xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

  

                              

 

شکرالله پاک نژاد

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

http://fa.wikipedia.org

 

انقلابی نامدار، شكرالله پاك نژاد كه توسط دوستانش با نام شُكری خوانده می‌شد، از فرزندان رشید مردم خوزستان و زاده شهر دزفول است. پاک نژاد یکی از معدود مبارزانی بود که حرمت نهادن به گوهر مجرد آزادی را مقدم بر تحقق عملی آن می‌دانست

دفاعیه او در دادگاه شاه شهرت جهانی دارد. « تا زمانی که در روی زمین یک انسان زندانی ، گرسنه، ستمکش ، محروم و بی فرهنگ موجود باشد، آزادی یک کلمه پوچ و توخالی بیش نیست...»

او را در اواخر آذر ماه سال ۶۰ در زندان اوین، تیرباران کردند. واکنش اسدالله لاجوردی بعد از تیرباران شکری اینگونه بود: «اونکه شاه گفت نجس نژاده، ما کشتیم»

شکرالله پاک نژاد طی مقاله‌ای نوشته بود:

«اگر در دوره شاه جریان وابستگی از نظر سیاسی خود را در حاكمیت دیكتاتوری نشان می‌داد، جریان استقلال در دوره انقلاب از نظر سیاسی می‌بایستی خود را در حاكمیت دموكراسی نشان دهد، و نشان نداد. اینك زحمتكشان میهن ما دوسال پس از قیامی درخشان و یكپارچه، دست خود را خالی می‌یابند. بدون آن كه درجبین حكومت، نور رستگاری ببینند آنان از قبل حاكمیت انحصار طلبان نه نان در سفره دارند، و نه امید دردل. به زبانی دیگر نه استقلال و نه آزادی...»

فهرست مندرجات

 

 اولین تلاش برای سازماندهی مقاومت مسلحانه علیه رژیم شاه

شکرالله پاک نژاد فعالیتهای خودرا از مبارزات ملی و دانشجوئی اواخر سالهای سی و اوایل ۴۰ شمسی شروع و درسال ۴۹ همراه رفقایش بنام گروه فلسطین روانهٔ زندان شد. مقاومت و مبازرات این انقلابی بزرگ در زندانهای ساواک ، بحث و مبارزهٔ تئوریک با جریانات گوناگون در زندان و دفاعیات پرشور او در دادگاهای رژیم شاه جزء بخشهای درخشان جنبش خلقهای ایران برای آزادی و دموکراسی و برابری است.

شكرالله پاك نژاد، با اعتقاد به مبارزه مسلحانه دست به ایجاد تشكل و هسته‌ای برای آغاز مبارزه قهرآمیز با رژیم شاه زد.

در واقع این هسته كه به گروه فلسطین معروف شد اولین تلاش برای سازماندهی مقاومت مسلحانه علیه رژیم شاه بود. پاک نژاد در سال ۱۳۴۸ بهنگام خروج از ایران به منظور پیوستن به جنبش فلسطین توسط ساواك شاه دستگیر شد و تحت شكنجه‌ قرار گرفت.

تفکر «جنبشی» و «جبهه»ای و اَنچه به نام «جنبش ملی‌» و «جبههٔ دمکراتیک» و... طرح می شود پیش تر با تفاوت هائی با مضمون «مصدق»ی اش،از سوی شکرالله پاک نژاد طرح شد، که درراه تحقق آن نیز جان داد.

او شعور سياسي اجتماعي جنبش آزاديخواهي مردم ايران بود.

 دفاعیات پرشور شکرالله پاک نژاد

دفاعیات شكرالله پاكنژاد سند دادخواهی مردمی بود که به آنها عشق می ورزید . این دفاعیه شورانگیز نام پاک نژاد را در سراسر ایران بر سر زبان مردم انداخت.

ژان پل سارتر نویسنده ترقیخواه فرانسوی متن كامل دفاعیات شکرالله پاک نژاد را بطور كامل در مجله خود به نام عصر جدید چاپ كرد. او را بخاطر همین دفاعیات، ابتدا به اعدام محكوم گردند اما رژیم شاه، تحت فشارهای بین‌المللی مجبور شد حكم اعدامش را به حبس ابد تبدیل كند. با اوجگیری مبارزه مردم علیه نظام سلطنتی، شکری نیز از زندان آزاد شد. او ۹ سال در زندان شاه بود. آیه الله منتظری و آیه الله طالقانی از او به نیکی یاد می‌کردند. پاك نژاد پس از پیروزی قیام ضدسلطنتی از مؤسسین جبهه دمكراتیك ملی ایران بود، وی در مرداد سال ۶۰، بار دیگر به اسارت درآمد و در اواخر ماه آذر همان سال تیرباران شد.

دفاعیه پاک نژاد چگونه به دست مردم رسید ؟

کرامت الله دانشیان دوست نزدیکی داشت به نام یوسف آلیاری. یوسف آلیاری دانشجوی دانشگاه ملی بود. او بعد از انقلاب با اسیرکُشی های سال ۶۷ اعدام شد، یوسف در زندان شاه تمام دفاعیه پاک نژاد را ریزنویسی کرد و در پلاستیک کوچکی گذاشت، سپس قورت داد و از زندان بیرون آورد.

کرامت الله دانشیان ـ شکرالله پاک نژاد

مبارز دلیر کرامت الله دانشیان ;i مثل بسیاری از زندانیان، تحت تاثیر مقاومت پاک نژاد بود& یکبار درسلول شماره ۱۶ زندان اوین بکمک ُمرس با وی حرف می‌زند و از جمله می‌نویسد: هوا دلپذیر شد گل از خاک بر دمید، پرستو به بازگشت بزد نغمه امید . به جوش آمده ست خون درون رگ گیاه ... شکرالله پاک نژاد در نوشته ای با عنوان «دفاع از مردم در برابر دیکتاتور»، که اوايل انقلاب در مجموعه ای با عنوان «فرهنگ نوین» چاپ شده به این موضوع اشاره کرده است.

بخشهایی از دفاعیه شکرالله پاک نژاد

اصل ۷۴ متمم قانون اساسی مقرر می دارد که هيچ محکمه ای ممکن نيست منعقد گردد مگربه حکم قانون. پس وقتی که قانون اساسی تشکيل محکمه ای را ممکن نمی داند مگربه حکم قانون به طريق اولی ممکن نيست محکمه ای تشکيل شود که مغايربا قانون اساسی باشد. حال ببينيم جلسه امروز مرکب ازچه کسانی است؟

من اسامی همه آقايان حاضردراين جلسه را مشخصا قيد می کنم که ازلحاظ ثبت درپرونده معلوم باشد که حتی يک تماشاچی دراين جلسه نيست. متهمين آقايان (مسعود بطحائی- احمد صبوری- ناصرکاخسار- ناصررحيم خانی- عبدالله فاضلی- هاشم سگوند- هدايت الله سلطان زاده- عبدالرضا نواب بوشهری- بهرام شالگونی- داود صلحدوست- سلامت رنجبر- محمد رضا شالگونی- ابراهيم انزابی نژاد- محمد معزز- ناصرجعفری- فرشيد جمالی- فراد اشرفی و شکرالله پاک نژاد- بعلاوه- آقای رئيس دادگاه- آقايان قضاوت- آقای دادستان- آقای منشی و آقايان درجه داران و سربازان.

خواهش می کنم اگرصورت جلسه ای هست که محکمه تصميم برغيرعلنی بودن خود گرفته است، هم اکنون قرائت شود تا درصورت جلسه تشکيل دادگاه قيد شود... بنابراين وقتی اصل ۷۶ متمم قانون اساسی اجرا نشود و حقی که قانون اساسی اعطا نموده رعايت نگردد و جلسه ای بدون حضورتماشاچی تشکيل شود بنا به صراحت اصل ۷۶ متمم قانون اساسی چنين جلسه ای محکمه نيست و اين که من دراظهاراتم گفتم "جلسه" و نگفتم "دادگاه" يا محکمه برای تبعيت ازاصل ۷۴ و ۷۶ قانون اساسی است.

واضعين قانون اساسی برای اين که درتفصيرات سياسی، دولت ها نتوانند روی اقدامات غيرقانونی خود سرپوش گذاشته و روشنفکران را بدون اطلاع مردم دسته دسته بدون سروصدا در دادگاههای دربسته محاکمه و محکوم نمايند، درقانون اساسی و متمم آن تاکيد خاص کرده است. برای من و همه مردم آزادی خواه ايران و جهان که می دانند چگونه قانون اساسی درصورت لزوم سوء تعبيرمی شود روشن است که اصولا حکومت ايران معتقد است که درايران هيچ کس به اتهام سياسی نه بازداشت می شود و نه محاکمه می گردد. من و صدها جوان ديگر نظير کسانی که دراين جلسه دررديف متهمين نشسته اند و مسلما از نظر آزادی خواهان جهان باعث افتخار ملت ما هستند، به نظراين دستگاهها جانيانی هستيم که به مجازات های جنائی محکوم می شويم. اين همه ظلم و ستم، اين همه شکنجه و آزارها که درمورد تمام افراد اين پرونده انجام شده، از صحه گذاشتن بصلاحیت محاکم نظامی برای رسیدگی باتهامات سیاسی یا اتهامات مربوط به طرز تفکر و انديشه انسانی سرچشمه می گيرد. من اعلام می کنم که اگر تقصيری متوجه من باشد آن تقصير سياسی است و بايد محاکمه با حضورهيات منصفه صورت به گيرد. ولی محاکم نظامی اساسا معتقدند که دراين مملکت هيچ کس به اتهام سياسی دستگير و محاکمه نمی شود. بايد بگويم که قانون مجازات مقدمين عليه امنيت و استقلال مملکت که مورد استفاده مراجع نظامی است در ۲۲ خرداد ۱۳۱۰ يعنی ۳۹ سال قبل تصويب شده است. اولين دسته کمونيست های ايران درسال ۱۳۱۶ مشهور به گروه ۵۳ نفربه موجب همين قانون مقدمين برضد امنيت کشور مصوب ۲۲ خرداد ۱۳۱۰ محاکمه و محکوم شدند، ولی نه درمحکمه نظامی بلکه در محکمه جنائی عدليه. حالا از آن تاريخ ۳۳ سال می گذرد و ما را به همان اتهام و بر طبق همان قانون به محاکمه کشانده اند ولی در زير برق سرنيزه مامورين نظامی در دادگاه نظامی- اين است نتيجه و مفهوم پيشرفت مملکت درظرف ۳۳ سال در صيانت حقوق انسانی- دنيا بايد بداند که ما در چه شرائط وحشتناکی زندگی می کنيم که قوه قضائيه مملکت زير سر نيزه خرد شده است و همه زندگی مردم بوسيله ارتش و قوه مسلح حل و فصل می شود و جز دعاوی مربوط به سفته و تعديل مال الاجاره و اتهامات مربوط به کلاه برداری و چک بلامحل، عدليه به کاری اشتغال ندارد. مايه اصلی مشروطيت عدالت است و مردم فکر کردند که با استقرار مشروطيت و با تفکيک قوای سه گانه: مقننه، قضائيه، و مجريه از سيستم حکومت که هميشه "جلاد" ازعناصر اوليه آن بود رهائی خواهند يافت و ديگرهيچ خونخواری نخواهد توانست با اراده شخصی دستور مجازات متهمی را صادر کند. اکنون محاکمه اين جانبان دراين جا به معنی پايمال کردن قوه قضائيه و برهم زدن اصل تفکيک قوای ثلاثه است و اين اقدامات مجازات دارد. درست است که شما پوزخند خواهيد زد که چه کسی جرات مجازات ما را دارد؟ درست است که شما پيش خود خواهيد گفت: "اين، حکومت است که خودش می خواهد چنين بکنيم." اما وظيفه من گفتن حقايق است تا مردم دنيا بدانند درايران که اين همه صحبت ازحقوق بشر و قانون می شود چه می گذرد...

آخرين دفاع:

رياست محترم دادگاه، دادرسان محترم، مامورين سازمان امنيت درسال گذشته عده زيادی از داشجويان و آزادی خواهان ايران را به اتهام اقدام عليه کشور توقيف کرده و پس از شکنجه های وحشتناک قرون وسطائی با پرونده های ساختگی به دادگاه های نظامی اداره دادرسی ارتش فرستادند. شماره کسانی که در دی و بهمن ماه سال گذشته به اتهام همدردی با مردم فلسطين يا همکاری با افراد گروه فلسطين توقيف شدند، ازصد نفر بيشتر بوده که عده ای ازآنان پس از محاکمه محکوم و پس ازانقضای مدت محکوميت آزاد شده يا به سربازخانه ها اعزام گرديدند و بقيه يعنی بيش ازچهل نفر ديگر در زندانهای ساواک بسر می برند.

 

شکرالله پاک نژاد بعد از آزادی از زندان شاه

بيشترافرادی که دراين دادگاه محاکمه می شوند هيچ گناهی جزهمدردی با مردم فلسطين ندارند. البته ساير دوستان درمورد مسئله فلسطين و علل عزيمت ما برای پيوستن به نهضت خلق فلسطين به تفضيل صحبت کرده و می کنند ولی من به طورخلاصه می گويم که برخلاف ادعای مکرر دستگاه حاکمه ايران مبنی بر طرفداری ازحقوق آوارگان فلسطين و عليرغم تبليغات خود دولت درمورد کمک به آنان و گفتارهای مقامات دولتی در راديو و تلويزيون و نيز مقالات متعدد مقامات رسمی درباره طرفداری دولت ايران از دعاوی خلق فلسطين، دراين دادگاه عده ای ازآزادیخواهان ايران تنها به دليل همدردی با مردم فلسطين محاکمه می شوند...

پس از انقلاب مشروطه و دراثرکوشش ها و جان بازی های مردم به رهبری مردانی نظير ستارخان و باقرخان و حيدرعمواغلی، بالاخره مشروطه خواهان پيروز شدند. ولی به علت توطئه های استعمار خارجی و ارتجاع داخلی پيروزی مشروطه مدت کوتاهی بيش طول نکشيد. همان دوله ها و سلطنه ها، همان اشراف و فئودال ها تحت عنوان مشروطه بردوش مردم سوار شدند و مقاومت مردم نيز به صورت جنبش های ديگری نظير قيام خيابانی در آذربايجان، قيام کلنل محمد تقی خان پسيان در خراسان، و مهمتر از همه قيام ميرزا کوچک خان درگيلان بروز کرد. استعمارانگلستان که خود را با جريانات انقلابی پرقدرتی روبرو می ديد دست به کارشد، تاسيس حکومت انقلاب بلشويکی درروسيه که درهمسايگی ايران قرارداشت و به صورت پايگاه بزرگ انقلاب جهانی درآمده بود نيز مزيد برعلت شد و دست نشاندگان داخلی استعمار انگلستان را به حرکت درآورده و لزوم ايجاد يک ديکتاتوری سياه که هرگونه صدای آزادیخواهی و استقلال طلبی را خفه کرده و امنيت لازم را برای استعمارگران انگليسی و نفت خواران مربوطه به وجود آورده و درعين حال حائلی بين انقلاب روسيه و سرزمين مستعمره هندوستان باشد، بالاخره منجربه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و سپس روی کارآمدن رژيم ديکتاتوری بيست ساله شد.

ماجراهای نفتی دوره بيست ساله و سايرامتيازات استعماری آن دوره مشهورتر از آن است که احتياجی به تشريح داشته باشد. افتضاح سوم شهريور ۱۳۲۰ نيزبه همين ترتيب، کوشش نيروهای مترقی دردهه ۱۳۲۰- ۳۰ و مبارزات ضد استعماری مردم ايران منجربه تشکيل حکومت ملی دکترمصدق شد. مبارزات ملت ما در دوره حکومت دکترمصدق با استعمار انگلستان و مانورهای امپرياليسم امريکا به عنوان ميراث خواراستعمار و بالاخره کودتای ضد ملی ۲۸ مرداد که به کمک دلارهای آمريکائی و سیاستمداران انگليسی و دست نشاندگان ايرانی آنان انجام گرفت راه را برای ورود آمريکا به صحنه سياست ايران به عنوان يک عامل تعيين کننده بازکرد. بعد از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ زنجيرهای گران استعمار بردست و پای ملت ما هر روز بيشترو بيشتر پيچيده شد. قراردادهای نفت با کنسرسيوم، ورود در پيمان استعماری بغداد که بعد به سنتو تغيير نام داد، قراردادهای اقتصادی و سياسی و استعماری متعدد با آمريکا و انگلستان، کاپيتولاسيون جديد و قراردادهائی نظير آن، روزبه روزميهن ما را درجهت وابستگی هر چه بيشتر به غرب به خصوص به آمريکا پيش برد. ولی از نظر امپرياليست ها هنوز کافی نبود. مصلحت آنان حکم می کرد که ازنظرسياسی ايران به به يک قبرستان و با به اصطلاح خودشان به يک "جزيره آرامش" تبديل شده و ازنظراقتصادی وابستگی آن به حد کافی رسيده و خطرگسستن زنجيرهای استعمار برای مدتی طولانی ازبين برود.

ما برای مبارزه با پليدترين پديده تاريخ بشری يعنی امپرياليسم آمريکا و سگ زنجيری آن اسرائيل، به فلسطين می رفتيم و من شخصا می پذيرم که هدفم کسب تجربه بود تا در زمان مقتضی "با آمادگی کامل رزمی» که ساواک درگزارش عملی خود به دادرسی ارتش اين همه درمورد آن تاکيد کرده است به ايران برگردم...

ساواک ما را به جرم عملی که خود احتمال می دهد ممکن بوده درچند سال بعد درايران صورت بگيرد محاکمه می کند و درواقع ما به جرم داشتن فکر و عقيده محاکمه می شويم و اين محاکمه هم طبق اعلاميه حقوق بشر، و هم طبق قانون اساسی ايران عملی است غيرقانونی.

آزادی، اين کلمه زيبا و دوست داشتنی را هيچ کس نمی تواند فراموش کند، آزادی انسان ازقيد گرسنگی، جهل، دغدغه، هراس، بی عدالتی، زور و استبداد.

برای اينکه بدانيد با آزادی خواهان ايران چگونه رفتارميشود، برای اين که ارزش بازجوئی هائی که به آنها استناد می شود معلوم گردد بايد قسمتی از شکنجه هائی که درمورد شخص من انجام شده شرح دهم:

پس ازدستگيری درتاريخ ۱۸ دی ماه ۱۳۴۸ فورا مرا به سازمان امنيت خرمشهر بردند. درآنجا سه نفر بازجو به ضرب مشت و لگد مرا لخت کرده و به اصطلاح بازديد بدنی کردند. ازساعت ۸ بعد ازظهر تا يک بعد از نيمه شب بازجوئی توام با مشت و لگد ادامه يافت. فردای آن روز مرا به زندان شهربانی آبادان منتقل کرده و دريکی ازمستراح های آن زندان محبوس کردند. يک هفته دراين مستراح تنها با يک پتوی سربازی، بدون لباس و روزانه تنها با يک وعده غذا گذراندم. روزهشتم با دستهای بسته دريک لندور سازمان امنيت به تهران در زندان اوين منتقل شدم. دربدو ورود به زندان اوين بازجوئی همراه با شکنجه شروع شد. بدين ترتيب که دو نفر به نام های رضا عطارپور معروف به دکترحسين زاده و بيگلری مشهوربه مهندس يوسفی با چک و مشت و لگد به جان من افتاده و مرتب يک ساعت متوالی مرا زدند. بعد مرا پشت ميز نشانده و از من خواستند بنويسم کمونيست هستم و بکار جاسوسی اشتغال داشته ام و چون من امتناع کردم به دستوررضا عطارپور دونفر درجه دارآمده و مرا روی زمين خوابانيدند و با شلاق سيمی سياه رنگی به جان من افتادند و به اتفاق بيگلری بيش ازسه ساعت متوالی با شلاق و مشت و لگد مرا زدند و به ترتيب نوبت عوض کرده و رفع خستگی می نمودند. درجريان زدن شلاق من دوباره بی هوش شدم، تمام بدنم کبود شده و خون ازپشت من براه افتاده بود. بازجوئی روز اول به همين جا خاتمه يافت و روزدوم عينا تکرارشد. به اضافه اين که چند بار به من دست بند قپانی زده، مرا روی چهارپايه قرارداده، و وادار کردند يک پايم را درهوا نگهدارم و هرچند دقيقه يک بار با لگد چهارپايه را از زيرپای من پرت کرده و مرا روی زمين می انداختند. روزسوم دراثرکشيده های محکمی که عطارپور به گوش من نواخت خون از گوش من براه افتاد که منجر به پاره شدن پرده گوش چپ من شده است. گوش چپ من بکلی قوه شنوائی خود را ازدست داده است. می توانيد معاينه کنيد. همان روزسوم تقريبا ده بعد ازظهر مرا با چشم بسته از سلول انفرادی زندان وحشتناک اوين بيرون کشيده و به داخل باغ زندان بردند. درحاليکه چشم هايم هم چنان بسته بود، مرا به جلو می راندند. صدای عطارپور و بيگلری را شنيدم که پچ پچ کردند و گاهی می شنيدم که درباره من حرف می زدند. قارقار کلاغ ها و سرمای دی ماه، درد زخم شلاق های و گوش چپ و صدای منحوس عطارپور و بيگلری جلادان ساواک که مرتبا همديگر را دکترو مهندس صدا می زدند سخت آزاد دهنده بود. مرا به درخت بستند صدای پای عده ای همراه با دستورهای خشکی که صادر می شد، روشن می کرد که جوخه اعدام صدا زده اند. عطارپور رای دادگاه مرا می خواند که شکرالله پاک نژاد به جرم سوء قصد به جان اعليحضرت همايونی و ارتباط با دولت خارجی به اتفاق آراء محکوم به اعدام شده است. بعد دستور داد که جوخه آماده باشد و مرتبا يادآوری می کرد که تو درکنار مرز عراق دستگيرشده ای و کسی ازتوقيف تو اطلاعی ندارد. همه فکر می کنند تو به عراق رفته ای و هيچ کس ازاعدام تو اطلاعی نخواهد داشت. پس از چند لحظه پچ پچ، عطارپور فرياد زد: اين چه وضعی است؟ چرا دستور صادر می کنند و بعد لغو می کنند؟ مگر مسخره بازی است؟ با صدای بلند قدری دشنام به من داد مرا از درخت بازکرده دوباره به سلول انفرادی برگرداندند. تمام اين صحنه سازی ها برای اين بود که من اعترافاتی مطابق ميل آنها بکنم، درجريان بازجوئی های بعدی ناخن سبابه دست چپ و ناخن انگشت کوچک دست راست مرا کشيدند. بارها با فنون کاراته با پا و دست مرا به زمين انداختند. دشنام هائی که جلادان در تمام مدت بازجوئی به من می دادند تنها لايق خود و اربابانشان بود و من از تکرار آن ها شرم دارم. سه بار و هربا ۴۸ ساعت بمن بی خوابی دادند.

ازشکنجه های گرسنگی طولانی و ازدياد نور که بارها انجام شد سخنی نمی گويم. شکنجه ۱۸ روزادامه يافت.

آقای رئيس دادگاه! يکی ازدلايل دير فرستادن ما به دادگاه اين است که بايد آثار شکنجه ازبين برود. قرار بازداشت مرا پس از ۲۱ روز به رويت من رساندند، آن هم پس از شلاق و مشت و لگد فراوان. چون قصد اعتراض داشتم و آنها می خواستند من حتی بدون ذکر قرار را امضاء کنم و بالاخره هم به ضرب شلاق مرا مجبور کردند بدون اعتراض قرار را امضاء کنم. شرح شکنجه ها برای اين است که رفتارغير قانونی مامورين سازمان امنيت و اصولا آتمسفری که پرونده اين گروه درآن تشکيل شده روشن گردد تا ارزش واقعی بازجوئی هائی که به آنها استناد می گردد معلوم باشد.

آقای رئيس دادگاه من تنها کسی نيستم که شکنجه شده ام. تمام متهمين که دراين جا حضور دارند شکنجه شده اند. دربين ۱۸ نفر متهمين حاضرحتی يک نفر هم نيست که شکنجه نشده باشد. برای مثال، پرونده خون ريزی مغزی ناصر کاخساز شهرت زيادی کسب کرده است. خود وی حاضراست و جريان شکنجه ها را تشريح می کند. تمام افراد وابسته به گروه فلسطين بدون استثناء شکنجه شده اند. مهندس حسن نيک داودی دراثرشدت ضربات وارده درزندان کشته شده است.

جريان کشته شدن وی برملا شده است. جلادان ساواک وقتی می بينند که مهندس حسن نيک داودی دراثرشکنجه های مداوم رو به مرگ دارد، فورا او را از زندان قزل قلعه به زندان قصرانتقال می دهند تا وانمود کنند که دراثر شکنجه نمرده است. پس ازانتقال به زندان قصر چون حال وی وخيم بوده به بيمارستان شهربانی منتقل می شود. ولی معالجات موثر واقع نشده و مهندس جوان می ميرد. علت مرگ وی ضربات وارده به گردن و صدمه ديدن نخاع تشخيص داده شده. تمام پزشکان معالح وی تصديق کرده اند که مرگ نيک داودی دراثرشکنجه در قزل قلعه صورت گرفته است.

جرم نيک داودی خواندن کتاب بوده است. تنها نيک داودی و وابستگان به اين پرونده نيستند که دراثرشکنجه های مامورين ساواک کشته شده يا درحال مرگ اند. آيت الله سعيدی هم درسلول انفرادی قزل قلعه دراثرشکنجه کشته شده. جلادان ساواک حتی فرصت انتقال او را به زندان قصر نظير نيک داودی پيدا نکردند. اشرف السادات خراسانی نيزدر اثر شکنجه های مداوم به حال مرگ به زندان قصر منتقل شده و چندی پيش روی برانکارد از بيمارستان زندان قصر به يکی ازبيمارستان های خصوصی منتقل و به اصطلاح آزاد شده است تا او هم در زندان نميرد. درحقيقت ساواک مرده او را آزاد کرده است. چه به تصديق رئيس بهداری زندان قصراميدی به ادامه حيات او وجود نداد.

آقای رئيس دادگاه آقايان قضات، انجام چنين شکنجه های درعصر فضا و قمر مصنوعی باعث خجالت نيست؟ شما آقايان رئيس و قضات و دادستان دادگاه ما را به جرم گفتن حقايق محکوم خواهيد کرد. محکوميت ما چيزی ازتلخی حقايقی که گفته شد و خود شما هم در باطن قطعا آنها را قبول داريد نخواهد کاست. ما نه اولين هستيم که به جرم مبارزه با امپرياليسم و آزادی خواهی دردادگاهای ارتش ايران محاکمه ومحکوم می شويم نه آخرين آنها. ارتشی که شما درجه های افسری اش را به دوش داريد وسيله سرکوبی آزادی خواهان و روشن فکران ايران بوده و به عنوان چماق استعمار برعليه مردم ايران به کار رفته است. اين ارتش همان ارتش قزاق است که به فرمان محمد علی شاه به رهبری لياخوف و شاپشال روسی مجلس را به توپ بست و مشروطه خواهان را تارو مارکرد. همان ارتش است که درمحکمه باغ شاه افرادی نظيرملک المتکلمين و صوراسرافيل و دهها آزادی خواه ديگررا محاکمه و اعدام کرد، همان ارتش است که به دستورانگليسی ها درسال ۱۲۹۹ کودتای سوم اسفند را براه انداخت و ديکتاتوری بيست ساله را برقرارکرد، همان ارتش است که قيام های ضد استعماری خيابانی، کلنل محمد تقی خان و ميرزا کوچک خان را سرکوب نموده، همان ارتش است که افتضاح شهريور ۱۳۲۰ را به بارآورد، همان ارتش است که پس ازجنگ دوم قتل عام های آذربايجان و کردستان را انجام داد، همان ارتش است که قيام ملی ۳۰ تير ۱۳۳۱ را به خون کشيد، کودتای ضد ملی ۲۸ مرداد را انجام داد و حکومت ملی دکترمصدق را ساقط کرد، همان ارتش است که هميشه ميتينگ ها و تظاهرات و اجتماعات مسالمت آميزدانشجويان را به خون کشيده است.

ياد روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲، ياد قندچی، بزرگ نيا و شريعت رضوی شهدای دانشکده فنی و نيزياد روز اول بهمن ۱۳۴۰، هيچ گاه ازخاطره ها نخواهد رفت. اين همان ارتشی است که روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ هزاران نفرازمردم بی گناه را در شهر های تهران، شيراز، قم، تبريز، مشهد و ديگرشهرهای ايران کشت.

حضرت آيت الله خمينی پيشوای شيعيان جهان و ديگرعلمای بزرگ شيعه را پس ازمدت ها حبس و اعمال فشارآواره و تبعيد کرد. همان ارتش است که حافظ پيمان استعماری سنتو و دهها پيمان استعماری ديگر است. همان ارتش است که دکترمصدق رهبر نهضت ملی ايران را بيش از ۱۲ سال درزمان رضا شاه و بيش از ۱۴ سال پس ازکودتای ۲۸ مرداد زندانی کرد و پس ازمرگ وی در زندان حتی از تشييع جنازه او هم جلوگيری بعمل آورد. همان ارتش است که خسروروزبه مظهرجنبش انقلابی ايران را تيرباران کرد...

خون وارطان ها، سيامک ها، مبشری ها، فاطمی ها، کريم پورها، بخارائی ها، آيت الله سعيدی ها، نيک داودی ها و هزاران شهيد ديگر به دستورامپرياليست ها و به حکم همين دادگاه های ارتش ريخته شده است. ارتش ايران به وسيله مستشاران آمريکائی و انگليسی و اسرائيلی اداره می شود. افسران زبده ارتش دوره های تعليمات عاليه خود را درپايگاه های نظامی آمريکا و انگليس می گذرانند. دستگاه ساواک و ضد اطلاعات ارتش کلا به وسيله مستشاران آمريکائی اداره می شود. چنين ارتشی جزدرهم کوبيدن قيام های آزادی خواهانه و استقلال طلبانه مردم، جزبه خون کشيدن هرگونه جنبش که هدف آن آزادی ايران ازيوغ امپرياليسم باشد، جز بازداشت، حبس، شکنجه، محاکمه و محکوم کردن آزاديخواهان ايران رسالتی ندارد.

درچنين اوضاعی که دستگاه ساواک و رژيم ديکتاتوری فردی، ابتدائی ترين آزادی های مردم را از بين برده و هيچ گونه خبری از قانون و حقوق بشر نيست، مردم ايران برای حفظ حقوق خود هيچ راهی جز توسل به زور ندارند. اعلاميه جهانی حقوق بشر نيز صراحتا به انسان ها حق داده است درمورد حکومت هائی که از تامين امنيت روحی و جسمی و فضائل انسانی افراد جامعه خودداری می کنند، شک و ترديد بخود راه نداده و اقدام به ايجاد نظمی بکنند که حيثيت و مقام انسانی افراد جامعه را تامين کند.

تاريخ، اين واقعيت را به هزارصورت ثابت کرده است که عدالت و حق هميشه به زور گرفته شده است. اصولا حق گرفتنی است نه دادنی. يا ظالم بايد ظلم نکند و يا مظلوم تحمل ظلم را ننمايد. شق ثالثی وجود ندارد. ظالم هيچ وقت به ميل خود دست ازاعمال ظلم برنمی دارد، بلکه هميشه مظلوم است که سرانجام ازقبول ظلم سرباز می زند. رژيم ديکتاتوری ايران می خواهد با روش های تفتيش عقايد قرون وسطائی و سلب هرگونه آزادی، ميهن ما را به صورت يک قبرستان درآورد و درعين حال آرامش ناشی از رعب و وحشت را به عنوان آرامش ناشی از امينت و رفاه معرفی کند. ولی غافل ازاين است که هيچ گاه به هدف خود نخواهد رسيد. عليرغم اين همه فشار و روش های غيرانسانی، عليرغم رفتار وحشيانه مامورين ساواک، عليرغم رژيم ترور و اختناق، عليرغم کوشش های دستگاه جبار برای ازبين بردن هرگونه صدای آزادی خواهی، مبارزه مردم ايران برای کسب آزادی، برای گسستن زنجيرهای بردگی، برای قطع دست امپرياليست های غربی و دست نشاندگان ايرانی آنان ادامه دارد و اين مبارزه تا پيروزی نهائی ادامه خواهد يافت...

ديماه ۱۳۴۹، شکرالله پاک‌ نژاد

مصاحبه فردهالیدی با شکرالله پاک نژاد

فرد هالیدی کتابی دارد به نام Arabian without sultans اعراب منهای سلاطين که در صفحات ۴۸۷، ۴۸۸ و۴۸۹ (متن انگليسی) به گروه فلسطين و «شکرالله پاک نژاد» اشاره کرده است.

آنچه در زیر آمده ترجمه متن مصاحبه ای است که فرد هالیدی روزنامه نگار و نویسنده انگلیسی با شکرالله پاک نژاد در مرداد 1358 در تهران انجام داده است. هالیدی این مصاحبه را در شمارهٔ مارس – آوریل ۱۹۸۲، مریپ ریپورتز Merip Reports منتشر کرده است و مقدمه ای نیز در شرح زندگی و مبارزات پاکنژاد بر آن افزوده است.

هالیدی در زمان انتشار خبر اعدام پاک نژاد نیز مقاله ای در روزنامه گاردین (۱۸ ژانویه ۱۹۸۲ نوشت. هالیدی پاک نژاد را "یک سوسیالیست برجسته" و یک "مخالف سرشناس شاه و خمینی " معرفی می کند: "مردی خنده رو و زنده دل که چهره اش، نشانه های دهسال زندان و شکنجه های مکرر پلیس شاه را بر خود دارد."

ما در میان کشاکش دو موج زندگی می کنیم.

شکرالله پاک نژاد یکی از برجسته ترین و دور اندیش ترین سوسیالیستهای ایران معاصر، در دسامبر ۱۳۸۱ در زندان اوین اعدام شد. گرچه مرگ او رسماً اعلام نشد اما مقامات زندان، شمارهٔ قبرش را در بهشت زهرا به خانواده اش دادند و در اوائل ماه بعد نیز خبر را تائید کردند...

پاک نژاد که به هنگام مرگ، در اوایل سالهای چهل زندگی خود بود اهل دزفول در جنوب غربی ایران و فرزند یکی از کارمندان دون پایه دولتی بود. وی برای تحصیل حقوق به تهران آمد و یکی از اعضای فعال "سازمان دانشجویان دانشگاه تهران" شد. این گروه به جبههٔ ملی وابسته بود و در اوایل دههٔ شصت بطور علنی با رژیم شاه مخالفت می کرد. پاک نژاد در نتیجهٔ فعالیت سیاسی، از معافیت دانشجویی محروم شد و اجباراً به خدمت نظام فرستاده شد. پس از خدمت نظام، پاک نژاد به طرح ریزی عملیات چریکی علیه شاه پرداخت و هنگامی که عازم دیدن تعلیمات در خارج از کشور بود دستگیر شد...

پاک نژاد غالباً توسط ساواک شکنجه می شد و وضعیت او توجه زیادی را به خود جلب کرد بطوریکه حتی یکبار خود شاه ادعاهای "آقای پاک نژاد" که به نظر او نجس نژاد بود، رد کرد.

با آزاد شدن از زندان در آخرین روزهای رژیم سلطنتی، پاک نژاد با ائتلافی از عناصر سوسیالیست که همچون وی، نگرانی عمیقی دربارهٔ مقاصد رژیم خمینی داشتند، همکاری کرد. او که در زندان، آشنایی نزدیکی با دست راستی های اسلامی پیدا کرده بود. نسبت به مقاصد آنها هوشیار بود به قول هدایت الله متین دفتری، نوهٔ مصدق و یکی از کسانی که به همراه پاک نژاد جبههٔ دموکراتیک ملی را بنیانگزاری کرد" تحلیل پاک نژاد ما را به ایجاد جبههٔ دموکراتیک ملی و همکاری با یکدیگر، رهنمون شد. او پیش از هر کس دیگری متوجه شد که برای متوقف کردن جریان وقایع می بایست کاری کرد."...

در اوت ۱۹۷۹، درست چند ساعت پیش از تظاهرات علیه سانسور و توقیف مطبوعات، تظاهراتی که منجر به زیر زمینی شدن جبههٔ دموکراتیک ملی شد، من با پاک نژاد مصاحبهٔ زیر را کردم. این مصاحبه بکی از معدود اظهارات مستقیم اوست و گواهی از یک زندگی سراسر مبارزهٔ بی امان و سرشار از تعهد. این نوشته ای است ناتمام که تنها وقتی به پایان می رسد که آرمانهایی که شکر الله پاک نژاد به خاطر آنها مبارزه کرد و جان باخت به تحقق پیوسته باشد.[۱]

هالیدی: جریان سوسیالیست مستقلی که در دههٔ شصت، شما در آن شرکت داشتید چه منشایی داشت؟

پاک نژاد: چپ مستقل جدید که در سالهای شصت به وجود آمد، انعکاس بن بستی بود در نیروهای اپوزیسیون سنتی داخل ایران- حزب توده و جبههٔ ملی – و نیز بی امیدی به چین و شوروی به دنبال مناقشات میان آنها. در ابتدا، بن بست و خصومت موجود در چپ نسبت به اتحاد شوروی، واکنش هایی موافق چین برانگیخت : سازمان انقلابی که از حزب توده بریده و طرفدار چین بود. اما مردم بزودی دیدند که چین چگونه عمل می کند: لاس زدن با آمریکا، اتخاذ مواضع ناسیونالیستی خاص خود در انقلاب فرهنگی، و گرفتن مواضعی علیه جنبش ضد امپریالیستی. ما همچنین می دانستیم که نظریهٔ چین مبارزه در کشور نیمه فئودال- نیمه مستعمره، قابل پیاده شدن در ایران نیست. مردم به دنبال یک مشی مستقل ایرانی بودند و مناقشات چین و شوروی، به همراه درک نقش چین، به پیدایی این خواست کمک کرد.

پس از آن، جنگ ۱۹۶۷، اعراب و اسرائیل پیش آمد که تأثیر عظیمی بر نسل ما گذاشت اوجگیری جنبش فلسطین، در ایران حال و هوا را به کلی تغییر داد. این تأثیر آنقدرها به خاطر یافتن الگویی در خارج از کشور نبود بلکه بیشتر به خاطر یافتن پشتیبان و پایگاههایی بود مستقل از رهبری مذهبی که خود نیز در خارج قرار داشت، مبارزه فلسطینی ها هم یک مبنای نظری قابل اعمال در ایران به دست می داد و هم یک منبع کمک مادی. جنبش ایران، شهدای جنبش فلسطین را شهدای خود می دانست: این شهدا شور و هیجان نیرومندی بر می انگیختند. وضع چنین بود زیرا که مردم احساس می کردند که در کودتای 1953، کمونیستها قهرمانانه رفتار نکردند و تسليم شدند.

هالیدی: شما از چه زمانی به طرح ریزی عملیات چریکی پرداختید و با چه کسانی همکاری کردید؟

پاک نژاد: در ابتدا، همگی از جبههٔ ملی بودیم و یکدیگر را در جریان جنبش سالهای نخست دههٔ شصت شناخته بودیم. من با بیژن جزنی و مسعود احمد زاده، یکی دیگر از رهبران فدائی، آشنا بودم. من با گروهی از ایرانیان که با فلسطینی ها کار می کردند و نیز با گروهی که در فوریه ۱۹۷۱ به پاسگاه سیاهکل حمله کرد، در ارتباط بودیم. من سعی کردم برای دیدن تعلیمات از کشور خارج شوم اما در حدود دویست متری مرز، نزدیک شط العرب، دستگیر شدم. یکی از دستگیر شدگان در زیر شکنجه اعترافاتی کرده بود که منجر به دستگیری عدهٔ بیشتری شد اما برخی از افراد ما هم موفق به فرار شدند. بعضی از آنها، بعدا" در برنامه ای که رادیو بغداد برای ایران پخش می کرد کار می کردند. بعضی دیگر هم به ایران بازگشته و دستگیر شدند. تعدادی نیز برای مبارزه به چریکهای ظفار پیوستند.

هالیدی: شرایط زندان در رژیم شاه چگونه بود؟

پاک نژاد: مرا معمولا" تابستانها، به زندان بندر عباس در جنوب، و زمستانها به زندانهایی در شمال یا به زندان قزل قلعهٔ تهران می فرستادند. من هم قبل و هم بعد از دادگاه شکنجه شدم. آنها تلاش می کردند مرا وادار کنند بگویم "اشتباه کرده ام" بگویم "شاه خوب است"، بگویم "من کمونیست نیستم". اما امتیازی که من داشتم این بود که همه از وضعم اطلاع داشتند. کسانی که نامشان برای مردم شناخته نبود حتی بیشتر هم شکنجه می شدند. بسیاری سعی می کردند خودکشی کنند. به خاطر دارم که مرد جوانی را آوردند که پاهایش رعشه شدید داشت. وی باانداختن خود از پنجره، دست به خودکشی زده بود اما فقط ستون فقرانش آسیب دیده بود. من "دوزخ" دانته را می خوانم و نیروی جمله ای را که او بر بالای دروازه های دوزخ نقش کرده بود حس می کردم: "ای کسانی که به اینجا وارد می شوید، امید را رها کنید." تا سال ۱۹۷۷، ما در واقع هیچ نوع تماسی با دنیای خارج نداشتیم. از اواسط سال 1973، من به مدت 8 ماه در انفرادی بودم و فقط بعدها بود که شنیدم میان اعراب و اسرائیل در اکتبر ۱۹۷۳ جنگی در گرفته است. پس از این تاریخ (۱۹۷۷)، مقامات به صلیب سرخ اجازهٔ آمدن دادند. زمین زندان را با قالی فرش کردند و به ما اجازه دادند تا با نمایندگان صلیب سرخ تا حدود زیادی آزادانه صحبت کنیم. بعد هم توانستیم مقداری مواد خواندنی به دست بیاوریم. با پرداخت دو هزار تومان رشوه، به یک نگهبان زندان، موفق شدیم یک نسخه از کتاب "عربستان بدون سلاطین" را به دست آوریم.

هالیدی: شما به محض رهایی از زندان، دوباره فعالیت سیاسی را از سر گرفتید. وضعیت کنونی ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟"

پاک نژاد: در این انقلاب نوعی تداوم هست: ما در میان کشاکش دو موج زندگی می کنیم و همه چیز در آینده تغییر خواهد کرد. اگر ملاها به صورت طبقه حاکم در آیند، مردم از آنها روی گردان خواهند شد. و این روانه ایست که هم اکنون آغاز شده است: مردم نسبت به ابتدای کار کمتر از مذهب حمایت می کنند. یک هفته پس از خروج از زندان، از من سئوال شد که آیا از فکر یک "جمهوری اسلامی" جانبداری می کنم و من پاسخ منفی دادم و اگر یک چنین جمهوری، مترقی بود من آن را قبول می کردم. حال ما شاهد آنیم که خرده بورژوازی که از انقلاب حمایت کرد و با شاه جنگید، در حال تجزیه است و به طرف چپ گرایش پیدا می کند. رژیم تلاش می کند ما را به درگیری بکشاند اما وضع ما، مثل یک گاو باز است که در درجه اول باید از درگیری پرهیز کند. مسئله اساسی ما اینست که از رو در رویی اجتباب کنیم: راست خیلی سریع جنبیده است و خطر اصلی برای ما نه از جانب ارتش, که از طرف گروههای دست راستی "فالانژ" است. اگر بتوانیم تا چند ماه دیگر دوام بیاوریم ممکن است بتوانیم دیگر نیروهاي دموکراتیک، بویژه اقلیتها را متحد کنیم. اما ما بیشتر به تجزیه در راست امید بسته ایم تا به اتحاد چپ.

پانویس

  1. [1] نشریه آزادي دفتر اول دي ماه ۱۳۶۳

منابع

[PAKNEJAD, SHOKROLLAH] Paknejad; text of defence speech of S. Paknejad a member of the "Palestine group" in military tribunal no. 3 of Tehran, Dec. 1970. Reprint: March 1976, supplement to Iran report. [northern California]: Iranian Students Association in the United States (I.S.A.U.S.), 1976. 14p, unfastened leaves folded to 8.5 x 5.5 inch booklet, typewriter-set and xerox-reduced; mild edgewear and faint browning. The Shah's pro- Israeli, CIA-backed agents suppress attempts to aid the Palestinian revolt.

  • گفتگوی فرد هالیدی با شکرالله پاک نزاد:

Shokrallah Paknejad: "We are Living between Two Tides" Shokrallah Paknejad and Fred Halliday / MERIP Reports, No. 104, Khomeini and the Opposition (Mar. - Apr., 1982), pp. 32-33

 

بالای صفحه
 

: