ياد مان
ِ
http://rozha.blogsome.com
قسمت هايي از نامه ی کارو به
يک عکاس
ملک عزيز
اگر من به عنوان يک شاعر ، عکاس قيافه ي پنهاني بشر باشم ، تو به عنوان
يک عکاس ، شاعر قيافه ي آشکار بشريتي
من ، قهرمانان خود را آنچنان ميافرينم که طپشهاي قلبم فرمان مي دهند
در حاليکه قهرمانان تو ، آفريده ي دل خودشان هستند
گوش کن ملک ! نمي دانم من ارزش اين را دارم که به جاي ذره بين مرا در
دوربين عکاسي خودت جاي دهي ؟ ! خواهش ميکنم اين کار را انجام بده
باور کن ملک ، من ذره بيني هستم که هرگز عکاس حقيقت فرداي زحمت را
ناراحت نکرده ام ! بالاتر از اين ، از تو خواهش ديگري دارم . اکنون که من
ذره بين يک دوربينم . . . تو هم ، دوربين يک ذره بين باش
فهميدي چه شد ؟ خيلي ساده است
من و تو هم اکنون وسيله ي کامل يک عکسبرداري همه جانبه هستيم
و عکاس ما . . . دست پينه بسته ي زحمت است
بنابراين بيا برويم . . . بگرديم . . . برويم تا آنجا که مقدور است از اين مرگ
معکوس ، يعني اين زندگي بي ربط منحوس که به فرزندان بشري تحميل
کرده اند ، عکس بگيريم
. . .
نمي دانم کوله پشتي تو براي اين سفر دور و دراز آماده است؟
اگر هم نيست ناراحت مباش
کوله پشتي گرسنه ي من ، پر است ! از نصيحت ! ميداني يعني چه ملک ؟
در هر جا ، به هر کس کوله پشتي گرسنه ي زندگي خانه بر دوش خود را
ارائه دادم ، نصيحت بارش کردند ! فکرت راحت باشد
علي رغم روده هاي گرسنه اي که داريم ، هر وقت در بيکران اين سفر
شکم ما غرغر کرد ، نصيحت به خوردش مي دهيم
و عکس هايي را که بايد بگيريم ، ميگيريم
. . .
و اين سومين گذرگاه است
اينجا مقر حکومت علف هاي هرزه ي بياباني بر سرنوشت گرسنه ي
هزاران انسان است . اگر اشتباه نمي کنم نام اين قسمت از ملک شش
هزار ساله ي ما بلوچستان است
خواهش مي کنم بگير ملک . . . عکس اين چوپان جوان را بگير
ببين از گوسفند گله ي اربابش خواهش ميکند که علف دهانت را
با من تقسيم کن . . . عکس را طوري بگير که زمينه اش کاملا پيدا باشد
ببين چه زمينه ي وحشتناکي ! . . . دهها گله ي بي چوپان از صدها خانواده
که فقر خانمان سوز ، نانشان را به علف هاي باران نديده ي بيابانهاي
لخت حواله داده
. . .
ملک ! سري هم به خارجه بزنيم
اينجا کنياست ! گورستان بي نام و نشان مائومائوها
در اينجا هر کلاه سيلندر انگليسي ، سنگ مزار يک آرزوي تشنه است
در سرتاسر اين زمين انگليسيها تنها دو نوع درخت کاشته اند
نوعي از ان سرنيزه ، و نوع ديگرش دشنه است
عکس بگير از سايه ي يک دشنه ي خونين بر مزار يک ملت تشنه
گرفتي ؟ خيلي خوب
و اکنون به خانه هايمان بر ميگيرديم
در آنجا . . . در آنجا هيچ . . . عکس ميگيريم از صاحب خانه هامان
که همراه با مامورين اجرا ، مشغول تخليه ي اثاث منزلمان هستند
و بعد . . . مي نشينيم و مي خنديم . . . به حال زار اثاث از دست
رفته مان . . . که ضريب قيمتشان به اندازه ي پيچ و مهره ي يکي از
تانکهايي که گلوله شان سينه ي ملتها را شليک ميکند ، نيست
و نام پر طمطراقشان هم ، اثاث زندگيست
|