http://www.lahig.ir
خواندن در خون من است!
گفتوگو با ناصر وحدتی
ناصر وحدتی ـ خواننده ترانههای گیلکی ـ اهل
روستای لیش از توابع سیاهکل است. او از کودکی به خوانندگی و موسیقی علاقه داشت
و نشانه این علاقهمندی را میتوان در چهل سال تلاش برای جمعآوری اشعار،
ترانهها و ملودیهای محلی مشاهده کرد.
او فعالیت خود را از سال 1365 آغاز کرد و با همکاری گروههای شمشال، آمارد و
گیل کنسرتهای زیادی در زمینه موسیقی گیلکی اجرا نمود. از وی تاکنون دو آلبوم
"زرنگیس" و "شورم نقش" به بازار آمده و آلبوم "دامون" نیز توسط حوزه هنری گیلان
به زودی به بازار خواهد آمد.
ناصر وحدتی علاوه بر فعالیت در عرصه موسیقی، دستی هم بر قلم دارد و تاکنون
آثاری همچون رمان خوندشت (1374)، داستان یک زندگی (1375)، روی خوش زندگی
(1376)، زندگی و موسیقی (1378)، زندگی و موسیقی (چاپ دوم/ 1384)، داستان سیاهکل
(حاوی مجموعه دو داستان خوندشت و روی خوش زندگی/ 1386)، انتشار چهار شماره
فصلنامه دیلمان، ثبت معادل گیلکی واژهنامه بزرگ طبری (حدود چهل هزار واژه به
مدت 2 سال) از او منتشر شده است.
• حدود 40 سال زحمت برای جمعآوری اشعار و
ترانهها و ملودیهای محلی. چه انگیزه و هدفی باعث شد تا شما دست به چنین کاری
بزنید؟
ابتدا باید از شما تشکر کنم، زیرا که امکان یک مصاحبه نوشتاری را فراهم
آوردهاید! پیشتر و بارها با من مصاحبه شده و پرسشگر، پاسخهایی که برای
سئوالهای او میگفتم را ضبط میکرد و میبرد با نثر خودش، اما از قول من چاپ
میکرد و از این منظر به من لطمه میزد!
اما برگردیم به سئوال شما. من از وقتی که خودم را شناختم، یعنی از همان ایام سه
ـ چهار سالگی آواز میخواندم و دنبال خواندنی و خواننده و از این منظر خودی
نشان دادن! پس تنها انگیزه و هدف من فقط موسیقایی زیستن من بود و هست. حالا
دلیل اینکه دنبال موسیقی گیلان بودنم چه معنی داشت، این است که بهرغم علاقه
وافر به موسیقی آذری، فارسی فاخر، موسیقی سایر نواحی ایران و آثار کلاسیک جهان،
قابل فهمترین موسیقی برای من، موسیقی گیلان بود و هست که اینهمه سال دنبالش
بودم و تا زندهام خواهم بود.
• آقای وحدتی! شما در جایی اشاره
کردهاید که کار من پژوهش و نوشتن است و علاقهای به خوانندگی ندارید، اما الآن
شما را بیشتر به عنوان یک خواننده ترانههای گیلکی میشناسند. چه شد که به
خوانندگی روی آوردهاید؟
نه، نگفتم به خوانندگی علاقه ندارم! منظورم این بود که میل نداشتم یک خواننده
حرفهای بشوم. چون هم پی تحقیق بودم و هم چند جلد رمان نوشتهام و الآن پشت
ویترین کتابفروشیها حضور دارم و این، یعنی نهایت و ثمر رسیدن در مرحله نوشتن.
اما همه دوستان و فامیل من میدانند که محال است من جایی چند نفر را پیدا کنم و
مجلسی باشد و دست به خواندن نزنم. خواندن در خون من است، نمیخواستم حرفهای
بشوم که شدم! مردم باعث شدند من حرفهای بشوم؛ آنقدر که در بیست و پنجمین
جشنواره موسیقی فجر در بخش رقابتی و در سال 1388 بین دهها گروه قدر و قدرتمند
نواحی ایران، مقام دوم را کسب کردم و شاهین فرهت ـ موسیقیدان برجسته ایران ـ
پای لوح تقدیرم را امضاء کرد. امسال هم قدرتمندانه شرکت خواهم کرد با طرحی دیگر
و جدید. تمریناتش را هم در رشت انجام میدهیم.
• آقای وحدتی! به نظر شما گستره موسیقی
گیلکی تا کجاست؟ و آیا شما اصولاً به تفکیک موسیقی در گیلان معتقد هستید؟
سال گذشته در ساری مراسم عروسی دختر یکی از دوستانم بود و من هم حضور داشتم.
باور بفرمایید که مردم سر ارکستر داد میزدند گیلکی بزند! اصلاً در همه جای
ایران در عروسیها این اتفاق میافتد. یکی از اقوام من سالها در استان هرمزگان
کار و زندگی میکرد. او میگفت بیشتر مردم جنوب ایران فقط به خاطر موسیقی گیلان
و آواز استاد پوررضا به تماشای سریال "پس از باران" مینشستند پای تلویزیون.
هرجای ایران و غیر از گیلان هم وقتی صحبت از موسیقی گیلان میشود، محال است نام
استاد عاشورپور، استاد مسعودی و استاد پوررضا را نبرند.
اما در مورد تفکیک، ببینید همه مردم آستارا، یعنی بیشترشان آذری هستند، اما همه
اینها به شدت خودشان را گیلانی میدانند و از موسیقی گیلکی لذت میبرند. چند
سال پیش اداره ارشاد آستارا، عارف بابایف ـ یکی از بزرگترین خوانندههای جمهوری
آذربایجان ـ را فقط برای یک اجرا به آستارا دعوت کرد، سیصد هزار تومان کمتر از
رقم پیشبینی شده، بلیط فروخته نشد! یعنی اینکه استقبال شایستهای از بابایف
بهعمل نیامد.
حال چون زبان، تعیینکننده موسیقی است، ما در گیلان رسماً فقط موسیقی گیلکی
داریم و موسیقی تالشی. زیرا که زبان تالشی برای گیلک زبانها قابل فهم نیست،
حتا تاتهای رودبار و عمارلو و کردهایش نیز به گیلکی صحبت میکنند. اما دوستی
دارم در لنگرود به نام آقای صفر رمضانی. صفر خوب کمانچه میزند، خوب آواز
میخواند و خوب هم مصاحبه میکند! آقای رمضانی اصرار دارد که ما در گیلان
موسیقی گالشی داریم. مردم سرتاسر گیلان حتا تالشها هم به گیلکی صحبت میکنند؛
با تغییری اندک در ادای بعضی کلمات و واژهها. یعنی اگر یک آدم اهل رشت برود
دیلمان یا اشکور و با مردم آنجا صحبت کند، مشکلی پیش نمیآید و همه حرفهای او
را میفهمند و بالعکس یک دیلمانی یا اشکوری برود رشت یا انزلی. مردم سرتاسر شرق
گیلان حتا تا نوشهر به گیلکی صحبت میکنند و موسیقی این ناحیه نیز گیلکی است نه
گالشی.
سال 1385 در چهلمین روز درگذشت استاد شریفپور که نوازنده ویلون دستههای مطربی
بود، آقای رمضانی در حیاط منزلش مراسمی برگزار کرد که من هم شرکت کردم. امسال
نیز این اس ام اس را از آقای رمضانی دریافت کردم: "دومین همایش تجلیل از
کوشندگان موسیقی گالشی به بهانه درگذشت استاد ایرج خوشخوان، چهارشنبه نهم تیر
ماه 1389، ساعت پنج عصر، ارشاد اسلامی لنگرود" که البته آقای رمضانی فراموش
کردند که دومین همایش را در همان سال 1385 برای استاد مجید طربی در سیاهکل من
برگزار کردم و ایشان هم حضور داشت.
خوب این استاد خوشخوان هم در دستههای مطربی رودسر دایره میزد و آواز
میخواند، نه اینکه مطربها آدمهای بیمقداری هستند، نه! آنها اگر نباشند،
شادی و سروری در عروسیها پیدا نمیشد. آنها در گیلان همیشه نوازندههای
چیرهدست سورنا (ساز)، نقاره، تمبک، دایره، دف، دایره زنگی و کمانچه پنج سیم
دیلمان بودند. آوازهای خاص حودشان را هم همیشه خواندهاند. اصلاً چه اشکالی
دارد بنویسیم همایش گرامیداشت نوازنده دستههای مطربی، استاد ایرج خوشخوان؟!
این گالشی نوشتن و گالشی گفتن به ظاهر میخواهد درجه این جماعت را بالا ببرد،
وگرنه خود آقای رمضانی میدانند که همه و یا بیشتر آدمهای این اهالی از کردهای
عینه شق دیلمان هستند، نه گالش! یک عدهای هم که اصلاً گیلک بوده و هستند.
اخیراً چند سالی است که استاد همه این جماعت، کمانچهنواز و ویلوننواز برجسته
گیلان، استاد محمدرضا شاهنوری، گروهی دست و پا کرده است و کنسرت برگزار میکند
و میخواهد و میگوید اگر غم نان نبود، هرگز در عروسیها ساز نمیزدم، که من
بارها با این حرف او مخالفت کردم و گفتم اگر عروسیها را رها کنی، صدها هزار
طرفدارت را در گیلان از دست خواهی داد. مگر کار بدی میکنی؟! اما موسیقی مطربی
را موسیقی گالشی دانستن، دور از علم موسیقی است، زیرا که خود مردم گیلان هم
زبان، هم نژاد و هم موسیقی دو ناحیه گیلان را تعیین کردهاند و گفتهاند موسیقی
غرب گیلان و موسیقی شرق گیلان. البته تعدادی آواز و ترانه را به گالشها نسبت
میدهند که بسیار هم درست است، مثل "شورته". ترانهها و آوازهای موسیقی مطربی
را هم باید به درستی تنظیم، ارکستر بندی و اجرا کرد و نامش هم میشود
بازآفرینی، نه همان اجرای مطربی را روی سن اجرا کرد!
• آقای وحدتی! وقتی آلبوم "شورم نقش" از
کارهای شما را گوش میدادم، این سئوال برایم مطرح شد که با اینكه ریتمهای
طربانگیز در مقامهای موسیقی گیلکی زیاد است، چرا این نوع موسیقی، روایتگر
رمانتیك و بیانگر حرمان است؟
موسیقی و همه ادبیات شفاهی بهجا مانده از اعصار گذشته گیلان، بیانگر
ناداریها، بیماریها، جنگهای ویرانگر، کشتارهای گسترده و آتشسوزیها، اما
شادیهای سرخوشانه مردم گیلان است. ولی به هر روی به دلیل سرسبزی و دلپذیری
اقلیم گیلان، گاهی در اندوهبارترین ملودی موسیقی فولکلور گیلان، رگههایی از
شادمانی یافت میشود. آنچه هم که شادمانه است، بسیار هم جذاب و دلپذیر است.
اما تأکید میکنم که ماندگارترین ژانر موسیقی در جهان بخش اندوهگین آن است و
بس!
• آیا موسیقی گیلکی، مقامهای مختلفی
دارد؟ ساختار این مقامها چگونه است؟
ساختار عمده موسیقی فولکلور گیلان، شور، دشتی و شوشتری است. البته در ردیفهای
دیگر موسیقی ایرانی نیز فولکلورهای گیلان وجود دارد که در مقامهای شرفشاهی،
آبکناری، جلویی، پهلوی دشکن قوربتی، عزیز و نگار، رقاصی مقام، عروسی بران،
گلنکشی، زنگ شتر، زرد ملیجه، گوسوند دوخان، گوسوند ها گردان و ... بخشهایی از
این مقامها آوازی و بخشهای دیگری را چوپانان با نی و نیلبک و مطربها با
سورنا، کمانچه و ویلون نواختهاند.
• در نغمههای محلی گیلکی چه سازی بیشتر
مورد استفاده قرار میگیرد؟
بهرغم اینکه عمده ترانهها و آوازهای موسیقی فولکلور گیلان مربوط به زنان
گیلان است، آنها نوازنده هیچ سازی نبودند. همیشه هم برای خودشان آواز
خواندهاند، نه برای مردان! تنها ابزاری را هم که برای صدا دهی هنگام اجرای
موسیقی شادمانه بهکار میبردند، تشت بود و کوبیدن دو تکه سنگ و کَتَره و ملاقه
و ابزاری از این دست! اما نی نوازان چیرهدست دیلمانی، اشکوری و تالش دهها
مقام را نواختهاند که به آن اشاره کردم. دستههای مطربی هم با سورنا (ساز)،
کمانچه و ویلون، نغمهها و مقامهای فولکلور را مینواختهاند.
سازهایی بود از شاخ بز کوهی، گوزن و گاو که اینها را "موره" More)) میگفتند.
این سازها اخباری بودند. مثلاً مینواختند و خبر میکردند آب فلان رودخانه
طغیان کرده و کسی حق عبور از آن را ندارد. چون هنگام طغیان، پلهای چوبی را آب
با خودش میبرد، مینواختند و آدمها را برای صرف نهار از شالیزار فرا
میخواندند و ... . ساز خبری دیگری بود از جنس صدف دریایی. این ساز را بالای
حمامها مینواختند تا روز به حمام رفتن زنان را اعلام کنند.
ساز دیگری داریم به نام "کرنا" که اندازه آن به طول چهار متر است. این ساز را
هنگام جنگ مینواختند که در آن "کر" همان کار و پیکار است و "نا" یعنی نی و
اکنون "کرنا"، "کرپ" (دو قطعه چوب است که بههم میکوبند) و نقاره تک گیلان، از
سازهای مذهبی موسیقی گیلان محسوب میشوند. اینکه اینهمه تأکید دارم که بود و
میشد، به این دلیل است که همه موسیقی فولکلور گیلان که سینه به سینه به ما به
ارث رسیده، مربوط به دوران پیش از اصلاحات ارضی (1341) است که پس از آن هیچ
فولکلوری را مردم در گیلان خلق نکردهاند.
• آقای وحدتی! همانطور که میدانید،
بخشی از ترانهها و آوازهای محلی برگرفته از لالاییهای مادران و زمزمههای
زنان گیلانی به هنگام کار در مزارع برنج و باغات چای است. جایگاه زنان را در
موسیقی فولکلوریک چگونه ارزیابی میکنید؟
برای جمعآوری موسیقی فولکلور و ادبیات شفاهی، افسانهها، مثلها، باور داشتها
و ... بیشتر باید به زنان سالخورده مراجعه کرد تا مردان! زیرا که مردان در
جنگها کشته میشدند، اما زنان میماندند با حافظهای قویتر از مردان، که
آنها مردان، آوازهای چارواداری، ریزه خوندهگی (ریز ریز خواندن) شرفشاهی،
قوربتی و گاهی هم عزیز و نگار را خواندهاند. آوازهای مطربی را هم خوانندگان
این دستهها میخواندند. صدای مردان هنگام خواندن اذان، مرثیه، مداحی و چاووشی
هم شنیده میشود که به عربی و به فارسی است و حتی تعزیه که به فولکلور ربط
ندارد. اما لالاییها، ریزه خوندگی، عزیز و نگار، شرفشاهی، قوربتی و دهها
ترانه و آواز شالیزار و عمده موسیقی گیلان مربوط به زنان گیلان است و بس. در 50
سال اخیر خانم خورشید عاشوری بیبالان (ساکن لنگرود)، شادروان طوبی پاینده
لنگرودی (خواهر محقق نامدار گیلان، محمود پاینده لنگرودی)، ماه سلطان روشن و گل
جهان روشن (هر دو از لیش سیاهکل) و فاطمه عشقی اتاقوری، بیشترین آوازها و
ترانههای فولکلور گیلان را برای محققین خواندهاند.
• آیا موسیقی گیلکی پذیرای اشعار فارسی
است؟ اگر چنین است حد آن كجاست؟
تعدادی بیشمار ترانه و دو بیتی به زبان فارسی فاخر که از نظر مزامین به
سرودههای فائز شیرازی نزدیک است و تعدادی هم دو بیتیهای بابا طاهر در میان
آوازها و ترانههای گیلکی خوانده شده است. حتی تعداد زیادی ترانه و تصنیف که
نیمی به فارسی و نیمی به گیلکی سروده شده است. اما اینکه بیاییم حافظ و سعدی و
اشعار و ترانههای فارسی دیگر را به گیلکی بخوانیم، به موسیقی گیلان لطمهای
ویرانگر وارد کردهایم.
• آقای وحدتی! جایگاه موسیقی فولکلور در
عصر حاضر و خصوصاً در جامعه ما کجاست؟
ببینید! برای پاسخ به این سئوال، به شروع کار خودم در این عرصه باید اشاره کنم.
اولین بار به یاری دوست یگانهام، استاد قباد رضایی ـ که هم سنتور و هم رباب
مینوازند و پدرش سالها پزشک اطفال در لاهیجان بودند ـ با استاد حسین حمیدی ـ
استاد بازآفرینی موسیقی نواحی ایران ـ آشنا شدم و از سال 1380، یعنی سیزدهم دی
ماه 1380 در فرهنگسرای نیاوران به روی صحنه رفتم. اصلاً انتظار اینهمه استقبال
از مردم را نداشتم. انگار که ژانر جدیدی برای اجرای موسیقی فولکلور گیلان خلق
شده بود که درست هم همین بود. با حمیدی 17 کنسرت در تهران و ساری برگزار کردم
که حاصل همه آواز خواندنم تاکنون سه آلبوم رسمی با مجوز است که "زرنگیس" و
"شورم نقش" به بازار آمده و آلبوم "دامون" توسط حوزه هنری گیلان به زودی به
بازار خواهد آمد.
جایگاه موسیقی فولکلور گیلان را هم سال پیش در بیست و پنجمین جشنواره موسیقی
فجر در بخش رقابتی تعیین کردیم. موسیقی فاخر و توانای نواحی ایران شد موسیقی
فولکلور گیلان.
علاوه بر تحقیقاتی که من در عرصه موسیقی شرق گیلان داشتم، دهها روشنفکر شرق
گیلانی، از جمله دوست ارجمندم صفر رمضانی، شب و روز دست از تحقیق نمیکشند.
طالشها هم آرمین فریدی را دارند و دهها نفر دیگر را. اما در غرب گیلان معلوم
نیست چرا کسی چراغ تحقیق در این عرصه را روشن نمیکند؟!
• وضعیت موسیقی امروز گیلکی و جایگاه آن
در بین جوانان چگونه است؟ و آینده موسیقی محلی را به چه شکل میبینید و بهطور
خاص موسیقی گیلان را؟
ببینید! اجراهای ما بیشترین جایگاه را در بین جوانان و نوجوانان گیلان پیدا
کرد؛ ضمن اینکه آنها همواره، بهخصوص جوانان پنجاه سال اخیر با رویکرد رادیو،
ضبط صوت، صفحه و سینما و سپس سی دی و دی وی دی، ماهواره و اکنون سبکهای رپ و
متالیکا، هیجانانگیزترین ژانر موسیقی را طالب هستند. اما هیجان این رویکرد به
سی سالگی آنها نمیرسد و این هنگامی است که آنها درمییابند حافظ دارند، سعدی
و مولوی دارند و خوانندگانی که غزلهایشان را خواندهاند و رهی معیریها و نی
داوودها و ابتهاجها و ... که ترانههایش را ساختهاند. هر نوع گرایش جوانان به
هر ژانری از موسیقی در سنین پایین را باید با بردباری و تعامل تحمل کرد تا به
سن خردورزی برسند. برای موسیقی گیلان علاوه بر فولکلورهایش، افرادی مانند
سرتیپپور، شیون، مظفری و ... صدها ترانه ساختهاند و خواهند ساخت، خواندهاند
و خواهند خواند!
• آقای وحدتی! در گفتوگویی که قبلاً با
یکی از رسانهها انجام داده بودید، از هنرمندانی که مدعی سبک جدیدی از فولکلور
هستند انتقاد کردید. چرایی این موضوع را توضیح میدهید؟
ببینید! سبک جدیدی از فولکلور معنی ندارد، زیرا که هیچ فولکلوری را آدم معلوم
نساخته است. مثلاً یکی از همینها طی مصاحبهای در مجلهای گفته بود من فولکلور
میسازم؛ این درست نیست، زیرا که فولکلور موسیقی سینه به سینه و مربوط به عوام
و مردمان بیسواد است. تأکید میکنم، ترانهها و آوازهای فولکلور، سازنده معلوم
و مشخصی ندارند. سبک جدید و یا من فولکلور میسازم، حرف بیربطی است!
• آقای وحدتی! تصمیم ندارید حاصل 40 سال
تلاش خود را در اختیار دوستداران فرهنگ و هنر قرار دهید؟ آیا در این زمینه
سازمان و نهادی از شما حمایت کرده است؟
طرحی را تقدیم حوزه هنری گیلان کردم که مقبول واقع شد. در این طرح هشتاد ترانه
فولکلور گیلان، به گیلکی ـ فارسی، فنوتیک و نت ثبت شده است. سپس همه هشتاد
ترانه را در استودیو خواندم که بعد از چاپ کتاب، آوازهای خوانده شده به صورت دی
وی دی در جلد کتاب قرار میگیرد و به همراه کتاب به بازار میآید. 90 درصد این
اثر انجام شده است و تا مهر ماه امسال تکمیل میشود.
• و حرف آخر؟
در آخر از مسئولین بردبار، باتعامل و شریف حوزه هنری گیلان قدردانی میکنم.
همچنین از شما و "ماهنامه بام سبز" که همیشه به دنبال حقیقت در عرصه موسیقی و
اعتلای همهجانبه گیلان عزیز هستید.
• ماهنامه بام سبز، دوره جدید، شماره 4، تیر 1389
بالای صفحه
|