|
دوشنبه 21 آبان ۸۶ / 12 نوامبر 07
در رابطه با "ويژه نامهء باقر مومني" ، نوشته اي خواندم که حيفم آمد که شما هم آنرا نخوانيد :
http://rouzaneh.dowdani.net از نوشته پيشين رها شده يا نشده يک ايميل ديدم. چه ايميلي! هزاران لحظه از گذشتههاي دور و نزديک در هم پيچيد و برآمد و نامش شد باقر مومني. شماري لينک در باره باقر مومني در آن ايميل بود. تا عکس او را در حال سخنراني ديدم پرتاب شدم به شبهاي شاعران و نويسندگان و صدايش در گوشم پيچيد. با چه حالي آن شب به خانه برگشتم. چه برگشتني. حتي در خانه هم صدايش در گوشم ميپيچيد. همين ديروز بود. اما سي سال گذشت.
از پشت کامپيوتر پا شدم. يعني او هم گذارش به اين نوشتهها ميافتد. با خودم ميگفتم پروردگارا نوشتههاي مرا از چشم باقر دور بدار. ناگهان يادم آمد ما پير و پاتالهاي عزيز از نوههاي گرامي بيست سي سالهاش بهتريم. اخلاق ندارند اينها. جوان هم جوانهاي قديم. زبانها لک زد بس که به جوان جديد گفته شد اخلاق داشته باش. ميگويم: در مبارزه براي عدالت اجتماعي شرکت بکن .ميگويد: اون سوسياليستيه. معلومه که سوسياليستيه. هسته اخلاقي عدالتجويي امروزي است. ميگويم: به قانون پايبند باش .ميگويد: اون قانونمداريه. معلومه که قانونمداريه. قانون هسته اخلاقي نظم اجتماعي امروزي است. ميگويم: آدم باش. آدميان را دوست داشته باش .ميگويد: اون اگزيستانسياليستيه. معلومه که اگزيستانسياليستيه. هسته اخلاقي نوعدوستي امروزي است. باقر جان! نوههاي تو اخلاق ندارند. چرا اينها را رعايت نميکنند. ولي اگر ديدي خوشگذراني ميکنند اشکالي ندارد. من خودم به آنها گفتهام: از زندگي لذت ببر و آنگونه که دوست داري زندگي کن . باقر جان! اين بيست سي سالهها اخلاق ندارند. از من که نميشنوند، تو به آنها بگو: در برابر همه جهان مسووليت شناس باش . آنقدر اين جوانان بيست سي ساله حواس ما را پرت ميکنند که کم مانده بود يادم برود: باقر جان! دوستت دارم. و اين چکيده بازمانده از هزاران لحظه از نوشتهها و صداي توست. ببين باقر جان! از دست اين جوانهاي بيست سي ساله عصباني نشو. آدم دلش براشون ميسوزه. اين پنجاه هفتيها، که در فرخنده سال يک هزار و سيصد و پنجاه و هفت خورشيدي چشم به جهان گشودهاند، وقتي هژده ساله شدند من جشن گرفتم چون دانشگاه بايد ميرفتند. وقتي بيست ساله شدند من جشن گرفتم چون سربازي بايد ميرفتند. دارند سي ساله ميشوند. جشن بگير باقر جان! جشن. پنجاه هفتيها سي ساله ميشوند. شايد هم روزي در يک نامه سرپوشيده همين جا برايت نوشتم چرا اخلاق ندارند اين جوانان جديد. ميخواهي بداني چرا ده شاهي نميارزند؟ هوشنگ 21 آبان 86 |