xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr         

  

                  

 جواب رد شیردل به دعوت بهمن مقصودلو

برای حضور در نیویورک


برنامۀ نمایش فیلم های مستند و کوتاه ایرانی در نیویورک در پیش است ( مهر ماه امسال ). فیلم های مستند کامران شیردل هم در این برنامه به نمایش در می آید و از او هم برای حضور در نیویورک دعوت شده است. اخیرا" شیردل جواب قطعی خود را داده است که متن کامل آن را می خوانید.


بهمن مقصودلو عزیز

باید به اطلاعت برسانم که بعد از تعمق بسیار، تصمیم گرفتم سفر خود را به آمریکا بخاطر شرکت در مراسم برگزاری جشنوارۀ تو و نمایش مجموعه فیلم های مستندم و شرکت در جلسات بحث و گفتگو و معرفی آنها که در ماه اکتبر 2007 در نیویورک برگزار می شود، لغو نمایم.

من هرچند قلبا" از این دعوت دوستانه و صمیمی احساس شادی و افتخار می کنم که فیلم هایم با حضور علاقمندان و فرهیختگان ایرانی و آمریکایی در انجمن آسیا به نمایش گذاشته می شود، اما دلایل و نکات بسیاری وجود دارند که مرا وامی دارند تا این تصمیم را ـ که مدتها در دل و جان می پروراندم و اکنون آنرا قاطعانه اعلام می کنم ـ در مورد سفر خود به آمریکا به اطلاع تو برسانم.

دوست گرامی، باور کن که اتخاذ این تصمیم چندان هم سهل و آسان نبود، چرا که نمایش فیلم های یک کارگردان و مواجهه و رودررو قرار گرفتن با مخاطبین و تماشاچیان ـ آنهم برای من که بیش از چهار دهه، بیشتر فیلم هایم در محاق توقیف بوده و هستند ـ می تواند رویدادی مهم، وسوسه انگیز و سازنده در روند یک زندگی حرفه ای باشد و به کسب تجارب گرانقدر و بالندگی بیشتر منجر گردد. من در عین حال بر این باورم که این مجموعه فیلم ها که قبلا" هیچگاه در آمریکا به نمایش درنیامده اند ـ حداقل در چارچوبی چنین دقیق، وزین و منسجم ـ به کسانی که به دیدن آنها خواهند آمد بی شک برداشتی آگاهانه، علمی و آماری در زمینۀ مخدوش تاریخ و مقولۀ مستندسازی در ایران ارائه خواهند کرد و تاریخ پر فراز و نشیبی را که این هنر تا به امروز طی کرده، بدور از تحریف ها، توطئه ها و ریاکاری های سال های اخیر، معرفی خواهد نمود. همچنین نقطه نظرهای مرا در مورد حکومت های مستبد یا استبداد و عواقب آن بطور عام و سیاست های دولت آمریکا در گذشته و در دوران رژیم شاه بشکلی مستند بازتاب خواهند داد که در اینجا طبعا" اشاره ام به فیلمی مانند « تهران پایتخت ایران است » می باشد.

بعد از سالها توقیف و عدم صدور مجوز نمایش ـ چه در دوران شاه و متأسفانه چه بعد از آن ! ـ این فیلم ها عاقبت اولین نمایش بی سانسور، پیوسته و عام خود را تنها در حدود دو ماه پیش ( دقیقا" در 5 خرداد 1386 ! ) ودر خانۀ هنرمندان ایران کسب کردند. این امر طبعا" احساسی از رضامندی بهمراه دارد که حتی یاد همۀ این سالهای مرده و از دست شدۀ « توقیف » را ـ ظاهرا" ـ از خاطره ام پاک می کند، بویژه که با استقبالی این چنین مردمی و خالصانه مواجه می گردد و تکرار می شود. حال نمایش این مجموعه و در نتیجه طرح دیدگاه های کارگردان آنها در آمریکا می تواند این احساس و تجربۀ خوشایند را دوچندان سازد. اما اگر قرار براین باشد ـ و طبعا" قرار من با خودم همواره بر این بوده است ـ تا شرایط و روند سیاست بازی و سیاست گذاری رایج امروز را در جهان مدّ نظر آوریم و بویژه تأکید و نگاه مؤکد خود را معطوف به بحران ها، درگیری ها و جنگ های آغاز شده و ادامه یافته توسط دولت آمریکا ساخته و آنها را مورد دقت و تحلیل قرار دهیم، متوجه می شویم که کل این رویداد، یعنی برنامۀ هنری و نمایش فیلم و برگزاری بزرگداشت و قس علیهذا را باید در چارچوبی کلان تر، فراگیرتر و گسترده تر بررسی کرد و در قبال آن تصمیمی درخور و عاجل اتخاذ نمود، خصوصا" که مکان و جغرافیای این « جشن » خاک آمریکاست.

مدتهاست که درگیری، بهانه گیری، یقه گیری و مچ اندازی میان دولت آمریکا و دولت ایر ان رشد و اوجی فزاینده و رو به انفجار یافته و طبیعی است که هر دو طرف سعی در برد بازی به نفع خود دارند، غافل از اینکه در این میان و برسم معمول تاریخ، کاسه و کوزه بر سر انسان ساده و معمولی و بقولی رهگذر کوچه و بازار است که می شکند و آنهم چه شکستنی !

آز آنجا که دولت آمریکا ـ طبق معمول سنواتی، منتهی این بار بیش از حدّ و اندازۀ معمول! ـ شعار ادعای کمک به خلق اله خاورمیانه و بویژه مردم ایران را فریاد می زند و دلش برای دستیابی این نفوس به « یک جامعۀ بهتر » سوخته و بدرد آمده است، متأسفانه و در نهایت تعجب شاهد و ناظر این پدیده نیز هستیم که چنگال مهیب اش را بیشتر در گوشت و پوست مردم ایران فرو می کند: تهدیدات و اخطارهای همه روزه، اتهامات مکرر ، تحریم ها و طرح ها و نقشه های پنهان و خاص دولت آمریکا ـ که بخش عمده ای از آن نیز ظاهرا" صرف ارائۀ « کمک » به روشنفکران و هنرمندان ایرانی می شود ـ یکبار دیگر این فرضیه را به اثبات می رساند که آمریکا نمی خواهد و نمی تواند اجازه دهد که ملت ها خود به انتخاب و تصمیم گیری و کسب نتیجه و اتخاذ عمل بپردازند و تاریخ را به بهای تلاش و عملکرد خود و از طریق کسب تجربه و دانش خود رقم بزنند ولذا سعی دائم و وافر در وارونه کردن همۀ ارزش ها و واژگون کردن همۀ تجربه ها دارد. در اینجا طبعا" و ضمنا" اشاره ای دارم به کودتای 28 مرداد 1332 که سیا و عوامل داخلی و خارجی آن علیه حکومت دکتر محمد مصدق انجام دادند و همان طور که دولت آمریکا امیدوار بود، نقطۀ پایانی بر مبارزه و نهضتی سیاسی گذاشت که ریشه در دل و جان مردم ایران داشت.

ایران قطعا" اولین و آخرین هدف گردنکشی ها و قلدری دولت آمریکا نبود و نماند. امروزه همۀ مردم جهان با سیاست های ضد مردمی آمریکا در کشورهای آمریکای جنوبی ( لاتین ) ، خاورمیانه و اغلب کشورهای آسیایی بخوبی آشنا هستند، حرکتی که از بیش از یکصد سال پیش توسط انگلیسی ها آغاز گشت و دولت آمریکا بعد از پیروزی در جنگ جهانی دوم عملا" آنرا پی گرفت و یکسر، با مشاورت و کارشناسی استعمار کهن، گردن کلفت و یکه تاز میدان شد. اوهام بی حد و مرز آمریکا و تصور دروغین در دست داشتن عنان و عنوان « جامعۀ برتر دمکراتیک » و آنرا بهر شکل و قیمتی بدنبال کشیدن و تمایل به « صدور » این باصطلاح « دمکراسی » به سایر کشورهای جهان تا به امروز چه ره آوردی جز جان عزیز میلیون ها انسان سادۀ « کوچه و بازار » را بدنبال داشته است ؟ و فراموش نکنیم که بخش عمده ای از این قربانیان را سربازان جوان آمریکایی و مردم کوچه و بازار آمریکا تشکیل داده است.

بعنوان شاهدی بر این مدعا کافی است تنها به شمارش سرانگشتی کشته شدگان و مفقودالاثرهای هر روزه در کشور مثله شدۀ عراق و افغانستان تکه پاره شده و اقلیم های دورتر و نزدیک تری که مورد هدف آمریکا قرار گرفته اند، بپردازیم و پیکرهای متلاشی شدۀ مبارزان و قیام آورانی را در برابر مجسم سازیم که هر روزه در برابر تجاوز و دخالت بی پایه و اساس دولت آمریکا بپا می خیزند و خود و جهان اطراف خود را یکسر به خاک و خون می کشند و همۀ اینها بخاطر ادعای پوچ و خیالی و ساختگی از بین بردن و معدوم ساختن « سلاح های کشتار جمعی » در کشوری که علیرغم همۀ خبث و درندگی جمعی از حاکمان معدومش، بواقع نمادی از تراژدی زاییده از دل ظلمت دیکتاتوری کور تاریخ است که توسط همین دولت آمریکا ، بویژه در زمان جنگ تحمیلی تغذیه و هدایت می شد.

دوست و همکار عزیز ؛ سعی کن تا تراژدی خیل انسان های بیگناه و آزاده ای را مدّ نظر آوری که در پشت دیوار سلاخ خانه های گوانتانامو ـ و علیرغم اعتراض مکرر و مداوم و مستمر مردم آزادۀ جهان و حتی مردم آمریکا ـ به مرگ و مرض و فراموشی سپرده می شوند.....و یادمان نرود آن شیوۀ خیر مقدم گویی سراسر مهر و محبت انسانی و دمکراتیک دولت آمریکا را که در زیر تهدید پلیس تا دندان مسلح و سگ های درندۀ پلیس با انواع توهین ها و آزارها به انگشت نگاری از ایرانیان به هنگام ورود به خاک آمریکا می پردازد و با آنان بسان دزدان، جانیان و محکومین رفتار می کند. طبیعی و بدیهی است که می توانم هزاران مورد دیگر از این همه تجاوز، جنایت و توهین را برشمارم، ولی آیا واقعا"این همه نیازی به شهادت من دارد ؟

برپایۀ این اصول و باورهاست که در اعتراض به سیاست های دیروز و امروز دولت آمریکا، دعوت سفر به آمریکا، این بهشت موعود دمکراسی، را رد می کنم.؛ با این امید که موضع من و این یادداشت صدای بلند دیگری باشد که همچون فیلم هایم و صدای رسای ملت ام، پیام حقانیت همۀ خلق های دربند و عاصی از ستم آمریکا را به گوش جهانیان برساند.

در پایان عمیقا" سپاسگزار دعوت دوستانه و صمیمی تو و همکارانت در بنیاد زیبا ـ که آنها را نمی شناسم ـ خواهم بود که برنامه ای این چنین شاخص و پربار را برای معرفی بخشی مهم از فرهنگ کشور مادری خود طراحی و اجرا می کنید. امیدوارم نمایش این فیلم ها بتواند ـ تا حدی هر چند اندک ـ روشنگر اذهان تاریک و مشوش مردم آمریکا در مورد رسالت، اصالت و عمق فرهنگ، هنر و احساسات این ملت بزرگوار باشد.

بگذار تا بار دیگر آرزوی فرداهای بهتری را در دل بپروریم.

دوستدار تو ، کامران شیردل