xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

  

                    

چرا ما ايرانيان ، اعراب را تازی ناميديم ؟

 تازي ! واژه اي که در بسياري از نوشتار ها اشاره دارد به مردمان همسايه ي ما يعني اعراب . اگر با متون ديني و تاريخي ، در گستره اي فراتر از کتابهاي درسي خود برخورد داشته ايد ، حتمن با واژه ي تازي آشناييد. پس از انقلاب اما اين واژه ، از آنجا که در زبان فارسي به گونه خاصي از تيره سگ سانان نيز اشاره دارد ، به عنوان تلاشي براي کمرنگ کردن برخي احساسات ضد عربي در ميان مردم ايران ، در متون درسي و رسمي استفاده نشده است . ار ديگر سوي ، بيشتر ِکساني که به دلايلي کينه نژآدي نسبت به اعراب در خود حس ميکنند از اين واژه ، به صورت پررنگتر سود ميبرند .

خوب به خاطر مي آورم که چندي پيش دوست نوجواني که علاقمند به مطالعه متون تاريخي است از من پرسيد که آيا اين تازي که به اعراب ميگوييم نوعي دشنام است ؟

اما براستي تازي چيست و ريشه اين نامگذاري کجاست ؟

همچون بسياري از واژگان تاريخي و کهن ديگر ، زبانشناسان براي اين وازه نيز ريشه هاي گونه گوني شناسايي کرده اند که براستي مشخص نيست کداميک از اينان نخستين عامل براي اين نامگذاري بوده است .

در فرهنگ هاي قديمي آنندراج و انجمن آرا در برابر واژه ي تازي چنين آمده است که بهانه ي نامگذاري تازي آن است که فرزانه بهرام ( = بهرام ِخردمند ) پسر فرزانه فرهاد ِ تاز ، نام يکي از پسران سيامک بوده است که تازيان از نسل اويند و از بعضي از تواريخ نيز چنين معلوم ميشودکه تاز پسر زاده ي سيامک پسر ميشي پسر کيومرث بوده و پدر جمله ي عرب است و نسبت تمام عرب به تاز ميرسد چنانکه نسبت تمام عجم به هوشنگ شاه ميرسد.

اما در سراج اللغات اينگونه آمده است که از آنروي به اعراب تازي ميگويند که اعراب در اوايل اسلام در ايران تازش و تاراج بسيار ميکرده اند.

برخي ديگر از زبان شناسان نيز بر اين باورند که تازي اصلن به معناي چادرنشين است . دليل اين ادعا معناي واژه ي تاژ و تاز به معناي چادر و خيمه است . اين انديشمندان واژه ي تازي را در برابر دِه گان ( دهقان ) ميدانند که واژه نخست به معناي چادر نشين و مهاجر و ديگري به معناي يکجا نشين و روستايي است . ( جهان را ديده اي و آزمودي ، شنيدي گفته ي تازي و دهگان ، ناصر خسرو ) بر اين اساس ، واژه تازي در آغار نامي عام براي چادرنشينان بوده است که بعد ها معناي خاص تري يافته است که همانا نام قوم چادر نشين عرب است. در زبان چيني نيز هم اکنون اعراب را تاش خواننده که تغيير شکل يافته همان تاژ يا تاز پارسي است و اين نشان ميدهد که چينيان نخستين بار اعراب را بوسيله ايرانيان دريانورد و بازرگان شناخته اند .

اما نظر شادروان ملک الشعراي بهار نيز در اين زمينه شنيدني است . ايشان در کتاب گرانسنگ سبک شناسي چنين آورده اند که ايرانيان از قديم به غير ايرانيان ( بيگانگان ، غير فارسي زبانان ) تاچيک يا تاژيک ميگفته اند همچنانکه يونانيان به غير يونانيان بربر و اعراب به غير عرب ، عجم ميگفته اند .اما اين واژه در زبان دري تازه ، تازي تلفظ شد و رفته رفته اختصاص به اعراب يافت . ولي در توران و ماوراالنهر گويش قديم باقي ماند و همچنان به بيگانه و غير خودي تاچيک ميگفتند .بعد ها و پس از مهاجرت ترکان از سمت ترکستان چين به سوي خاورميانه و آميختگي ترکان آلتايي با فارسي زبانان آن سامان ، واژه پارسي تاچيک به همان معناي پيشين ( بيگانه ، غير خودي ) وارد زبان ترکي شد و ترکان ، فارسي زبانان آن ديار را تاچيک ( يعني غير خودي ، غير ترک ) خواندند . ترکيب ترک و تاجيک نيز که در ادبيات آن دوران رواج يافت در اصل به معناي ترک و غير ترک ( فارس ، عرب ) است .

اما در کنار اين ريشه هاي پارسي که براي واژه تازي يافته شده است ، برخي نيز تازي را شکل فارسي شده ي طايي (منسوب به قبيله طي ) دانسته اند چنانکه رازي منسوب به ري است و اين به سبب شهرت و خوشنامي و برجستگي قبيله ي طي* يوده است . در تاريخ مشابه اين نامگذاري بسيار ديده شده است چنانکه ما ايرانيان ، کشور هلاس را به نام مشهورترين ِ قبيله هاي آن ، يونيام ، يونان خوانده ايم وديگران نيز در مورد ما چنين کرده اند ؛ يونانيان ، ايران را پرسيا خوانده اند و اعراب فرس ( تعميم جزء ِبرجسته تر به کل )

* فرزانه ي فقيد دکتر محمد معين در حاشيه ي برهان و در توضيح مورد توجه بودن قبيله طي نزد ايرانيان چنين آورده است که اين قبيله اي بوده است از قوم عرب که در يمن ميزيسته اند و سرزمين يمن نيز از زمان نوشيروان دادگر ، جزو پادشاهي ايران بوده است از همين رو عرب را به نام قبيله اي ميناميده اند که در آن ديار ميزيسته اند.

منابع :

دهخدا ، علي اکبر ، لغت نامه ( زير نظر دکتر محمد معين و دکتر سيد جعفر شهيدي ) ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1373

بهار ، محمد تقي ، سبک شناسي ، انتشارات اميرکبير ، تهران 1369

 

: