xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

  

                    

 " بهاران خجسته باد" از آن ِ "کرامت دانشيان" نيست !

http://www.geocities.com/kabuli.geo

 

هنوز که هنوز ست ، بسيار کسان اين شعر را از آن ِ " کرامت دانشيان" می دانند ، اما واقعيت  به جز اين ست  :

 | راوي | ترانه‌ها و خاطره‌ها | روايت حکايت مکتوب | جنگ صدا | بايگاني | تماس |

 

تاريخچۀ سرود «بهاران خحسته‌باد!»

تاريخ اين ايام را
هر کس که خواهد خواند،
جز اين سخن از ما نخواهد راند:
اين نسل سر در گم،
بر توسن انديشه‌هاشان لنگ،
فرسنگ در فرسنگ
جز سوي ترکستان نمي‌رانند
تاريخ پيش از خويش را باري نمي‌خوانند.
«ع.شجاع‌پور»

کمتر کسي از ما ايرانيان است که سرود «بهاران خحسته‌باد!» را تا به‌حال نشنيده باشد. عمر اين سرود اين‌گونه که به گوش ما رسيده و شنيده‌ايم، بيست و شش ـ هفت سالي بيشتر نيست، ولي واقعييت مربوط به خلق آن در چنان غباري از حدس و گمان و اطلاعات مخدوش و مغشوش و حتي تحريف شده پيچيده که شايد سنگ‌نبشته‌هاي باستاني دوران داريوش و کوروش نباشند!

و اين تازه فقط مربوط به تاريخچۀ آن سرود بيست و شش ـ هفت ساله نيست. بسياري از حقايق تاريخي، فرهنگي، ادبي، هنري و حتي سياسي عصر معاصر ما هست که هر کدام از ما بخشي از آن را ـ و چه بسا همان را هم به اشتباه و مخدوش ـ خبر داريم و از آنجايي که به سابقۀ تاريخي نيز از آن دست مللي هستيم که تاريخ را چندان جدي و از آن تجربه نگرفته و نمي‌گيريم، پس گذشت زمان که همان تاريخ باشد کار خودش را مي‌کند که همانا گذران و گذشتن است، و ما کار خود را، که همين ايستايي و سردرگمي و ندانستن است.

مطلبي که خواهيد خواند در واقع سعي راوي اين حکايت است در ثبت تاريخچه‌اي مستند  از سرود «بهاران خجسته‌باد!» که با توسل به منابع و ماخذ موجود و جمع‌آوري مدارک معتبر انجام گرفته و باشد که اين، دستمايه و پايه‌اي باشد براي آنهايي که در آينده شايد بخواهند آثاري از ايندست را که از بطن مردم و مقطع تاريخي خاصي برآمده، حرمتي آنچنان که لازم و سزاوار بگذارند، و اي بسا که به قلم واقعييت به تاريخي بي‌دروغ بسپارندش.

در عصر و روزگار ما پيوند و به‌هم پيوستگي و در غم هم بودن آدم‌ها ضرورتي است که از مقولاتي چون رنگ پوست و زبان و مذهب و حتي مرزهاي جغرافيايي گذشته و جداست. نمونۀ آن قتل «پاتريس لومومبا» رهبر جنبش ملي کنگو در آفريقا به دست «موسي چمبه»، است و تاثيري که مرگ مظلومانۀ او بر ادبيات و حس همبستگي انساني از جمله در شاعران معاصر ايراني مي‌گذارد.

شايد يکي از اولين اشاره‌ها بر مرگ به‌ناحق رهبر «جبهه ملی کنگو» را به‌توان در سرودۀ «اشکي بر گذرگاه تاريخ» سرودۀ «فريدون مشيري» ديد. آنجا که مي‌گويد:

«قرن ما، روزگار مرگ انسانيت است.
سينۀ دنيا ز خوبي‌ها تهي‌ست.
صحبت از آزادگي، پاکي، مروت ابلهي‌ست.
صحبت از «موسي» و «عيسي» و «محمد» نابجاست،
قرن «موسي چومبه»هاست . . .»

ولي بدون شک «سرود بهار» از دکتر «عبدالله بهزادي» که در اسفند ماه سال 1339، يعني چند هفته‌اي بعد از کشته شدن «لومومبا» در هفته‌نامۀ «سپيد و سياه» به‌چاپ رسيد، اولين اظهار همدردي و همدلي يک شاعر ايراني در رابطه با مرگ اين رهبر انقلابي آفريقايي است. در بخشي از اين سروده که ما بيشتر آن را با عنوان «بهاران خجسته‌باد» مي‌شناسيم، آمده:

«به بانوي سوگوار، که در ماتم شهيد
بناليد و زان نوا، دل عالمي تپيد
بهاران خجسته‌باد!»

در واقع اين شعر به همسر «پاتريس لومومبا» هديه، و در تسلا و همدردي با او سروده شده. البته مي‌توان حدس زد همسر داغدار آن رهبر انقلابي، شايد که هيچگاه از اين همدلي شاعر ايراني آگاه نشده باشد، ولي مي‌دانيم که همين چند بيت و چهار پاره از بهمن ماه سال پنجاه و هفت به بعد ـ تا امروز حتي ـ سرود بهاران ما بوده و هست.
سرودي که «کرامت دانشيان» آن را در سلول‌هاي دوران دربند بودنش زمزمه کرده بود و بعد به همت «اسفنديار منفردزاده» براي آن آهنگ نوشته و اجرا شد.
 

مي‌دانيم که بسياري سرايندۀ شعر سرود «بهاران خجسته‌باد!» را «کرامت دانشيان» مي‌پندارند. دليل آن همين که اين سرود را اولين بار از زبان او شنيده‌اند. حتي در نشريات مختلفي که در سال اول بعد از انقلاب منتشر شد، بر بالاي متن چاپ شدۀ ابيات اين سروده، مي‌نوشتند: «سروده‌اي از کرامت دانشيان». و چه بسا اين باور و برداشت عموم مردم از مطالعۀ همان نشريات سرچشمه گرفته باشد، حال اينکه شعر اين سروده که «سرود بهار» نام داشت از دکتر «عبدالله بهزادي» بود و در اسفند ماه سال 1339، يعني چند هفته‌اي بعد از ترور و کشته شدن «پاتريس لومومبا» و در همدردي و تسلي به همسر او، در هفته‌نامۀ «سپيد و سياه» به‌چاپ رسيد.

نمونه‌اي از اصل اين شعر به شکلي که در «سپيد و سياه» چاپ شده را در اينجا ببينيد.

از ياران و دوستان نزديک «کرامت دانشيان» و هم‌بندانان با او که بگذريم، ما همه اين سرود را در اولين روزهاي پيروزي انقلاب در بهمن ماه سال 1357 شنيديم. آنهايي که با «کرامت» هم‌سلولي بودند البته قبلا از ما اين سرود را بارها با صداي خوشي که او داشت و آهنگي که خود او بر آن نهاده بود، شنيده بودند. در واقع همين همدلان و ياران او بودند که اين يادگار از او را به بيرون از زندان آوردند و به ما سپردند.

سرودي اميدبخش و روحيه‌دهنده که مي‌رفت در پشت ديوارهاي قطور و ميله‌هاي سربي‌رنگ سلول‌هاي زندان‌هاي سياسي شاه از يادها برود و خاکستر شود، در ساعت يازده و نيم صبح روز بيست و نهم بهمن ما ه سال پنجاه و هفت دوباره جان گرفت و متولد شد. در تالار اجتماعات مدرسه‌ي عالي تلويزيون، همان‌جا که سالي پيش «کرامت دانشيان» دانشجوي رشته کارگرداني‌اش بود. اولين اشاره به چگونگي خلق اين سرود را در نشريه «فرهنگ نوين» شماره بهمن ماه  1359 مي‌خوانيم:
 

در اسفند ماه سال 1339 در مجلۀ «سپيد و سياه» شعري با عنوان «سرود بهار» در سوگ «پاتريس لومومبا» و خطاب به همسر او، از دکتر «عبدالله بهزادي» چاپ شد.
سال‌ها بعد «کرامت دانشيان» با چند بيت از اين شعر سرودي ساخت که به‌نام «بهاران خجسته‌باد!» معروف است. سرودي که کرامت با صداي گيرايش آن را مي‌خواند. حتا به بچه‌هاي مدرسه‌ي روستاي «سليران» هم آن‌را ياد داده بود، به‌طوري‌که صبح‌ها، سر صف به‌جاي «سرود شاهنشاهي» بچه‌ها «بهاران خجسته‌باد» را مي‌خواندند.

بعدها اين سرود همراه با «کرامت» به زندان رفت و سرود جمعي بچه‌هاي سياسي شد. «بهاران خجسته باد!» يادگار «کرامت» بود که در ياد رفقاي هم‌بندش در زندان باقي ماند.
هر که «کرامت» را مي‌شناخت، «بهاران خجسته باد!» را حتما از زبان او شنيده بود و هم‌صدا با او خوانده بود.

پس از قيام همراه با آزادي زندانيان سياسي، «بهاران خجسته باد!» هم به‌ميان مردم آمد.
در يک هفته فاصله‌ي ميان قيام بيست و دوم بهمن پنجاه و هفت تا سالروز شهادت «کرامت» و «خسرو گلسرخي» رفقاي نزديک «کرامت» که خود را آماده‌ي برگزاري بزرگداشت سالروز شهادتش مي‌کردند، به پيشنهاد «پدرام اکبري» تصميم به اجراي سرود«بهاران خجسته باد!» مي‌گيرند.

«پدارم اکبري» و «حسن فخار»، سرود را ـ آن‌چنانکه از کرامت به ياد داشتند ـ مي‌خوانند، «اسفنديار منفردزاده» نت موسيقي آن‌را مي‌نويسد و به علت نبودن امکانات کافي و دسترسي نداشتن به ارکستر، خود به تنهائي تمام سازها را ابتدا تک‌تک مي‌نوازد و بعد همه را با هم ميکس مي‌کند.
خوانندگان سرود عبارت بودند از: «علي برفچي»، «عبدالله» و «ابوالفضل قهرماني»، «فرهاد مافي»، «حسن فخار» «پدرام اکبري» و «اسفنديار منفردزاده».

پس از چند روز تمرين، سرانجام در ساعت يازده و نيم صبح روز بيست و نهم بهمن پنجاه و هفت، «بهاران خجسته باد!» ضبط مي‌شود. مسئول ضبط «شبخيز» بود. مخارج استوديو را هم «منفردزاده» مي‌پردازد.

سرانجام، هنگامي که مراسم يادبود و بزرگداشت «کرامت» و «خسرو» در مدرسه‌ي عالي تلويزيون در حال برگزار شدن بود، رفقا خسته، نوار ضبط شده و آماده‌ي «بهاران خجسته باد!» را مستقيما از استوديو به سالن برگزاري مراسم مي‌آورند و نخستين بار در آنجا پخش مي‌شود.
«بهاران خجسته باد!» جزو نخستين سرودهائي بود که پس از قيام از راديو و تلويزيون پخش شد و مي‌شود . . .

[نشريه‌ي «فرهنگ نوين» چاپ تهران، بهمن 1359 (يادنامه دانشيان)، صفحات 11 - 12].
 

«اسفنديار منفرد زاده» که خود نيز در رابطه با پروندۀ «خسرو گلسرخي» توسط «ساواک» دستگير و مدتي را در زندان اوين گذرانده بود، با سابقۀ درخشاني که به عنوان آهنگساز هم در سينما و هم در خلق ترانه‌هاي که به «ترانۀ معترض» شهرت يافت، در واقع کسي است که سرود «بهاران خجسته‌باد» را به شکلي که امروز مي‌شنويم خلق و ماندگار کرد.
او در يادداشتي به تاريخ بيست و چهارم آوريل سال دوهزار و چهار در استکهلم سوئد، ما را با گوشه‌اي ديگر از تاريخچۀ اين اثر آشنا مي‌کند.
«منفرد زاده» در يادداشت خود توضيح مي‌دهد که چون در ابتدا هيچيک از ياران و هم‌بندان «کرامت» نام سرايندۀ اصلي شعر را نمي‌دانستند، به «سياوش کسرايي» مراجعه مي‌کنند. و مي‌نويسد:

«. . . سياوش كسرايي گفت شاعرش را نمي‌شناسد.
شعر روي كاغذ، نغمه مي‌طلبد. حسن [فخار] و پدرام [اکبري] در حافظۀ خود گردش مي‌كنند تا ملودي سرود را بيابند. زمزمه مي‌كنند و آن‌چه مي‌خوانند هربار شكلي متفاوت دارد و گاهي شباهت‌هايي به كارهاي شنيده شده پيدا مي‌كند.
مي‌پرسم: «شايد كرامت اين شعر را بر بستر آهنگي شناخته شده نوشته باشد؟»
پاسخ اما چيزي را روشن نمي‌كند. آن‌گاه آن‌چه را اين دو عزيز روايت مي‌كنند، بر «پنج‌ خط» مي‌نويسم و سپس، بنابر ضرورت‌هاي فُرم موسيقايي در تلفيق با شعر موجود، حركتِ ملودي را رسم مي‌كنم و به تمرين و تنظيم و ضبط آن مي‌پردازم. البته صداي «مينو وزيري» و «شهلا فاطمي» را نيز همراه با تكرار صداهاي خودم، در آميختن (ميكس) نهايي، براي پوشش خطاهاي اجتناب‌ناپذير در ضبط، اضافه مي‌كنم تا با وجود شتاب، به اجرايي قابل تحمل از سُرود «بهاران خجسته‌باد!» كرامت دانشيان رسيده باشم. . . »

آنگونه که پيداست سرودي که امروز ما با نام «بهاران خجسته‌باد!» مي‌شنويم نه آن است که در آغاز با صداي «علي برفچي»، «عبدالله و ابوالفضل قهرماني»، «فرهاد مافي»، «حسن فخار» و «پدرام اکبري» تمرين و در استوديو «شبخيز» ضبط شده، بلکه نسخه‌اي است که با صداي «اسفنديار منفرد زاده» و هم‌صدايي همسر او «شهلا فاطمي» و يکي از دوستان مشترکشان «مينو وزيري» اجرا شده.
«منفرد زاده» همانطور که گفته شد به علت وضعيت خاصي که در روزهاي اول پيروزي انقلاب وجود داشته، امکان دسترسي به نوازندگان و گروهي که بتوانند يک‌جا جمع شوند و آهنگ را اجرا کنند نبوده و به همين دليل خود او تمام سازها را يک به يک و جدا مي‌نوازد و آنها را با همان امکانات فني موجود، با صداي سرودخواني خود و آن دو ديگر، ميکس مي‌کند. او ضمن يادداشتي ديگر که به تاريخ بيست و نهم ژانويه سال دوهزار و پنج ميلادي در سايت رسمي خود «بالاي گود، رخصتي براي نوشتن» منتشر کرده، سابقۀ اجراي اين سرود را بر همگان بيشتر روشن مي‌کند و مي‌نويسد:

«. . . سرود «بهاران خجسته‌باد» با شتاب و با سازهايي در حد اسباب بازي، با وسائل ضبط زير متوسط سال انقلاب ـ يعني بسيار ابتدائي امروز ـ با صداهايي کاملا غير حرفه‌ئي در منزل و نه در استوديو، ضبط شده است. . . اگر سرود «بهاران خحسته‌باد» بدون کمک امتيازات ويژه با چنين اقبالي ماندگار مي‌شود، عشق و ايثار انساني بزرگ و عاشق، نيروي پرتوان ماندگاري آن بوده است، نه موسيقي و اجرا با صداي من. . . »
 

براي شنيدن اين نمونه از آن سرود خاطره‌انگيز، کليک کنيد.
نوت اين سرود را در اينجا ببينيد!
اين نوت به تحرير و برگرفته از وب‌سايت «آوازهاي روزانه» است.
مطلب مربوط به اين نوت را در اينجا بخوانيد!

 و اما حکايت اين سرود کوتاه از قرار بلندتر از آني است که ما نوشتيم و شما خوانديد. همانطور که نوشتيم هاله‌اي از حدس و گمان‌هايي که در اينجا و آنجا بوده و آمده نيز، چهرۀ تابناک و روشن اين سرود را در پردۀ شک و ابهام پوشانده که از آن‌ها درمي‌گذريم.
روايت ديگري اما در اين باره وجود دارد که آن نيز به قلم «عباس سماکار» در کتاب «من يک شورشي هستم» به چاپ رسيده. «سماکار» متهم رديف پنجم پرونده‌اي بود که به گروه «کرامت دانشيان» و «خسرو گلسرخي» شهرت يافت و اين کتاب شرح خاطرات اوست از چگونگي تشکيل، دستگيري، محاکمات و طي دوران محکوميت آن گروه.
آن بخش از اين خاطرات که مشخصا مربوط به سرود «بهاران خجسته‌باد!» مي‌شود را در اينجا مي‌نويسيم.

«. . . اكنون هم، هرساله به هنگام بهاران، با شنيدن نغمه ترانه «بهاران خجسته باد!» خاطره ميليون‌ها تن از مردم سرزمين ما به دوردست بهاران انقلاب پرواز مي‌كند و ياد آغازه بهار آزادي و شور زندگي در دل‌ها زنده مي‌شود.
شنيدن اين ترانه، ياد «كرامت دانشيان» را هم در دل‌ها زنده مي‌كند، چون خيلي‌ها گمان مي‌كنند كه شعر اين ترانه را او سروده است. ولي واقعيت اين است كه چنين نيست. اين شعر در اصل سروده سرهنگ «بهزادي» يكي از اعضاي حزب توده است.
اما اين كه چرا آن را به كرامت منتسب كرده‌اند، ماجرايش به اين صورت است كه در يكي از روزهاي نزديك عيد سال چهل و هفت، وقتي من با «كرامت دانشيان» از سر كلاس مدرسه سينما و تلويزيون برمي‌گشتيم، در خيابان نادري با ديدن بساط ماهي‌فروشي‌هاي شب عيد و تنگ‌هاي بلور و ماهي‌هاي قرمز كوچك و سبزه و چراغ زنبوري‌هاي روشن، حال خوشي يافتيم و به كافه نادري رفتيم و لبي تر كرديم و در آن جا، تحت تأثير همان فضا، من همين شعر «بهاران خجسته باد!» و يك شعر ديگر را كه در مجله «سپيد و سياه» چاپ شده بود و در دفترچه بغليم يادداشت كرده بودم براي او خواندم.
«دانشيان» هم كه از اين شعرها خوشش آمده بود، فورا دفترچه‌اش را از جيب درآورد و اين شعرها را در آن يادداشت كرد. [. . . ] بعدها، وقتي «كرامت» بار اول به خاطر فعاليت‌هاي سياسي‌اش به زندان افتاد، اين شعر را كه به‌صورت يك ترانه ـ سرود درآورده بود با ديگر زندانيان سياسي مي‌خواندند. وقتي از زندان آزاد شد، من آهنگ اين سرود را به همان شكلي كه بچه‌ها در زندان مي‌خواندند چند بار از دهان او شنيدم . . .»

[
صفحۀ 161 و 162، کتاب «من يک شورشي هستم» به قلم «عباس سماکار»، چاپ اول، بهار 1380، ناشر: شرکت کتاب ـ لوس‌آنجلس].
 

و بالاخره روايت حکايت آن سرود را در اينجا به پايان مي‌بريم. جز «کرامت دانشيان» که در سحرگاه بيست و نهم بهمن سال پنجاه و دو «تن به نور» سپرد و ديگر نيست، خوشبختانه بقيه و همۀ آنهايي که در شکل گرفتن و خلق و ماندگاري اين اثر دست اندر کار و سهيم بودند، هنوز هستند و اميد که باشند و اگر اين نوشتار به رويت آنها که هر کدام در گوشه‌اي از اين جهان به مشغله‌اي گرفتار رسيد و در آن سهو و خطايي ديدند، به کاتب اين حکايت گوشزد کنند که گوشي شنوا دارد و دلي اميدوار.

و کلام آخر آنکه اين نوشتار تقديم مي‌شود به «پدرام اکبري» يارترين يار و نگهدار خاطرۀ «کرامت» و به «اسفنديار منفردزاده» که آبروي شعر و ترانۀ معترض عصر ماست و دلي بزرگ دارد و آرزوهاي خوب براي انسان.

* * *


 | راوي | ترانه‌ها و خاطره‌ها | روايت حکايت مکتوب | جنگ صدا | بايگاني | تماس |

 

 

: