xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

                                     

                     

شنبه 26 آبان 86 / 17 نوامبر 07

با "جنگلِ ورایِ درختان" چه کنم ؟

 

 دوست ِ گرام آقاي ... و گرامي دوستان ِ ...

 همزماني و "همنوائي" تذکرات ِ  شما تعجبم را برنيانگيخت – که عمري را ، نه به تمامي به بيهوده گي ، طي کرده ام و ياد گرفته ام که هيچ چيز در اين دنياي نفس گير ،  "بعيد" نيست ؛ حتي بعيدترينِ "بعيد"ها...

يکي ( در نوشته ای با لحنی کاملا "خشک ِ اداره ای" ، "خطابیِ "مديربه زيردست ) آورده است : « از انجاييکه بايد بعنوان يک بيننده سايت روزانه ها هم خواننده مطالب باشيم و هم فرم ارائه شده مطالب را مد نظر داشته باشيم , هر دفعه که باين سايت مراجعه ميکنيم فرم ارائه مطالب تغيير کرده و رنگها ازاردهنده هستند .

در حال حاضر از نظر تکنيکي مطالب در جدولها و فرم خوبي قرار گرفته ولي ترکيب رنگها ازار دهنده است.

خواهش ما اينست در صورت امکان شرايطي فراهم شود که مطالب با ارزش سايت به بهترين شکل در اختيار بارديدکنندگان قرار گيرد.»

و ديگری ( برمی کردانم نوشته اش را از حروف ِ لاتين به فارسی ) : « با همهء زحمتی که شما ، عاشقانه ، برای ِ سايت می کشيد ، استفاده زياد از  PDF  و کمی شلوغ بودن ِ صفحه ها و فقدان ِ جاذبه های ِ Web2*   ، ... اين سايت در جذب و نگاهداشت بازديد کننده موفق نخواهد شد . »

 در پاسخ به " هردو " شروع کنم با نقلِ گفته ای از " انگلس" : « ... ودر ورایِ درختان ، جنگل را نمی بينند . »

سايتی ( "درخت"ی ) وجود دارد به نامِ «روزانه ها» و در ورای ِ آن شکسته مردی به نامِ " م. ايل بيگی" باکوهی از مشکلات ("جنگل") :

1-     يک عمری ، کم و بيش و هميشه با نام های ِ مستعار ، در اينجا نوشت و در آنجا ، با اين نشريه کار کرد و با آن ، "خرحمالِ" اين سازمان بود و آن ، ... تا رسيد به پنجاه و دو سالگی و شروع کرد به فرستادن ِ نوشته هايش به "سايت" ها  ( گاه  ، همزمان ، نوشته هايش در 20 ، 30 سايت ِ "پُرنام" منتشر می شدند ) ، در پنجاه و چهار سالگی ، خسته از "بامبولبازان ِ" سايتی ! ، سايت ِ خودش را راه انداخت ؛

2-     تا پنجاه و يک سالگی ، حتی "رنگ ِ" کامپيوتر را ، به عمر خود نديده بود ,

3-     و زمانی که "سايت" راه انداخت ، به "گوساله"ای می مانست که نمی دانست کارهایِ سايتی يعنی چه و راه اندازي اش به چه سان ؛

4-     صفحه بندی تمامِ صفحاتِ ابتدائی را بصورتِ "ورد" انجام  و در اختيار ِ يک "ولايتی" (ايرانی) قرارداد تا  "سايتی" اش کند ( به بهایِ 500 يورو – بجایِ 1000 يوروی ِ درخواستی ). و اين "با انصاف" نگفت که " تو که تمامِ کارهارا کرده ای ، بيا اين هم سی دی ِ FrontPage –و يا برو و بخرش -  و کارتمام!؛

5-     پانصد يورو را گرفت و سه چهار تائی توضيح ، به عجله ، داد و گفت "ترا به سلامت !" . و اویِ هرگز به "مدرسه" – که چه عرض کنم ، حتی به "اکابرِ" – کامپيوتری نرفته ، "بامچه" ها بر سرِگرش زد و هزاران خرابکاری کرد – و هنوزهم می کند - ، و مطالبی را ، دست و پا شکسته ، در سايت آورد ؛

6-     به گونه ای – و به روالی – که سايت می جرخد ، "باب ِ ميل"ش نيست و از اينرو ، دائما در سايت "انقلاب می کند"(تنها جائی که برايش برایِ "انقلابگری" مانده است!) و ضفحات را اينور و آنور می کند ، رنگهارا بهم می ريزد تا شايد شبيه به چيزی شود – که دريغا نمی شود ! ؛

7-     سايتی همچون "روزانه ها" ( که بی گزافه ، با اينهمه مطالبِ متنوعش باندازهء ده و دهها سايت  مطلب دارد  و لاجرم به همان اندازه کار می کشد ) ، نياز به کارِ چندين و چند تن دارد : يکی بايد کارهایِ فنی اش را بکند؛ يکی بايد حروف چينی بکند؛ يکی بايد صفحه آرائی بکند ؛ يکی بايد مطالب را تهيه بکند ؛ يکی بايد مطالب را بررسی بکند و قابل منتشر بداند و يا نداند و ... . اينها می دانيد که يعنی چه ؟ ؛

8-     بايد جيبی پُر از اسکناس يا دسته چک و کارتهایِ اعتباری داشت تا خاليش کرد درمشت ِ کسانی که آنهارا برایِ همين گشوده اند ويا آنکه وابسته به جائی بود و از "سازمانهایِ عام المنفعه"شان "مستمری" داشت ( نگاه کنيد به ليست ِ طولانیِ سايت هایِ ايرانیِ "خوش آب و رنگ"! ؛

9-     و يا آنکه بايد "دوستانی" ، "آشنايانی" وارد به اينکار داشت که بی "يورو" مددرسان  ِ تان باشند ( می دانيد که برایِ راه انداختنِ کوچکترين سايت ِ "آبرومند" بايد ، به دست ِکم ، 15000 تا 20000 يورو پرداخت کرد ؟ برایِ من به جز پاروئی دسته شکسته برای برف روبی از بامِ شکسته ، چيزی باقی نمانده است تا با آن بتوانم "پول" پارو کنم!)؛

10-  "پول  و پله" که در ميان نيست ، پس بايد که به "خر" دوستان بچسنبم . يقهء کدام "دوست" را بدرم و از او ياری بطلبم ؟ "دوستانی" که ندارم و نمی خواهم بدارم و خوشم درتنهائیِ ناگوارم ! چرا بايد که اين تنها خوشی را از من گرفتن و ... ؛

11-  نه دوستی هست و نه پول و پله ای و ميماند تنها خودم با بی سليقه گی هايم . و چاره ِ تان نيست با ساختن با اين "من" ، والا به قولِ ما گيلک ها " خائی اوسان ، نخائی به جهنم!"

12-  تعجبم در اينست که سايتی "فقدان ِ جاذبه"ای چون "روزانه ها" ، با تمامِ "آزاردهنده گی"اش و با هيچ امکانات ِ مالی و تکنيکی ، درميان ِ 1000 سايت ِ پُر خوانندهء ايرانی ، دررديف ِ 178 است ! همين ديروز ، 506 نفر ازآن بازديد کردند و 1270 صفحه را باز کردند . توجه داشته باشيد که "آماردهندهء" سايتم ، هر بازديد کننده را تنها يکبار نشان می دهد ( حتی اگر ده بار از "خانه" به جاهایِ ديگر برود و دوباره به آن برگردد – برخلاف ِ سايت های " دانا به دانسته های ِ تکنيکی" ، که می دانند چگونه برآمارِشان بيفزايند!)

دوست گرام آقای ِ ... و گرامی دوستان ِ... ! خاتمه می دهم به نامه با تکرار ِ گفتهء "انگلس" :

... و در ورای ِ درختان ، جنگل را نمی بينند !

با مهر و دوستی : م. ايل بيگی

Web2*    چه هست ؟ من می گويم که در دنيای ِ اينترنت "گاوِگاو"م . شما "وب2" را برخم می کشيد ! راستی را پيش از "وب2 " ، "نيمه وب" وجود داشت و "وب1" و يک و نيمه وب" ؟ و آيا "وب 3 و 4 و 5 ..." هم وجود دارد ؟

آيا می خواستيد تنها "وب" را تايپ کنيد و اين" 2"یِ لعنتی خودرا "غلطاند " ؟ يا آنکه به "دستم انداخته ايد"؟ چه حاصل با منِ حتی به اکابر نرفته ، بازبان ِ بالاترين سطح ِ دانشگاهی سخن گفتن ؟