xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

                                     

                     

سه شنبه ۹ بهمن 86 / 29 ژانويه 08
امان از دسته " شايعه " و " شايعه پرداز " ان !

 انشاء الله که "خدا" تمام ِ بلاهايه عالمو سر اين " ولدالزنا هايه سياسی" بياره ؛ خدا بايد خوارشون کنه ، ذليله شون کنه ، زمين گيرشون کنه !

ولدازنا تو دنيا خيلی خيلی زياده ، اما اين "سياسياشون" ، يه تخمه جنی ، يه مارمولکی ، يه آفته جونی هستن که ديگه نگو !

معمولياشون ( خوب حاليتونه که از ولدالزناها ميگم ؟ ) ، آره معمولياشون وقتی که شايعه ميپره کونن ، دوده شون  فقط به چشموچاله چند نفر ، چند خانواده ميره ، اما امان از دسته شايعاته اين سياسيون! يه ملتو آتيش ميزنن . ميفمين چی دارم ميگم؟ دارم از "ملت" ، يعنی از اون سرجنبونينی ميگم که ما بی سروپاهارو ميچرخونن ، يعنی - چه جوری بگم ؟ : - ماهارو اداره ميکنن ،  بما حکومت می کنن ، آره جونم ! سره ماين و سروره مون !

آخه مگه ميشه که "سروسرور" ( حالا ميخواد "شاه" باشه يا "شيخ" ) ، خيانت کنه ، جنايت کنه ، ما بی سروپاهارو بزنه ، تو هلفدونی بندازه ، زجر و شکنجه بده ، اصلن سر بنيستمون کنه ؟ مگه ميشه ؟ حالا من نه ، تو که بصلا آدمه حسابی هستی بگو ! ده دم بزن ! جونه مونو ، حونه مونو بالا نيار ! استغفروالله !

يه زمونی هو انداختن - اين سياسيونو ميگم - ، چو انداختن که "صمد" - " بهرنگی" رو دارم ميگم و نه " صمدآقايه پرويز صياد " - ، آره ، داشتم ميگفتم که چو انداختن که رژيمه شاه سره شو زيره آب کرد ؟ آخه من قربونه آن قدوبالايه شاه برم ، اصلن اونو رژيمش از اين کارا ميدونستن ؟ ميگين که شاه مُرده ، نميشه که قربونه قدوبالاش برم ؟ اصلن شمارو "سنه نه" ؟!  من دلم ميخواد قربونه قدوبالاش برم ! قربونه قدوبالايه مُرده شم ميرم ! ...

آره داشتم ميگفتم که شايعه راانداختن که طفلکی رو کُشتن ! ( حالا پيشه خودمون بمونه ها ! زيادم طفلکی نبود ؛ وروجک بود ، پاشو تو هر کفشه "سرورامون" مينداخت ، فضول بود ، خوده شم يه پارچه ولدالزنا بود ! ) . .. اولين "چوانداز" ، اون گور به گورشده جلاله آل احمد بود که چی ؟ " صمد را در ارس غرق کردند ! " چه لوس ! از لوس بازياش که بگذريم ، اگه گور به گور نميشد ، شايد حالا به کاره اين دولته اسلاميمون ميومد ، که بعد از توبه ، جلويه اين شايعه پراکونايه امروزی رو بگيره !...

حالا خوب يادم نيس که قبل از "صمد" بود ، يا بعدش - فکر می کنم قبلِش بود - ، تو بوقو دُرنا دميدن که " تختی را در هتل آتلانتيک خودکشی کردند ! " اينم بايد دست پُخته يه لوس ديگه ، مثه آل احمد ، باشه .

آخه زبونه تون زيره ساطوره صدو شيش هزار پيومبر بره ! خيال کردين که سرورامون هيچ کارو باره ديگه ای ، بجز کُشتنه اين ورزنو ، اون دری وری گو ، ندارن ؟! چرا اين خرارو بوکشن ؟ اين خر نباشه ، اون خرنباشه ، کرور کرور خر ، مثه منو تو ، تو دنيا هس! حالا کاره سرورامون خرکشی شده ؟ خاکه دو عالم تو سره تون ! ...

اين سروصداها نخابيد ، تا ... تا يه شيره پاک خوره ای مثه " حمزه فراهتی" پيدا شد که شاهده تمومه قضايا بود و مردومردونه پا پيش گذاشتو گفت که " صمد شنا بلد نبود و در رودخانه غرق شد ! " مگه نميشد ؟ معلومه که شدنی بودو شد . خيلی دل و جربزه ميخواس که تو اون حالو هوا اين حرفو زد . اما حمزه جون يه دنيا جرئت بود و همه چيزوگفت و نوشت و "فرج سرکوهی" هم منتظره همچين خدمته بزرگ به جامعه بود ، بُل گرفتو ، همه يه خلايقو آگاه کرد . الهی قربونش برم - قربون هردوتاشون ، مخصوصن فراهتی که يه تيکه ماهه ! ميگن ، يعنی نوشتن ، که يه عده تروريست ميخاستن وليعهد وشهبانويه عزيزه مون گروگون بگيرن و شايدم بوکوشن . همين فراهتی بود که اين خدمته بزرگو  به "ملت " کرد و همه شونو لو داد . حيف که شاه جونمون خيلی دلرحم بود و فقد دوتاشونو ( دانشيان و گلسرخی ) رو به سزايه اعماله شون رسوند و بقيه شون ، حالا تو اروپا دارن جيلون ميدن و خوبم زندگی ميکنن ! الهی که خرخرهه شونو بگيره و جيگره شون بالا بياد !

سرتونو درد نيارم ! از اين شايعات زياد را انداختن : ارانی ، کريمپور ، فرخی  وووو ... تا يکی به درک واصل ميشد ، هوار هوار که "شاه کشته ! " و حالا - يعنی همين امروزه روز - ، بازم بيکار نمی شينن . ميگن : فروهرا ، بختيار ، مختاری ، زالزاده ، غفارحسينی ، مجيد شريف ، حاجی زاده و پسر کوچولوش "کارون" ، پوينده ، زهرا کاظمی وووو همين چن روز پيش يه دانشجو تو سنندج ... و همه يه اينارو ميبندن به مردايه خدا ، به مقدسين ، به اينائی که دنباله رو اصلاحاته شاه جونمون هستن - البته صدمرتبه بهتر .

سرتونو بدرد آورم . آخه شايعات خيلی زياده ، اگه بخوام بگم ، روزا ، ماها و سالا وقت ميگيره . آخريشو بگم و قاله قضيه : يه زمونی چو انداخته بودن که تو ايرون خودمون ، صد هزار زندونيه سياسيه . اونقد گفتنو گفتن تا آخرش شاه جونمون مجبور شد که خودش شايعه پراکنی کنه و در حضور خبرنگارانه خارجی بگه که " ما تنها سه يا چهاهزار تروريست در زندان داريم " . می بيند تا کجا رفتن تا اون بدبختو وادار به شايعه پراکنی برعليه خودش کنن ؟ علی ميرفطروس هم يه وقتی شايعه راه انداخت ( يعنی تو مصاحبش با " کاوه برلين" گفت ) که از زوره شکنجه و واسيه نجات از اون ، تو زندون تيغ خوردو دس به خودکشی زد . حالا سره پيری فهميده که تو اون زمونا  اصلن زندون نبوده تا چه برسه به شکنجه !