xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

    

                  

 

سی سال گذشت !

 يادی از» احمد شاملو« و »کتاب جمعه«

 

عباس سماکار

 

 

 

 

کتاب جمعه يکی از نشريات پيشگام به سردبيری احمد شاملو بود که انتشار آن بعد از انقلاب، با ياری   »شورائی از نويسندگان« آغاز شد

احمد شاملو از بهار سال ۵٨ ، يعنی از همان ابتدای تدارک انتشار اين نشريه، با تاکيد بر »کار  شورائی« که در واقع بيشتر ياریگرفتن از گرايش های گوناگون نظری و سياسی در ايران بود تا» شورا«   با مفهوم دخالتگرانهء همه جانبهء آن، اقدام به تشکيل ميزگردی برای طرح مبانی جهتيابی و سبک کاری اين نشريه کرد و با دعوت از برخی از نمايندگان نيروهای سياسی چپ و نمايندگان انديشه-های غيرمتشکل کوشيد امر برنامه ريزی محتوائی کتاب جمعه را به پيش ببرد و نوعی سبک کار شورائی در زمينهء روزنامهنگاری را باب کند.

اقدام به اين امر، گرچه به مفهوم ايجاد شورا به شمار نمیآمد و احمد شاملو خود برا اين امر آگاه بود، ولی در آن زمان، آنهم از جانب کسانی که خود را در امور انتشارات صاحب نظر میدانستند موضوع تازه و قابل تقديری بود.

البته در زمينهء مفهوم شورا، بعدا چندين مقاله از گرايشات گوناگون نظری در کتاب جمعه به چاپ رسيد.

کتاب جمعه از ابتدا، از سازمان فدائی نيز برای اين همکاری دعوت کرد و اين سازمان دو تن از اعضای خود، زنده ياد منوچهر کلانتری* و عباس سماکار را برای همکاری به دفتر کتاب جمعه فرستاد.  منوچهر کلانتری پس از يکی دو نشست، به سبب انبوه وظايف سازمانی که بهويژه در آن دوران پُر مشغله برعهده داشت ديگر به اين همکاری ادامه نداد و اين وظيفه تنها بردوش عباس سماکار گذاشته شد.

در زير متن گفتگوی اولين ميزگرد کتاب جمعه را که در شماره ۴ آن منتشر شد میخوانيد.

* منوچهر کلانتری) برادر سعيد کلانتری که، در رژيم شاه توسط ساواک به همراه بيژن جزنی در تپه های اوين اعدام شد(  در سال ۶١ در بلوچستان توسط پاسداران جمهوری اسلامی دستگير و اعدام شد.

 

کتاب جمعه

سال اول شماره ۴

اول شهريور ١٣۵٨

 

در بارهء وظايف کتاب جمعه

ميز گرد با شرکت: فريدون آدميت، باقر پرهام، محمد علی سپانلو، عباس سماکار، خسرو شاکری.احمد شاملو، محمد قائد، هما ناطق.

 

مقدمهء شورای نويسندگان کتاب جمعه:

اين حقيقت که به تنهائی قادر نخواهيم بود حتی برخی از مسائل گوناگون و پيچيدهء جامعه ايران را به دقت طرح کنيم، از همان آغاز کار برای شورای نويسندگان کتاب جمعه روشن بود.

ما میدانستيم که اگر اين هفته نامه قرار است از عهدهء وظيفه ای اجتماعی برآيد بايد به نيروهای بالندهء اجتماع تکيه کند. اين اتکاء از راه های مختلف میتوانست صورت بگيرد. ليکن ساده ترين و دمکراتيک ترين راهی که به نظر رسيد اين بود که از نمايندگان تفکر و تلقی های نيروهای راديکال و نمايندگان انديشه های فعال غيرمتشکل دعوت به عمل آوريم تا نظرات خود را در باب مسائلی که عنوان میشود به دور ميزگردی به بحث و برخورد منطقی بگذارند، با يقين به اين که انعکاس خود اين نقطه نظرها در مجله، میتواند بحث را به ميان توده وسيع علاقه مند ببرد.

بديهی ست ک در پاره ای موارد لازم خواهد بود که تنها افراد متخصص به بحث و گفتگو بنشينند تا برخی از پيچيدگیها را از ديدگاه فنی توضيح و تشريح کنند.

و اين نيز روشن است که نمايندگان همه نيروها و تمام گرايشها ممکن است نتوانند همواره در اين ميزگرد حضور بيابند.

به هرحال کوشش در اين راستا ست، و آنچه در زير میآيد حاصل نخستين ميزگرد ما ست.

باقر پرهام:  در نخستين نشست ميزگرد کتاب جمعه، اجازه بفرمائيد در اين باره صحبت کنيم که مجله يا نشريه ای با مشخصات کتاب جمعه چه نقشی را میتواند در اين دوره از زمان بازی کند و چه رسالتی به عهدهء آن است. اين بحث شايد بعدها به موثرتر شدن کار ما کمک کند. پس از آقای شاملو که ندای اين کار را در داده اند، خواهش کنيم که نظرشان را در اين زمينه بگويند.

احمد شاملو :  ما نشريه را با اين هدف درمیآوريم که به مسائلی که برای جامعه مطرح هست، اما چند و چونش روشن نيست جواب داده شود. به عنوان مثال در گردهمائی هائی که برای تأسيس مجله با دوستان داشتيم، من پيشنهاد کردم که به موقعش، از صندوق مجله مخارج گروههائی را تامين بکنيم که بروند در مسائل مختلف جامعه ايران مسائل روستائی، دينی، کارگری، شهری و غيره- تحقيق بکنيم، حتی اگر برخی از اين تحقيقات دو ماه يا سه ماه وقت بگيرد. مسائل گنگ اجتماعی ما يکی و دوتا نيست. اين مسائل بايد مطرح شود و اشخاص صاحب نظر در بارهء آنها نظر بدهند تا مجله بتواند به سهم خود راههائی برای رفع نيازهای بنيادی جامعه ارائه کند.

باقر پرهام:  منظورتان نيازهای موجود برای کل جامعه است، نه الزاماً از ديد يک گروه يا يک قشر خاص و يا يک سازمان خاص از يک جامعه؟

احمد شاملو:  بیشک؛ زيرا در آن صورت مجله میشد ارگان يک گروه خاص. من معتقدم اين مسائل بايد از مواضع و نظرگاههای مختلف مورد بررسی قرارگيرد تا امکان انتخاب پاسخ صحيحتر ميسر باشد.

باقر پرهام:  در واقع پايگاهی باشد برای يک نوع همکاری دمکراتيک بين گروههای متعدد روشنفکران؛ يعنی چه آنهائی که از پايگاه خاص روشنفکری خودشان نگاه میکنند و چه آنها که تعهد سياسی در گروههای مختلف دارند بتوانند سهمی در روشن کردن مسائل جامعه ما داشته باشند.

احمد شاملو: مسائل حل نشده فراوانی هست که با درگيریهای سياسی و عقيدتی گروهها اصلاً رابطه پيدا نمیکند. ما برای جامعه ای کار میکنيم که اصلاً نگذاشته اند هيچ تصوير درستی از آن داشته باشيم. شناخت درست اين اجتماع ماورای برخوردهای نظری و عقيدتی است و امری ست به سود همه گروههای سياسی.

محمد علی سپانلو:  بخصوص که در يک جامعهء عقب مانده از لحاظ تعليم و تربيت و اطلاع رسانی، نبايد فراموش کنيم که همه چيز را از پايگاه صرف سياسی و يا پايگاه تخصصی سياسی نمیشود ديد. به اين جامعه ای که جبراً سی سال در خواب بوده حداقل میتوانيم يک مقدار آگاهی های کلی بدهيم.

احمد شاملو:  مثلا آگاهی هائی در زمينه خودگردانی در کارگاهها و کارخانه ها يا شوراهای دهقانی و مانند اينها که از جمله مسائل بنيادی ست و ماورای فرقه گرائی و سکتاريسم.

باقر پرهام:  يعنی دو سطح کار وجود دارد؛ سطح اول دادن يک مقدار اطلاعات و شناخت های دقيق که شايد اسمش را بشود گذاست "آکادميک"، مثلا وقتی که مسئله "خودگردانی" مطرح است يک نشريه میتواند ماحصل شناختی را که در اين زمينه از ديدگاه های مختلف وجود دارد با توجه به ضرورتهای جامعهء کنونی ايران ارائه کند. در اين زمينه آدمهائی که اهل فن هستند میتوانند بنويسند يا احتمالاً بيشتر ترجمه کنند به قصد طرح اين مباحث در رابطه با نيازهای جامعه. سطح دوم، سطح طرح مسائل خاص ايران است. اين نشريه میتواند فارغ از درگيری گروهبندی ها نقش اطلاع رسانی مثبت را بازی کند. مثلاً شما اشاره کرديد به گروههای تحقيق، خُب اگر موضوعی به عنوان شورا مطرح است، گروههای مختلف سياسی هرکدام از ديد خود به اين قضيه نگاه میکنند. اما از لحاظ کل جامعه هم اين قضيه مطرح است و میشود با فرستادن گروههای تحقيق با انواع پديده- های شورائی که کم و بيش در جريان انقلاب ايران با آن آشنا شديم تماس گرفت. مثل گروههائی که در کارخانه ها به وجود آمد يا شوراهای همکاری که در دوران اعتصابات گذشته در انواع مراکز کارگاهی به وجود آمد که هدفشان ادارهء اعتصابات و يا سازمان دادن مبارزه بر عليه رژيم بود. يک نقش مجله شناخت دقيق همين مسائلی است که در جامعه ما پديد آمده و عرضه کردن نتيجهء اين شناخت ها به مردم.

احمد شاملو:  و مسلما اين نتايج در بدو امر میتواند به طور مستقيم مورد بهره برداری هرچه بيشتر همين گروههای سياسی قرار بگيرد. شما در نظر بگيريد آن گروه سياسی را که معتقد بود از طريق دهات بايد آمد و شهرها را محاصره کرد. من با اينها برخورد بامزه ای پيدا کردم. سه سال پيش سميناری در همدان تشکيل شد برای بررسی علل مهاجرت روستائيان به شهرها. ماحصل اين سمينار بسيار جالب بود؛ زيرا حتی جرائت نکردند گزارشش را به آن بابا بدهند. يک نسخه از صورت جلسات سمينار نزد من بود و من آن را دادم به دو سه نفر از همان آقايان که بخوانند. نتيجه اين شد که آن آقايان تازه دريافتند که در غالب نقاط ايران جامعهء روستائی به معنائی که آنان میشناسند باقی نمانده، و فی المثل نان جامعهء روستائی را شهرها هستند که تامين میکنند!  نتيجه کار ما هم می تواند دادن اطلاعات باشد به گروهها که لااقل تئوری هایشان را بتوانند بر زمينهء واقعيت ها پياده کنند.

محمد علی سپانلو:  هدف اين است که چنين نشريه ای مرجعيت فرهنگی اجتماعی پيدا کند. پس بايد از ورای اين دسته بندیها عمل کرد، با هدف اطلاع رسانی به جامعه ای که تشنهء اطلاع است. البته مسلم است که ما اصول دمکراتيک خودمان را نگاه خواهيم داشت و مسلم است که کتاب جمعه به هرحال پايگاه انديشه های ارتجاعی نخواهد بود.

خسرو شاکری:  به نظر من هر مجله که در فراسوی گرايش ها يا قطببندی های سياسی در درون چپ دمکراتيک میخواهد منتشر بشود، در جامعهای مثل ايران بايد از اينجا شروع کند که در شصت و هفتاد سال اخير چه اتفاقاتی افتاده يا اينکه بايد می افتاده و نيفتاده. در اين مملکت يک تمدنی رفته و "نيمچه تمدنی" که جای آن آمده همراه با تمام الزامات فرهنگی اش نبوده. يعنی اگر مدرسه آمده، کتاب آمده، محتوی درست و حسابیای که انتظار میرفته همراه اين مدرسه و کتاب نيامده، به عبارت ديگر، اطلاعاتی که تحت عنوان فرهنگ به اين جامعه بايست داده میشده داده نشده. اختناق مانع شده است که اين اطلاعات داده بشود.

احمد شاملو:  يعنی مثلاً در دانشگاه ها اقتصاد درس میدهند، بدون مارکس!  رژيم هزارتا چاقو می ساخته که يکيش دسته نداشته!

خسرو شاکری: تکه پاره ای از آن دانش جهانی آمده، ولی آن تکه هائی را که اساس و پايه اين دانش جهانی بوده اند نگذاشته اند در دسترس مردم باشد، برای اينکه میتوانسته پايه و اساس براندازی رژيم پهلوی باشد. اما اين فقط در سطح حکومت پهلوی نبوده، اپوزيسيون هم به اين درد دچار بوده، به علت اين که تجديد توليد اجتماعی و "فرهنگی" میشده.

عباس سماکار:  در واقع پديده ای ناشی از سيستم سرمايه داری وابسته.

خسرو شاکری:  دقيقاً. بنابراين اينها را بايد ما بشناسيم؛ ببينيم کدام دانش ها قلابی، يعنی "شبه دانش" بوده. خود جامعه ايران را بشناسيم. تغييراتی را که در اين هفتاد سال اخير رخ داده بشناسيم. اين جامعه از کجا آمده، چه مناسباتی داشته و اکنون در چه مناسباتی هست؟ وقتی میگوئيم سرمايه داری وابسته، منظور از اين مناسبات توليدی معيين چيست؟ چه اثرات فرهنگی روی ذهن ما گذاشته و عواقب اين اثرات فرهنگی در سياست و دسته- بندی هائی که غالباً خواست های طبقاتی يکسان دارند و معذالک در مقابل هم ايستاده اند چيست؟ اين را بايد توضيح دهيم از طريق تحليل مشخص فرايند تاريخی اش در زمينهء اقتصادی، فرهنگی، در زمينهء شناخت مجموعهء جامعه ايران و در جزئيات مسئلهء زحمت-کشان. کدام دستهء سياسی میتواند ادعا بکند که به شناخت زحمتکشان در ايران جواب داده؟ به نظر من هيچکدام. با تمام احترامی که برای نيروهای انقلابی دارم، معتقدم که هيچکدام شايد به علت اختناق و درگيری در مبارزهء بلافصل سياسی نتوانسته اند از طبقه -ای که نمايندگی اش را دارند شناخت کافی به دست بدهند. ما تحليل لازم را از جامعه ايران نداريم، نه در جزئيات و نه در کليات. اين مجله به نظر من بايد آن مرجعيت فرهنگی را پيدا کند که بتواند فراسوی مرزهای تقسيم کننده گروه های سياسی به اين خواست ها جواب بدهد. گروههای تحقيق در روستا و کارخانه بايد اين تحقيقات بنيادی را انجام بدهند و در اختيار همه گان بگذارند. تحقيقات علمی نبايد تبديل به کالائی شود که فقط فلان گروه خاص عرضه میکند. به نظر من وظيفه ما اين است. در مورد دانش و شبه دانش هم معتقدم که مثلاً ما نمیتوانيم از مارکسيسم، به عنوان يک علم، علم معاصر بگذريم. چون آنچه تا کنون در ايران بوده به نظر من شبه مارکسيسم بوده است نه مارکسيسم.

عباس سماکار:  میخواهم اضافه کنم که تحليلی از وضعيت نيروها، و وضعيت سياسی اجتماعی مملکت داشته باشيم که بعداً به اين مهم میپردازم. صحبتی اينجا شد در باب وجود سکتاريسم. من فکر میکنم سکتاريسم، به معنای گرايش مشخص طبقاتی گرفته شده، و حال آنکه گرايش مشخص به سوی طبقه و داشتن ارگان سياسی برای يک سازمان يا حزب طبقاتی به هيچ وجه سکتاريسم نيست؛ بلکه دقيقاً جهت گيری به سوی يک طبقه است، اما دليل ندارد که ما همان کار را در اين مجله بکنيم. امروز صف بندی نيروها مشخص شده و در اين صف بندی متاسفانه نابسامانی های زيادی به چشم میخورد. به علت وجود ديکتاتوری در سالهای دراز و به علت عدم آگاهی سياسی و ايدئولوژيک، مردم نتوانسته -اند به هيچوجه يک جهت گيری مشخص برای خود داشته باشند. به جز نيروهائی که بنا به عللی در روابط سياسی- تشکيلاتی خاص قرار گرفته اند و يا عناصر روشنفکری که علی- رغم آن فضای سنگين و خفقان آور تلاش هائی کرده اند. ولی در کل، جامعه اينطور نبوده. و اگر نيروی چپ وظيفهء اساسی خودش را جهت گيری به سمت طبقهء کارگر میداند نبايد فراموش کند که يک جهت گيری هم در سوی مبارزات دمکراتيک بطور عام بايد داشته باشد. ما مشاهده میکنيم که در اين مملکت نيروهائی وجود داشته اند که جهت گيری نکرده -اند و امروز جذب قدرت شده اند. بنابراين اين نيروها را بايد تعليم داد. اين نيروها را هم نمیشود با جهت گيری ايدئولوژيک به سمت آرمان طبقهء کارگر کشيد. میتوان به طور عام مسائل دمکراتيک جامعه را در نظر گرفت و با توجه به اينکه سيستم سرمايه داری وابسته چه بلائی به سرمان آورده مسائل فرهنگی را از ديدگاه عامش مطرح کرد تا آنهائی که فاقد جهت واقعی هستند کشيده شوند به سوی نيروهای واقعی انقلابی. اين را هم فراموش نکنيد که هر نشريه ای در هر صورت نوعی خطاب قشری و طبقاتی دارد.

فريدون آدميت:  چنين نشريه ای اگر هدفش آن چيزی باشد که در فرهنگ سياسی بيداری افکار میگفتند خيلی مفيد میتواند باشد. بيداری افکار نسبت به مسائل جاری جامعه و مسائلی که در آينده خواهيم داشت. فرض کنيد همين حالا مجلس خبرگان داريم. اين مسئله مجلس خبرگان واقعاً حلاجی نشده که اصلاً مجلس خبرگان انتخابی نمیتواند باشد. مجلس خبرگان ذاتاً بايد انتصابی باشد. اما من، اساساً با خبرگان موافق نيستم و خبرگانی در کار نيستند. اگر هم قرار باشد بگوئيم خبرگان، بسيار خوب، ولی خبرگان را توده عوام نمی تواند  انتخاب کند. در هيچ جامعه ای نمیتواند انتخاب بکند چه برسد به ايران. يعنی اگر در عالیترين جامعه های مترقی هم بخواهند هيئت خبرگان برای يک کاری انتخاب بکنند ( برای نقشه کشی اقصادی، برنامه اقتصادی، يا نصب دستگاه اتم يا دور ريختن تفاله های اتم) اين را نمیشود به رأی گذاشت.

محمد قائد:  از دو مطلبی که مطرح شد تصور میکنم اولی را همه دوستان تائيد کردند. نشريه و نشريه های دمکراتيک که ما کم داريم؛ جائی که اشخاص نظرشان را بيان کنند و همراهانی پيدا کنند و تشخيص بدهند مخالفانشان چه کسانی هستند. تصور میکنم که همه دوستان تائيد کردند که برای پرهيز از سکتاريسم، لازم است فضای دمکراتيکی حاکم باشد. راجع به مرجعيت هم، صحبت کاملاً درستی ست. حقيقت اين است که کلمهء چاپی يک مقداری تقدس دارد، تاثير عميقی میگذارد و يک مقداری مرجعيت پيدا میکند. حالا چه کار میشود کرد که اين حرکت دمکراتيک به تنهائی حالت يک جور آرمان فکری پيدا نکند- يعنی فقط گروه خاصی نباشند که اين را بخواهند و ديگران نه-  و در دور و تسلسل باطل گرفتار نشويم که قبلاً هم بوديم. گردانندگان چنين نشريه ای بايد نظرشان اين باشد که اينجا تريبون آزاد ست، جائی برای گفتن است، امکانی ست برای نوشتن، صحبت کردن. اما اگر بعد، اين ايستا بماند و ثابت بشود که مثلاً شصت هزار نفر اين نظر را می پسندند و ديگران هم علاقه ای به اين نظر ندارند و يا مخالف بالقوهء آن هستند، باز مجله توی« دسته- کتاب بندی» هائی میافتد، خودش مرجعی خواهد شد برای يک سکتاريسم تازه؛ آنها که را میخوانند و آنها که « کتاب جمعه » را می فهمند و آنها که نمی فهمند؛ آنها که « کتاب جمعه » نمیخوانند.

هما ناطق:  هدف هر مجله ای که در اين مقطع تاريخی ايجاد میشود بايد شناخت جامعه و شناساندن جامعه باشد، از آنجا که دمکراتيسم خود خصلت عناصر مترقی يعنی عناصری ست که از نقطه شناخت و تحليل حرکت میکنند- مجله ای که به دست روشنفکران و عناصر دمکراتيک ايجاد میشود بايد در جهت اين شناخت و تحليل باشد. منظورم اين است که روشنفکر متعهد به جای توده ها فکر نکند و برای آنها نسخه اصلاحات ننويسد، بلکه همگام با توده ها و با شناخت و با توجه به خواسته ی آنان مجله را بنيان گذارد.

محمد علی سپانلو:  توافق کرديم برويم به سمت يک مرجعيت، به طرف بيدار کردن و آگاه کردن. و اين توافق از آنرو ست که ما را به عنوان يک مرجع تحقيقات، يک مرجع اطلاع رسانی بشناسند.

باقر پرهام: آقای قائد نکته تازه ای را مطرح کردند و آن اين است که کار حدوداً مشخص است: ايجاد يک پايگاه دمکراتيک برای بحث در مسائل گوناگون. ولی ما در اين زمينه عملاً چه کار میتوانيم بکنيم که ضمن انعکاس همه نظرات و طرح مسائل در جنبه عام و يا در جنبه های بنيادی آن که مربوط به کل جامعه میتواند باشد در دايرهء بسته ای محدود نمانيم و عملاً مقصودی حاصل بشود.  من فکر میکنم به خاطر حفظ خصلت دمکراتيک اساساً ما بايد «باز»اشيم نسبت به انعکاس هرنوع نظری با توجه به معيارهائی که گفتيميعنی مسائل بنيادی، مسائل عام، مسائل تحليلگر-  صرف نظر از اينکه مربوط به کدام دسته يا کدام گروهی باشد. يک نمونه اش همين بحث و گفتگوئی ست که داريم.  عدهای از افق های فکری متفاوت نشسته اند و دارند راجع به مسئله ای بحث میکنند. اين را اگر بتوانيم با يک روش منظم و دقيق توسعه بدهيم و هر بار راجع به مسائل مختلف- چه از نظر اهل فن و چه از نظر نيروهای سياسی و اجتماعی- ميزگردی بگذاريم، اين يک روش عملی ست که ما را از آن حالت بسته بودن خودمان خارج خواهد کرد، التبه با همان تعهد که نسبت به مجموعهء نيروهای بالندهء جامعهء خودمان قائل هستيم. يعنی ببينيم راستای حرکت نيروهای بالندهء جامعه چيست- صرف نظر از ماهيت سياسی آنها با توجه به تقسيمبندی های جزئی- ببينيم که حرکت جامعه در کدام طرف به سمت ترقی و کمال است. ولی در اين زمينه ما بايد حرفمان را صريح بزنيم. يعنی اگر شعاری غلط طرح میشود انگشت بگذاريم روی آن شعار، اگر مسئله ای بدون شناخت کافی دربارهء جامعهء ما عنوان میشود، ما با توجه به همان شرافت فکری که برای خودمان قائل هستيم صميمانه و واقعاً با پافشاری و اصرار زياد و با ارائهء شناخت کافی تری که به نظرمان میرسد بگوئيم که آقا به چه دليل اين کافی نيست. از کنار مسائل رد نشويم. يک چيزی را که می پسنديم موضع انتقادی نسبت به آن را مسکوت نگذاريم. اگر ما اين را با صميميت انجام دهيم و مردم و نيروهائی که سخن ما با آنها ست حس کنند که ما با صميميت داريم اين کار را انجام می- دهيم تصور میکنم که باعث جلب همکاری آنها بشود. نه تنها موضعی به عنوان مخالف در برابر ما نگيرند، بلکه حتی کمک مان هم بکنند.

عباس سماکار:  برداشت نادرستی را هم که از دمکراسی در جامعهء ما شده است بايد کنار زد. در اين جامعه، معنی دمکراسی آنچنان تحريف شده که به راحتی میتوان بسياری از دمکرات ها را انحصارطلب خواند. اينان هرگونه برخورد دمکراتيک از موضع کارگری را برخوردی غيردمکراتيک میدانند. اگر بگوئی میخواهی از زاويهء مارکسيستی به مسئلهء دمکراسی نگاه کنی آناً میگويند که شما داری دمکراسی را محدود میکنی. در حقيقت اينان گرايش دمکراتيک را با ميانه روی، نداشتن جهت کارگری و يا با پرسه زدن در ميان ايدئولوژی ها يکسان گرفته اند. يک برداشت غلط هم متاسفانه در ميان نيروهای چپ از اين مسئله رواج دارد . هستند کسانی که کار دمکراتيک را کار محافظه- کارانه و فرصتطلبانه میدانند و يا آن را با گرايشی نظير ليبراليسم مقايسه میکنند.

بايستی هردو اين برداشت های نادرست را کنار زد. اما اينکه گفته شد ما قشر خاصی را در نظر نگيريم، تکرار میکنم؛ يکجا جهت گيری به سمت يک طبقه مطرح است، مثلاً خطاب به کارگران، و يکجا مورد خطاب قراردادن يک قشر يا عناصر پراکنده برای جهت دادن آن به سوی يک طبقه. اين دوتا با هم فرق دارد. زمانی بود که جُنگ های مختلفی چاپ میشد؛ مثلاً در زمان محمدرضا گمان بود که اين نشريات و مجلات در ميان قشر خاصی میگردد و بنابراين تحليل و کنکاش بيشتر برای اين قشر آگاه فايده ای ندارد؛ چون خودشان همه چيز را میدانند. حال آنکه درک نيازهای همان قشر آگاهی که ما از آن صحبت میکنيم هم کار عمده ای ست. اينها بسياری از مطالب را نمیدانند که بايد باز شود. آنگاه خود اينها تبديل میشوند به کادرهائی که پس فردا برای توده های مردم کار خواهند کرد. يعنی حرکت در اين جهت ها نه تنها سکتاريسم نيست؛ بلکه در جهت نفی سکتاريسم است. در اين موارد، هرچند خطابمان مستقيماً به تودهء زحمتکش نيست نبايد اين تصور برایمان ايجاد شود که کار غيرتوده ای میکنيم. ما اگر صرفا بگوئيم که کار بايد هميشه خطابش به توده های مردم باشد، خب خيلی از وظايفمان را فراموش کرده ايم. مهم اين است که هدفمان را تشخيص بدهيم و با آن، نيازهایمان را با يک تحليل درست طبقاتی مشخص کنيم. آنوقت درست در جهت توده های مردم حرکت کرده ايم؛ علیرغم اينکه زبان نشريه سنگين باشد و يا اينکه مطالبش روشنفکران و يا پيشتازان طبقهء کارگر را مورد خطاب قراردهد.

محمد علی سپانلو:  اين نکته ای ست که باز به همين تاکتيک مربوط میشود. شما بهتر میدانيد که ادبيات جديد ايران هم- ادبياتی که با نيما و هدايت شروع شد- همين کار را میکرد؛ يعنی به واسطه با توده ها سخن میگفت. برای اينکه زبان فنی ادبی زبانی ست که با زبان محاوره و عادی توده ها تفاوت بارزی دارد، به علت نفس پيچيده مسائل. شما به هيچ قيمتی نمیتوانيد بسياری از مسائل را طوری بگوئيد که توده ها آن هم در يک چنين کشوری با اين درصد بیسوادی بفهمند. بنابراين همان ادبيات، همان زبان، اغلب با پيش - قراولان و پيشآهنگان طبقات و قشرها صحبت میکند، و آن وقت آنها میروند و بسته به مورد پياده میکنند و راه حلهای عملی به اين تئوری ها میدهند. به نظر من صحبت از پيچيدگی زبان، جائی که خود مطلب پيچيده باشد، همانطور که شما فرموديد، تا آن حد نمیشود کرد. کار اجتماعی و فرهنگی در اين کشور هميشه به واسطه انجام میگيرد.

خسرو شاکری:  بايد از خوانندگان مجله و کسانی که با خوانندگان تماس دارند هم دعوت کرد تا نيازهایشان را مطرح کنند.

احمد شاملو:  و از تمام سازمانهای سياسی و فرهنگی و اجتماعی هم بايد دعوت کرد، چرا که امروز بررسی اوضاع اجتماعی ايران- مسائل مختلفی مثل مسائل روستائی، مسائل  کارگری، مسائل عشيره ای و غيرهجز در رابطهء همدلانه و همکارانه با اين نيروهای گسترده برای مجله ما امکان ندارد.

عباس سماکار:  پيش از اينکه شمارهء اول کتاب پخش شود و من در اين بحث شرکت کنم اتفاقاً راجع به نيازها صحبت میکردم. حدس میزدم که اين نشريه بايد بيشتر در رابطه با روشنفکران باشد و به همين جهت يک مقدار با دانشجويان صحبت کردم. و سئولاتی به- طور نمونه برداری گرفتم که نيازها الان چيست، که نتيجه را بعداً خواهم گفت.

باقر پرهام: از مجموع آنچه در اينجا عنوان شد میتوان استنباط کرد که صرفنظر از برخوردهای معيين و مشخص سياسی- ايدئولوژيک که هر گروه در جامعه ما میتواند نسبت به مسائل داشته باشد- نوعی برخورد عقلائی تر يا برخورد از جنبه های دقيقاً شناختی مسئله هم ممکن است. دوستان بحث کردند و به اين نتيجه رسيدندکه نشريه ما میتواند پايگاهی دمکراتيک باشد برای ارائهء برخوردی از نوع دوم. آقای سماکار اشاره کردند به طرح مسائلی از جانب عام و بنيادی و تفاوت قائل شدند ميان جهت گيری به سوی يک طبقه و خطاب به يک طبقه يا قشر معيين، و نيز لزوم روشنگری مسائل حتی برای پيش- آهنگان و قشرهای آگاه. آقای دکتر آدميت مسئله را سعی کردند با مفهوم بيداری افکار عنوان کنند که در واقع روشن کردن معنا و مفهوم بنيادی مسائل است برای همه گان. خود من به دنبال حرف آقای شاملو اشاره کردم به اينکه علاوه بر اين قضايا ما میتوانيم برای شناخت مسائل جامعه، بکوشيم اين شناختها را عرضه بکنيم به مردم و نيز اشاره کردم به اتخاذ شيوه هائی باز و دمکراتيک در ادارهء مجله که ارتباط ما را با همهگان بيشتر کند. آقای سپانلو در بارهء »مرجعيت« چنين نشريه ای صحبت کردند. آقای شاکری مسئلهء تحولات گذشتهء جامعهء ما را مطرح کردند و اينکه اين جامعه چه مسيری را طی کرده تا رسيده به اينجا. در دوران گذشته نوعی تمدن ناقص جای تمدن بومی ما را گرفته و ما به جای علم شبه علم داشته ايم و به جای فرهنگ، شبه فرهنگی که به جامعهء ما تحميل شده.

در واقع حرفشان اين بود که يکی از رسالتهای اين مجله برخورد با اين موضوع باشد.در همين زمينه ها آقای قائد اشاره کردند؛ که ما چه کار کنيم که در انجام اين نقش و اين وظيفه محدود نمانيم و ضمن اينکه متعهد هستيم روی سخنمان واقعاً با نيروهای بيشتری از جامعه باشد. پيشنهاد آقای شاکری اين بود که از خوانندگان هم- که اساساً ارتباط ما با آنها ست-  مدد بگيريم. و بالاخره همانطور که آقای شاملو اشاره کردند خواهش ما از همهء نيروها و علاقه مندان به مسائل اجتماعی مملکت اين است که برای پاسخگوئی به نيازها و مسائل واقعی مملکت به ما ياری بدهند.