xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr           

  

                    

http://www.behnama.se

گــل کــو 

 
احمد شاملو


گل کو می آید، می دانم ،
با همه خیرگی ی باد،
که می اندازد
پنجه در دامان اش
روی باریکه ی راه ویران،
گل کو می آید
با همه دشمنی ی اين شب سرد
که خط بیخود این جاده را
میکند زیر عبایش پنهان

شب ندارد سر خواب،
شاخ مأیوس یکی پیچک خشک
پنجه بر شیشه ی در می ساید
من ندارم سر یأس
زیر بی حوصله گی های شب، از دورادور
ضرب آهسته ی پاهای کسی می آید
 
شب ندارد سر خواب
می دود در رگ باغ
باد، با آتش تیزاب اش ، فریادکشان
پنجه می ساید بر شیشه ی در
شاخ یک پیچک خشک
از هراسی که زجایش نرباید توفان
من ندارم سر یأ س
با امیدی که مرا حوصله داد
باد بگذار بپیچد با شب
بید بگذار برقصد با باد
گل کو می آید
گل کو می آید خنده به لب
 
 

عکسهای "شاملو" را در اينجا ببينيد

ديگر نوشته های اورا در اينجا بخوانيد

: