xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr         

                  

  

  پابلو نرودا  


 

پشت به دریا پرواز می کنم پوشیده از آسمان :
سکوت بین دو موج
دلهره ی وحشتناکی می افریند :
زندگی فروکش می کند جریان خون می ایستد
تا موج جدید تصادم می کند
و ما صدای غرش بی کرانگی را می شنویم .

برگرفته از کتاب باغ زمستان
ترجمه ی اصغر مهدی زادگان

چشمهایش را که باز کرد هیچ گاه جهان این مادر دل تنگ نمی دانست آن کودکی که به دنیا آمد صدای خاموش سالیان اوست . نفتالی ریکاردو ره یس باسو التو در 12 جولای سال 1904 در شهر کوچک پارال زندگی را آغاز کرد . کسی که بعد ها با نام پابلو نرودا جهان را به آشوب صفحه کشید . ریکاردو در خانواده ای چشم گشود که پدر آن خانه کارمندی از اداره ی آهن و مادرش معلمی بود که اندکی پس از تولدش بدرود حیات گفت . وی 2 سال پس از در گذشت مادر با پدر خود به توموکو نقل مکان کرد .

نرودا از سیزده سالگی دست به قلم برد و به فتح مضامین کشف نشده ای که تنها در شعر او می توان یافت پرداخت اولین مقاله اش را در روزنامه ی «لامانیا» در همان دوره ی سنی به چاپ رساند . و سال بعد ، نخستین شعرش با نام «چشمهای من» در یک مجله چاپ کرد . او در 1920 نام «پابلو نرودا» را برای خود برگزید؛ نامی که در 1946 نام قانونی او شد
و اولین مجموعه ی شعر خود را در سال 1922 به بازار داغ ادب فرستاد . در دوران دانشجویی اش (26-1923) در سانتیاگو پنج کتاب شعر چاپ کرد که مهم ترین آن ها «بیست شعر عاشقانه و یک غم نامه » بود که او را به اوج شهرت رساند.

در سال 1943 از طریق کوه های ماچو پیچو( پرو) به کشورش بازگشت . درسال 1945 به حزب کمونیست شیلی پیوست و در انتخابات آن سال به نمایندگی مجلس سنا برگزیده شد .سه سال بعد در پی یک سخنرانی در سنا مقامات قضایی حکم بازداشت او را صادر کردند . اواخر پاییز 1951 پلیس ایتالیا رسما نرودا را که چند ماهی بود در این کشور به عنوان تبعیدی سیاسی زندگی می کرد فراخواند و از او خواست که ایتالیا را ترک کند . نرودا به کشور های زیادی سفر کرده بود اما ایتالیا محبوب ترین کشور او بود.

( همه چیز در این کشور به نظر من بی نظیر بود . به ویژه سادگی ایتالیایی ، روغن زیتون ، نان و شراب ، حتی پلیس .... پلیسی که هرگز با من بد رفتاری نکرد ، اما تنهایم هم نگذاشت همه جا با من بود ، حتی در سوپی که می خوردم )
یک روز صبح زود ، در ناپل ، پلیس ضربه ای به در اتاق نرودا در هتل می نوازد و او را به بهانه ی بازرسی پاسپورت به مرکز پلیس می برد . آنجا رسما از او در خواست خروج از کشور را می کند . وی عازم سفر می شود و از ایتالیا به سوی رم حرکت کرد .
( در رم باید توقف می کردیم و قطار را به مقصد مرز عوض می کردیم . از پنجره جمعیت عظیمی را دیدم که در ایستگاه جمع شده اند . صدای فریادهایشان به گوش می رسید . دسته گل هایی به طرق قطار ارزانی می شدند و بالای رودخانه ای از سر ها قرار می گرفت. پابلو ، پابلو .)

مردم ایتالیا با شوق تمام از دیدن نرودا فریاد بر می اوردند : نرودا باید بماند . تلاش ایتالیایی ها برای شاعر محبوبشان به جایی رسید که کشور ایتالیا مجبور شد برای او ویزا صادر کند . او همان شب به خانه ی یکی از دولت مردان رفت . فردای آن روز نرودا یادداشتی از سریو مورخ معروف ایتالیایی دریافت کرد . در این یادداشت سریو از رفتار دولت ایتالیا اظهار تاسف می کند و ویلای خود را در جزیره ی کاپری در اختیار شاعر می گذارد که تا هر زمانی که می خواهد آنجا اقامت کند .

(( به نظر یک رویا می رسید . وقتی با ماتیلده ، ماتیلده ی خودم ، وارد جزیره شدیم حس رویا بیشتر بود ))
نتیجه ی این لحظه های پر شور از زبان نرودا ختم به کتابی با نام (( آواز های نا خدا )) می گردد که سالها بدون نام شاعر در تیراژهای بالا چاپ می شود . تا اینکه سر انجام منتقدی پرده از راز کتاب بر می دارد و نرودا خود نیز در مصاحبه ای سرودن اشعار کتاب را تایید می کند .

او در 1952 دوباره به شیلی بازگشت .در 1953 جایزه ی صلح لنین به او تعلق گرفت و در 1956 به عنوان نخستین فرد از آمریکای لاتین از دانشگاه آکسفورد دکترای افتخاری ادبیات گرفت. در 1969 نرودا به عنوان نامزد حزب کمونیست به سرتاسر شیلی سفر و سخنرانی هایی ایراد کرد . سپس به نفع سالوادور آلنده از کاندیداتوری ریاست جمهوری کناره گیری کرد و پس از انتخاب سالوادور آلنده ،در سال 1970 او به عنوان سفیر کشورش به فرانسه سفر کرد .

نرودا در 1971 جایزه ی نوبل در ادبیات را دریافت کرد و در 23 سپتامبر 1973 ، چند روز پس از کودتای آگوستو پینوشه و در سن 69 سالگی ، در خانه اش در ایسالنگرا بر اثر بیماری سرطان خون ، چشم از جهان فرو بست.
وارد شدن نرودا در سیاست موجب تحول در سبک شاعری او گشت . خودش در 1939 نوشت :
« جهان دگرگون گشته ، شعر من نیز به راهی تازه افتاده است ». نرودا شعرش را از حلقه ی شیفتگان شعر و منتقدان درآورد و اشعاری مردمی تر سرود . تا آن جا که سرود همگانی اش را بر اساس فن خطابه ، تکرار و با عباراتی شبیه دعا سرود تا با صدای بلند خوانده شود و بی سوادان هم بتوانند از آن بهره مند شوند. او با انتقاد از شعر ناب، شعر خواص و شعر جدامانده از زندگی روزمره را به هر شکلی که باشد نمی پذیرفت . این فکر در جلد سوم «اقامت در زمین » کاملأ مشهود است .

سفر نرودا به نقاط گوناگون جهان (گاه به عنوان سفیر شیلی وگاه در تبعید ) ، پرکاری نرودا و ترجمه اشعارش به زبان های مختلف در زمان حیاتش ، زندگی نامه ای طولانی و متنوع برای او رقم زده است که ما در این نوشته تنها به گوشه ای از آن پرداختیم . حاصل عمر او انبوهی از اشعار عاشقانه و اجتماعی و همچنین مقالات و ترجمه های بی شماری در زمینه ی ادبیات وسیاست است. پس از مجموعه آثار 1800 صفحه ای او که در سال 1962 به چاپ رسید همچنان کتاب های دیگری از او در حال چاپ است. از مهم ترین آثار او میتوان به مجموعه های زیر اشاره کرد :
- بیست شعر عاشقانه و یک غم نامه (1924)
- اقامت در زمین (سه جلد 33-1925)
- اسپانیا در قلب من ( 1937)
- سرود همگانی (1950)
- اشعار ناخدا(1952)
- چکامه های بنیادین (1954)
- صد شعر عاشقانه ( 1959)
- باغ زمستان ( 1973)
- انگیزه های نیکسون کشی و ستایش انقلاب شیلی (1973)
- کتاب پرسش ها(1974)
و بسیاری کتاب های دیگر که بیشترشان را نرودا پس از بازگشش به شیلی در 1952 نوشته است .


منابع:
شاعران و نویسندگان آمریکای لاتین/ ابوالقاسم اسماعیل پور
صد شعر عاشقانه /پابلو نرودا/ ترجمه ی نازنین میر صادقی
ما بسیاریم / پابلو نرودا/ ترجمه ی نیاز یعقوب شاهی و ع.طالع
ارمغان جلیل خرمن ها / تر جمه ی فواد نظیری
هوا را از من بگیر خنده ات را نه!/ پابلو نرودا/ ترجمه ی احمد پوری
باغ زمستان / ترجمه ی اصغر مهدی زادگان

گرد آورنده : سیده فاطمه نبوی
   ۳ مهر ۱۳۸۵ ۰:۰۰ قֽظֽ