xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

                             

آقای دکتر حمید اکبری عزیز

با تشکر از دعوت شما برای شرکت در کنفرانس " دکتر شاپور بختیار". متاسفانه بعلت بستری بودن همسرم ، و نیاز دایمی اش بیک مراقب، شرکت من در آن کنفرانس را امکان پذیر ننمود. بدینوسیله از شما پوزش می طلبم. ولی در صورتیکه اجازه دهید، ضمن بیان نظرات برخی دیگر، که مورد تائید من است؛ چند سئوال خود را در رابطه با زنده یاد دکتر شاپور بختیار، با شما در میان می گذارم ، تا اگر فرصتی بدست آمد آنرا با شرکت کنندگان در این کنفرانس مطرح کرده، شاید جواب مناسبی برای آن داشته باشند.
با مطالعه مقالات و نوشته های تعداد زیادی از نویسندگان ، که در باره 37 روز حکومت دکتر بختیار قلمفرسائی کرده اند، از جمله منصور بیات زاده، دکتر محسن قائم مقام،دکتر محمد علی مهر آسا، رضا عزیزی نژاد ، جواد طالعی و دیگران، بگونه خلاصه به نظرات بعضی ازآنها اشاره می کنم :
1- برخی از طرفداران دکتر شاپور بختيار طی نوشته هائی ، روشنفکران و فعالين سياسی سازمانها و احزاب را بغلط و بدون ارائه هيچگونه استدلال قانع کننده ای، مورد انتقاد قرار میدهند که چرا در زمانيکه دکتر شاپور بختيار حکم نخست وزيری را از شاه گرفت از او حمایت نکردند؟
2- بعضی دیگر از طرفداران دکتر شاپور بختیار، آخرين نخست وزير دوران سلطنت محمد رضاشاه پهلوی، کوشش دارند تا تصميم غلط دکتر بختيار در پذيرفتن حکم نخست وزيری از شاه را که بنظر من در بهترين حالت يک خودکشی سياسی بود- نه تنها عملی صحيح ارزيابی کنند، بلکه چنين نتيجه گيری کرده اند، که تمام آن افراد و نيروهائي که در آنزمان با دکتر بختيار همسو و همصدا نشدند به دمکراسی و آزادی پشت کردند و بنحوی در وضع کنونی حاکم بر جامعه ایران سهيمند!؟
3- حقیقت آنست که: دکتر بختيار که تا قبل از پذيرفتن حکم نخست وزيری ، بعنوان يکی از رهبران جبهه ملی و حزب ايران در کنار نيروهای مخالف با سياست و عملکرد محمد رضا شاه پهلوی قرار داشت، با پذيرفتن آن «حکم» ، جايگاه خود را تغيير داد وظاهراً بهم سوئی با سلطنت طلبان پيوست. با این منطق چگونه انتظار داشت که انقلابیون از اوپشتیبانی کنند؟!
4- دکتر شاپور بختيار بخاطر توجيه «گرفتن حکم نخست وزيری» از شاه، بيان کرده بود که مصدق هم حکم نخست وزيری اش را از شاه گرفت. ولی او فراموش کرده بود, بگوید که: مصدق حکم نخست وزیری را از مجلس منتخب مردم گرفت و شاه تصدیقش کرد،اما بختیار آنرا از شاه گرفت و مجلس فرمایشی شاه، تصدیقش کرد.
در عین حال، دکتر شاپور بختيار زمانی حکم نخست وزيری را از شاه گرفت که میليونها نفر از مردم کوچه و خيابان را در مقابل وعلیه خود داشت و حتی کارمندان وزارتخانه ها، وزرای کابينه او را به وزارتخانه ها راه نمی دادند و دکتر بختيار، شوربختانه برای حفظ دولتش احتياج به حمايت ارتش شاهنشاهی و پشتيبانی ايالات متحده آمريکا را داشت! در حالیکه در آن روزها، از آن ارتش شاهنشاهی پر زرق و برق جز اسمش، چیز دیگری باقی نمانده بود!
5- اگر بنا باشد در رابطه با «گرفتن حکم نخست وزيری» دکتر بختيار از شاه، «مقايسه» ای صورت گيردباید گفت که وضعيت دورانی که دکتر بختيار « حکم نخست وزيری» اش را از شاه گرفت ، شبیه به وضعيت زمانی بود که قوام السلطنه بعد از استعفای دکتر مصدق در ٢٥ تير ١٣٣١ « حکم نخست وزيری» اش را از شاه گرفت. همان «حکم نخست وزيری» که، قيام مردمی٣٠ تير ١٣٣١ را در پی خود داشت!
6- زنده یاد دریادار احمد مدنی تعریف می کرد که:«دکتر بختیار در ترکیب کابینه اش از من خواست پست وزارت کشور را بپذیرم. من پاسخ دادم: آقای دکتر بختیار اگر شما بتوانید مرا به اطاقم در وزارتخانه ببرید، حاضرم این پست را قبول کنم...» یعنی در آن زمان انجمنهای خود روی اسلامی که از مجموع مستخدمین و کارمندان دون پایه شکل میگرفت، چنان در وزارتخانه ها قدرت را قبضه کرده بودند که به دستور امام! وزیران را به ساختمان وزارتخانه راه نمیدادند. به همین خاطر اغلب وزیران کابینه ی بختیار همیشه در ساختمان نخست وزیری و همراه نخست وزیر بودند.»
7- دکتر بختيار بعنوان يک سياستمدار طرفدار آزادی و دمکراسی می دانست و تشخیص می داد که «کسب قدرت حکومتی » ، احتياج به پشتيبانی بخش بزرگی از زنان و مردان جامعه را دارد؟ در آنزمان نیروهایی که از آيت الله خمينی حمايت و پشتيبانی می کردند طبیعتا با نخست وزيری دکتر بختيار که ظاهراًبنظر مردم، سعی در جلوگيری از سقوط رژيم شاه کرده بود، نمی توانستندموافق بوده و از او پشتیبانی نمایند!
8- عده ای درمقام تائيد، قبول کردن مقام نخست وزيری شاه را از سوی دکتر بختيار بحساب « وطن دوستی » دکتر بختیار تعبير کرده اند. بدین ترتیب،آیا آن بخش از نيروهائی که عليه رژيم وابسته به امپرياليسم شاه مبارزه می کردند و حاضر نبودند با شاه همکاری کنند، خائنين بوطن بوده اند؟!
با ذکر نظرات برخی از نویسندگان، می پردازم به سئوالاتم:
سئوال اول: پس از انقلاب و در هنگامیکه برای انتخاب اولین رئیس جمهور در رژیم جمهوری اسلامی فعالیت مبارزاتی شروع شده بود. یکروز آقای مهندس رضا حاجی مرزبان که در گذشته نسبتاً دور افسر نیروی دریایی و یکی از افسران زیردست من بود، به نزد من آمده و پیشنهاد نمود که یک نسخه از "مانیفست جمهوری دموکراتیک" را که بعنوان تئوریسین دکتر شاپور بختیار برای ایشان گردآوری و برشته تحریر در آورده بود؛ به دکتر احمد مدنی بدهم ، تا از مفاد آن برای ایجاد رژیم جمهوری در ایران استفاده شود.
از او سئوال کردم مگر دکتر بختیار خیال برقراری رژیم جمهوری را در ایران داشته است؟! در جواب گفت: " قرار بود پس از آنکه آرامش نسبی در تهران و شهرستانها برقرار، و دولت بختیار تا حدی بر امور کشور مسلط گردید؛ در آن هنگام دکتر بختیار لغو حکومت سلطنتی و برقراری رژیم جمهوری را اعلام نماید."
پس از مرور مطالب آن مانیفست، من آنرا در اختیار دکتر مدنی قرار دادم .
آیا وزرای منتخب آقای بختیار که در حال حاضر در قید حیات هستند، می توانند اطلاعات جامع تری در مورد این مانیفست، و برنامه آقای بختیار در مورد اعلام رژیم جمهوری ،در اختیار ملت ایران قرار دهند؟ من نیز به سهم خود سعی می کنم با همسر شادروان رضا حاجی مرزبان (متاسفانه در کودتای نافرجام " نوژه" اوهمراه با تعداد زیادی از بهترین افسران نیروی هوایی و عده ای از غیر نظامیان شرکت کننده در آن کودتا و از جمله پدر گرامی آقای جواد خادم تیرباران شدند.) در تماس باشم و شاید بتوانم نسخه دیگری از آن مانیفست را بدست آورم.
سئوال دوم:
در تاریخ 18 شهریور ماه 1359 من باتفاق دکتر احمد مدنی ، عباسقلی بختیار و منوچهر آریانا از طریق مرز ایران وارد ترکیه شده و خود را بکمک و راهنمایی نمایندگان دکتر بختیار، در ترکیه، به هتل هیلتون شهر استانبول رساندیم. مهماندار ما که از طرف دکتر شاپور بختیار تعیین شده بود فردی بنام سوزنی بود که بعد ها پی بردیم نام حقیقی او" منوچهر قربانی فر" است. او ترتیب اقامت و پذیرایی ما چهار نفر را بعلاوه عده ای دیگر از دوستان و همکاران دکتر بختیاراز جمله آقای سیروس آموزگار ،همسر و دو فرزند نوجوانشان و آقای مهندس جفرودی و همسرشان و تعداد دیگری که بالغ بر 15 نفر بودند، در مدت 15 روزی که در ترکیه بودیم از هر لحاظ می داد.
چندی بعد، آگاه شدیم که قربانی فر، همان کسی است که آقای شاپور بختیار اورا برای تامین سلاح و تجهیزات مورد نیاز کودتای نوژه انتخاب،و مبالغ هنگفتی برای تهیه این تجهیزات در اختیار قربانی فر و فرد دیگری بنام سرهنگ ژاندارمری بنی عامری گذارده بوده است!
البته همگان آگاه اند که عملیات کودتای نوژه با شکست روبرو گردید ، چون مقامات رژیم جمهوری اسلامی بطریقی از برنامه آن مطلع شده و کودتا چیان را که قرار بود با استفاده از اتوبوسی به پایگاه هوایی نوژه رفته و با پرواز هواپیما های جنگنده نقاط مختلفی را در تهران و شهرستانها بمباران کنند، قبل از سوار شدن به اتوبوس دستگیر، و متاسفانه همه آنها اعدام گردیدند.
درچند سال بعد که داستان فروش سلاح به ایران بر ملا شد ( داستان ایران گیت) و در آمریکا هیئتی مسئول بررسی آن گردید؛ مشاهده کردیم که آقای منوچهر قربانی فر بهمراهی میلیونر عرب آقای قاشوقی در کار فروش میلیونها دلارسلاح به جمهوری اسلامی دست داشته است!
درنتیجه، می توان برداشت نمود، که از زمان استقرار رژیم جمهوری اسلامی، منوچهر قربانی فر،درخدمت آن رژیم بوده و شاید بدستور آنها در دستگاه دکتر بختیار نفوذ کرده و فعالیت های دکتر بختیار و سازمان او را بطور کامل در اختیار آن رژیم قرار می داده است؟!
سئوال من از آقای سیروس آموزگار، که از دوستان بسیار نزدیک قربانی فر بوده اند، این است که:
آیا ایشان پی برده بودند، که او جاسوس چند جانبه است؟ و آیا دکتر بختیار بالاخره پی برد که با چه فردی در رابطه بوده است؟
سئوال سوم:
کسی نمیتواند کتمان کند که آقای شاپور بختیار تا هنگامیکه بدست دژخیمان رژیم اسلامی کشته شد، از امکانات مالی فراوانی برخوردار بوده است. یکی از دلایل این ادعا هزینه های گزافی است که سازمان ایشان برای نجات و فرار، یاران سابق خود از جمله آقای سیروس آموزگارو خانواده و ده ها فرد دیگر، به قاچاقچیان حمل فراریان پرداخت نمودند. دلیل دوم- هزینه های گزافی است که قربانی فر بابت کرایه اطاقهای هتل هیلتون، خوراک ، خرید بلیط هواپیما از ترکیه به کشور پرتقال، و فرانسه ، تهیه پاسپورت وکارت شناسائی جعلی و سایر هزینه ها پرداخت می کردند. ( دکتر مدنی و من، دو نفر از کسانی بودیم که از مزایای فوق برخوردار شدیم)
دلیل سوم- پرداخت حقوق ماهیانه نسبتاً خوبی به وزرای سابقشان که در اروپا اقامت داشتند می باشد. دلیل چهارم- هزینه های کلانی است که برای به ثمر رساندن کودتای نوژه، به قربانی فر و دیگران پرداخت کرده بودند و و و. این پولها از چه محلی تامین شده بود!؟ اگر ایرانی های پولدار آنرا تامین می کردند، پس چرا پس از درگذشت دکتر بختیاربرای ادامه حیات سازمان بختیار به کمکهای خود ادامه ندادند!؟
چه مقدار آن از کشور عراق و صدام حسین دریافت شده بود!؟ آیا سازمان سیا در پرداخت آن مبالغ دست داشته است؟!
لطفاً از وزرای سابق ایشان در مورد دریافت این پولها سئوال شود.
با تشکر فراوان از جنابعالی و هیئت اجرایی این کنگره.

ارادتمند


امیر هوشنگ آریان پور
جمعه ششم مارس 2009