xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

                        

 

 

تاريخ انتشار:  ۰۷ مرداد ۱۳۸۷

از شهرنشينی تا شهروندی

هر شهرنشينی آيا شهروند است؟

پيمان عيسي‌زاده

 

به همان نسبت که روند نوسازي در شهرهاي ايران، در دوران جديد، متأثر از آمريت رضاخاني بود، پديدة شهرنشيني نيز از عوارض اين آمريت بي­بهره نبود؛ عوارضي که عمدتاً با شتاب­زد­گي و ناديده­انگاشتن زمان، سطحي­نگري و هدم ارزش مکاني، گسترش و رشد بي‌منطق فضاي شهري، توزيع نامناسب جمعيت ساکن و مهاجر و پديدآيي حاشيه‌نشيني و روي هم ­رفته بي‌توجهي مطلق به منزلت انساني شهروندان توأم بود. معضلات يادشده ويژة توسعة دستوري ا­ست؛ اگر بپذيريم انسان بر اساس خوي آزادي­خواهي خود همواره درصدد واکنش در برابر هر امر دستوري ا­ست. حال اين­که قوانين نانوشته­اي که شهرهاي قديم ايران بنا به ذات نجيب، خويشتن­دار و فروتن خود به آن متکي بود، در مقايسه با آن­چه بعدها قانون بلديه، آمريت رضاخاني و امروزه نيز قانون شهرداري­ها عرضه کرد، کارآيي بيشتري در حذف فاصلة معنايي "شهرنشين" تا "شهروند" داشت. اين را توسعة متوازن، نظم خيره­کننده و امکان بي­نظيري که بافت­هاي تاريخي و کهن در شهرهاي ايران براي تعميق و ژرفش ابعاد انساني شهروندان، از احساس امنيت و هويت تا برآورده ساختن جزئي­ترين نيازها پديدار ساخته بود، مي­توان درک کرد. نگاه گذرايي بر آن‌چه که امروزه بافت قديم لاهيجان ناميده مي­شود اين ايده را به روشني مي­شکافد: محلات چندگانة لاهيجان هريک به فراخور همة امکانات، زندگي را براي شهروند آن عصر فراهم مي‌کرده است و رقابت و مناسبات بين محله‌اي نيز امکان بروزِ حس تعلق به شهر را، به شکلي عجيب، رشد مي‌داد. باورکردني نيست؛ اين شهر با يک حاکم، چند مستوفي و کارگزار، يک ­نفر کلانتر و چند داروغه و گزمه از چنان نظمي برخوردار بود که حتي بسياري از تجار و سياحان دنياديدة اروپايي را در گذر از شهر تحت تأثير قرار مي­داد.

لاهيجان قديم بي­گفت­وگو، از يک هستة اوليه تشکيل شده است. هستة اولية شهر بعد از رشد جمعيت و مواجهه با تراکم زياد، محلات و مکان­هاي جديدي را ايجاد مي­کرد. در واقع هر محلة نو از مهاجرت جمعي از اهالي محلة قديمي­تر، که به هر دليل منزلت و موقعيت خود را به واسطة تراکم زياد و امکان محدود در خطر مي­ديدند، و جمع محدودي از مهاجرين، که طبيعتاً ساخت اجتماعي امکان حضور آن­ها را در بطن محلات قديمي­تر نمي­داد، تشکيل مي­شد. ديوارها و باروهاي شهر ساساني هرچند بعدها از ترکيب شهرها حذف شد، ساخت منسجم اجتماعي بارويي مستحکم­تر پديد آورد. اين ساخت پيچيده و مقاوم نه­ تنها در برابر مهاجرت و حضورِ جمعيت­هاي محدودشده و تحت ستم ديگر که حتي در برابر تهاجم نظامي نيز امکان واکنش­هاي درخور و شايسته­اي را داشت. تاريخ مکتوب لاهيجان حملات نظامي متعددي را در شش ـ هفت قرن اخير ثبت کرده است؛ حملاتي که در پاره­اي اوقات خروج / فرار موقت همة اهالي شهر را در پي داشت، اما در کوتاه­ترين فاصلة زماني شهر هويت خود را بازمي­يافت و به حيات خود ادامه مي­داد.

آن­چه در عمدة شهرهاي امروزي و به‌ويژه در لاهيجان امروز دستخوش تغيير قرار گرفته است، در نگاهي کلي، به نظر مي­رسد برخاسته از مجموعة گسترده­اي از معضلات درهم­تافته باشد. معضلاتي که ظهور آن ذاتي دوران معاصر است. رشد جمعيت، حضور منسجم­تر جمعيت­هاي آنوميک (مهاجم) در شهر، مواجهة انسان با پديده­هاي مدرن که تغييراتي در حواس، خلق و خو، ايمان و باورهاي او دارد، ايجاد قشرها يا طبقات منسجم و بستة اجتماعي که امکان واکنش­ها و دسته­بندي­هاي جديد و منطبق بر مصرف را توسعه مي­دهد: يعني در شهرهاي جديد، رفته‌رفته، طبقات اجتماعي هريک محلات خاص خود را تصاحب مي­کنند يا پديد مي­آورند که برجسته­ترين وجه تمايز اين محلات به عنوان جايي براي زندگي يک طبقة مشخص، نوع و ميزان مصرف است. تحليل­هايي دربارة ميزان و کيفيت زباله­هاي برجاماندة هرروزه از نقاط مختلف در شهرهاي بزرگ ـ مثلاً تهران ـ به خوبي جايگاه طبقاتي ساکنان محله را نشان مي­دهد. اين تحليل حتي مي­تواند جايگاه اصيل يا اشغال‌شدة هر خانواده در طبقة خاص را، به شکلي، نشان دهد. اين طبقات بيش از آن­که به شهر احساس تعلق داشته باشند به آرمان­ها و ايده‌آل‌هاي طبقة خود وفادارند. هرچند معضلات يادشده، چنان‌که گفته شد، ذاتي دوران معاصر است، بحث بر سر نوع مواجهه با اين معضلات شاخه­هاي جديدي از علوم را توسعه داده است.

مديريت شهري علمي­ است که مي­کوشد با طبيعي جلوه دادن معضلات شهرنشيني به مهار يا مديريت آن بپردازد. واقعيت اين است در برابر انبوه مسائلي که شهرهاي امروزي با آن مواجه است نمي­توان همان رفتاري را داشت که متوليان شهر در عصر قديم انجام مي­دادند (به چند نمونه از يک­دستي واکنش­ها در يادداشتي که با عنوان "ختم تعزيه" نوشته­ام، اشاره شده است). آمريت رضاخاني و هرج و مرج پس از آن، ساخت منسجم شهري را در بيشتر شهرهاي ايران به کلي از بين برده است. اينک در بيشتر شهرهاي قديمي، ساکنان اصيل و آنان­ که به نوعي در گذشته برسازندة انسجام و نظم شهري مورد نظر بودند در برابر يک­جور احساس در اقليت بودن و مورد تهاجم واقع شدن قرار دارند. اين پديده اگر موازي شکل‌گيري يک اکثريت منسجم و منضبط پديدار مي­شد، بي­شک امروز نيز شهرهايي قابل دفاع و مطلوب براي زندگي داشتيم. حال اين­که به ازاي تلاشي انسجام و نظم قديم، هرج و مرج و تهاجم دائمي و همه­جانبه پديد آمده است. اين تهاجم تنها به جمعيت­هاي انساني مقيم بسنده نکرده، بلکه ساختار و مرز محله­ها و به همين ترتيب هدم هويت و غرورِ محلي، نابودي ميراث انساني و طبيعي اعم از نمادها و فضاهاي قدسي و ناقدسي را درپي داشته است.

هر اندازه هر شهرِ خاص، تاريخ، نوع شکل­گيري و مسائل خاص خود را دارد، مديريت شهري نيز براي ادارة شهر و بازگرداندن آن نظم بربادرفته ناگزير از بروز مهارت­هاي ويژه است. مهارت­هايي که از بطن کوشش­ دائمي در شناخت وجوه گوناگون شهر از فراسوي تاريخ تا اکنوني که گذشته است را دربر مي­گيرد. مديريت شهري بي­پشتوانة يک جمعيت منسجم که حس تعلق و هويت شهري در آنان تقويت يا تحريک شده است، کاري از پيش نخواهد برد (تلاش­هاي عقيمي که شهرداري­ها در قالب طرح شعارهاي بي­اثري مثل "شهرِ ما خانة ما" دارد در جهت دستيابي به همين پشتوانه است). بنابراين براي تحقق شرايطي که در آن نظام اجتماعي، به‌طور طبيعي و در جريان مناسبات درهم­تافته انسجام لازم و در پي آن حس هويت را بازسازي کند بايد کوشيد. اين بازسازي هم روشن است از گذار يک اجتماعي که با نمادها و نشانه­ها غريبه نيست، پديد مي­آيد. از دريچة اين تحليل ساخت و احياي نمادها، نشانه­ها و تقويت حس محله­اي از مهم‌ترين شرايط تحقق يک لاهيجان مطلوب براي زندگي است.

باري ... از شهرنشيني تا شهروندي راهي­ است بس فراخ!

در اين چند خط بي­هيچ تبختري خواهم کوشيد در حاشية دو مفهوم شهرنشيني و شهروندي با مصداق شهر لاهيجان، چيزهايي بنويسم. از خلال راه­هاي متفاوتي که در اين سال­ها پيموده­ام، شيوة گفت­وگو را، به دليل امکان بروز ويژ­گي­هاي ديالکتيکي، بيشتر مي­پسندم. از اين ميان گفت­وگوي هفته­نامة الکترونيک "فصل نو" با دکتر ناصر فکوهي (جامعه­شناس / انسان­شناس) را برگزيده­ام. يعني خواهم کوشيد با درک دقيق آن­چه دکتر فکوهي در پاسخ به پرسش­هاي "فصل نو" گفته است، پاسخ­هايي درخور براي همان پرسش­ها با قالب و ذهنيت و مصداق لاهيجان بيابم. بديهي ا­ست به اين دليل که پرسش­ها دربارة شهر تهران است ناچار از تغييرات بسيار جزئي در برخي از پرسش­ها هستم. يادآور مي­شوم هرچند پاسخ‌هاي دکتر فکوهي قابل دسترسي­ است (www.fakouhi.com) اما با اين تحليل که هر شهر، مسائل و طبيعتاً راهکارهاي ويژة خود را دارد از مجموعة آگاهي­ها، دريچة ذهن و برداشت‌هايي که به شکلي شخصي از تاريخ، فرهنگ و هويت منحصر به فرد شهر لاهيجان دارم، با پرسش­ها مواجه شده­ام. بنابراين مي‌توان مسأله را به اين شکل سر هم ­آورد که با دستکاري ده پرسش "فصل نو" و جابه‌جايي لاهيجان و تهران پاسخ­هايي درخورِ دانايي و اطلاعات خود داده­ام. اين پاسخ­ها مطلق نيست و دريچة گفت­و­گو همچنان باز است.

يکم ـ آيا لاهيجان شهر است يا يک روستاي بزرگ؟

بر اساس تعاريف وزارت کشور و حتي آن­چه شهرپژوهان مي­گويند لاهيجان، با جمعيتي قريب هفتاد و پنج هزار نفر، يکي از شهرهاي متوسط کوچک کشور به‌شمار مي­رود. جز اين لاهيجان، دست­کم شش ـ هفت قرن حيات شهري منسجم داشته است و به هيچ وجه نمي­توان آن­ را با يک روستا مقايسه کرد. اين شهر همة وجوه تمايز شهر و روستا که به‌طور کلي شامل راه­ها، گره­ها، نمادها، نشانه­ها، جمعيت، مناسبات اقتصادي، نوع روابط انساني و ... مي­شود را داراست. البته از زاوية ديگر اگر به اين پرسش بنگريم، مي­توان گفت بخش بزرگ و متنفذي از جمعيت اين شهر خاستگاه و منشاء روستايي دارد و درک درست و به‌هنگامي از شهر و مقولة شهرنشيني و شهروندي ندارد. اين جمعيت که بر اثر مهاجرت­هاي گوناگون وارد شهر شد با از دست­ دادن ويژ­گي­ها و فرهنگ روستايي (که واجد صميميت، جمع­انديشي و انسان‌مداري رشک‌انگيزي ا­ست) نتوانست خود را به‌طور کامل با شهري­گري تطبيق دهد. اين ناتواني منشاء بي‌نظمي فراواني شده است و به‌نظر مي­رسد از عمده‌ترين مسائلي که مديريت شهري تا دهه­ها با آن مواجه است همين استيلاي يک فرهنگ بي­هويت (نه روستايي / نه شهري­) است.

دوم ـ آيا شکل فضايي شهرها مي­تواند بر روابط دروني فضاها تأثير بگذارد؟

اشکال غيرانساني روابط غيرانساني به‌وجود مي­آورد (دکتر فکوهي). شکل فضايي شهر لاهيجان در قديم، بي‌ هيچ گفت­وگويي، منطبق بر اقليم، خصائص روحي شهروندان و مناسب نوع روابط اجتماعي آنان شکل يافته بود. اگر اين امکان وجود داشته باشد که در بطن بافت قديم (که به شکل بافت فرسوده درآمده) حضور يابيد، اين مسأله را به خوبي درک خواهيد کرد. براي نمونه، به دليل بارش­هاي مداوم و طولاني، آسمان عنصر پردردسري براي حيات شهري لاهيجان تلقي مي­شود، حال با حضور در محورهاي تاريخي برجاي­مانده از بافت قديم درمي­يابيد معماري و شکل فضايي احجام، در قياس با شهرهاي کويري ايران، چه امکان محدودي را براي رؤيت آسمان فراهم مي­کند. واضح است امروز شکل فضايي شهر لاهيجان کاملاً بي­بهره از اين نوع محاسبات تکميل مي‌شود. يعني در صورت عدم توجة فوري و جدي نهادهاي مسئول در آيندة نزديک همة شهرهاي ايران شبيه هم خواهد بود؛ ملغمة بي‌مانندي از احجام و اشکال فضايي بي­ربط با زندگي.

سوم ـ آيا المان­هاي موجود در سطح شهر اضطراب و استرس را از شهروندان دور مي­کند؟

مديريت شهري در لاهيجان متأسفانه در تمام طول تاريخ نوسازي اين شهر تنها در برهه­هاي بسيار محدودي از زمان، يک­بار در اواخرِ دهة 1310 تا 1320 و بارِ ديگر در اواخرِ دهة سي، ارزش بيش از پيش نمادها و نشانه­هاي شهري را درک و براي ايجاد آن تلاش کرده است (احداث باغ ملي، تلاش براي سامان‌ دادن ميان­پشته و حاشية استخر و احداث بناي يادماني براي کاشف­السلطنه). جز اين جالب است اگر المان­هاي موجود در شهر را محدود به نمادها و نشانه­ها ندانيم و برداشتي کلي از المان­هاي شهري داشته باشيم، در دوران اخير بيشتر به ميادين عجيب، ساختمان­ها و احجام مذهبي، مسکوني يا تجاري­اي بر­مي­خوريم که بيشتر آن ـ چه جداگانه و چه در قالب کليت شهر ـ فاقد زيبايي­شناختي و عناصر نخستين اين علم است. توالي (مانند آن­چه در خشت­هاي 20×20 و سفال­هاي سنتي لاهيجان و حتي تکرار سقف­هاي سفالين وجود دارد)، همدستي يا کنتراست رنگ­ها، حذف و هدم پرسپکتيو، از ياد بردن عنصر حرکت، عدم تطبيق با اقليم و منطق طبيعي شهر و بي­توجهي مطلق به معماري بومي، و حتي نيمه­کاره رهاکردن تخريب­ها و ساخت­ و سازهاي دولتي نه تنها حس اضطراب و استرس را از شهروندان دور نمي­کند که، به نظرم، اين حس را در کنار سختي معيشت، فشار اقتصادي و فرسايش تن­ها، که ويژ­گي اين سال­هاست، تقويت و باعث فرسايش روح شهروندان مي­شود

چهارم ـ آيا درخصوص نياز شهروندان، شهرداري توانسته است به وظايف خود به نحو احسن بپردازد؟

اگر نياز شهروندان را حتي فقط تا حد صدور پروانة ساختمان و پايان ­کار و جمع­آوري زباله­هاي شهري هم تقليل دهيم، با نشانه­هاي متعددي که از نارضايتي عمومي شهروندان در مسألة ساخت­و­ساز (جداي مسائلي که در سطح کشور مطرح است) و جمع­آوري هر چند روز يک­بار زباله­ها، دست­کم در بافت قديم خود شاهدم، در دست است، شهرداري کوچکترين موفقيتي در اجراي وظايف خود به‌دست نياورده است. حال اين­که شهرداري­ها بنا بر قانون و حتي بنا بر آن­چه عرف جامعه تلقي مي­شود وظايف پيچيده­تري دارند. باري! شهرداري لاهيجان بر اساس نشانه­هايي که از گفت­و­گوهاي متعدد شهردار و اعضاي شوراي شهر با رسانه­ها برمي­آيد، خود را وارث خرابي­هاي گذشته مي­داند. بنا بر اين ادعا بيشتر توان و امکانات مالي شهرداري صرف پرداخت حقوق ماهيانه به تعدادي نيروي ناکارآمد و غرامت يا به­ ازاي به شهروندان متضرر در گذشته مي­شود. بنابراين در حال حاضر عمدة توان شهرداري صرف ايراد گرفتن از گذشته مي­شود درحالي ­که شهرداري با يک مديريت کارآمد، حتي با همين نيروهايي که در اختيار دارد، فقط با تغيير نگرش و زاوية ديد، مي­تواند تحولاتي را در وضعيت عمومي شهر و فرهنگ شهرنشيني به‌وجود آورد. شهر لاهيجان از نظر پشتوانة مطالعات تاريخي، جامعه­شناسي و شهرپژوهي بسيار غني ا­ست و متفکران و نظريه­پردازان بومي زيادي مي­توانند مديريت شهري را در زمينة انجام اين مطالعات و تدوين استراتژي­هاي لازم تقويت کنند.

پنجم ـ شهر لاهيجان جزء شهرهاي بزرگ گيلان است. آيا شهرداري توانسته است مسألة حاشيه­نشيني آن­ را به نحوي ساماندهي کند؟

حاشيه­نشيني اگر به معناي زاغه­نشيني و حلبي­آبادهايي باشد که مظهر رژيم گذشته و تصوير کلان­شهرهايي چون مکزيکوسيتي و کلکته و بمبئي شمرده مي­شود، به دليل درآمدهاي سرشار نفتي در کشورِ ما وجود خارجي ندارد (تحليل دکتر فکوهي). اين مسأله در گيلان و به همين ترتيب در لاهيجان به دليل شرايط جغرافيايي و اقليم مناسب که امکان کشاورزي و بهره­مندي از مواعيد طبيعي را براي تهيدست­ترين افراد جامعه فراهم مي­کند، به آن شکل وجود خارجي ندارد. اين مدعا البته به آن معني نيست که محلات فقير، پرجمعيت، پرشرارت و فسادپذير نقاط حاشيه­اي شهر لاهيجان را درنظر نداشته باشيم. ساکنين اين محلات که عموماً از کارگران و دست­اندرکاران صنعت ساختمان به‌شمار مي­روند، با رکود اين صنعت روزهاي سختي را مي­گذرانند. البته همة مشکلات مربوط به رکود صنعت ساختمان در لاهيجان مربوط به شهرداري نيست؛ توقف پرداخت وام­هاي بانکي و گراني عمومي، گراني مصالح و افزايش دستمزدها را درپي­ داشته است و همين مسائل باعث رکود صنعت ساختمان در مقياس کشوري شده است. اما واقعيت اين است که وفاداري به طرح جامع لاهيجان (که حاصل مطالعات سردستي ده سال پيش است) موجب سختگيري­هاي اخير شهرداري لاهيجان در زمينة سطح اشغال، تراکم، تعداد طبقات و در کل واژگوني ناگهاني عرف ساخت و ساز موجب خروج سرماية بخشي از سرمايه­گزاران اين صنعت از شهر و حضور آن­ها در مرکز استان و دو سه شهر اطراف شده و اين درحالي ا­ست که شهردار لاهيجان بارها از ناکارآمدي طرح جامع سخن گفته است. به‌نظر مي­رسد شهرداري‌هايي در مقياس شهرداري لاهيجان امکان و توان ساماندهي به مسائل حاشيه‌نشيني را ندارد، اما اين انتظار هم چندان دور از منطق نيست که نبايد با اجراي سياست­هاي مديريتي معضلات اجتماعي اين نقاط را گسترش دهد

ششم ـ مردم ما چقدر با حقوق شهروندي خود آشنا هستند؟ در صورت عدم آشنايي با اين حقوق، بهترين راه براي تبليغ اين حقوق در بين شهروندان چيست؟

آشنايي با تکاليف و حقوق شهروندي در لاهيجان البته تاريخ طولاني دارد، چون بدون وجود اين آشنايي امکان يک حيات شهري چند قرنه ممکن نيست. اما اگر در بطن اين پرسش طعنه­اي وجود دارد که چرا مردم نسبت به نهادهاي اجتماعي و به‌ويژه شهرداري که اين حقوق را به‌طور کامل رعايت نمي­کند واکنش نشان نمي­دهند، واضح است منشاء آن سرپيچي از انجام تکاليف شهروندي ا­ست. به‌نظر مي­رسد هر چقدر هم روابط عمومي شهرداري براي آشنايي شهرنشينان تلاش کند نتيجه­اي به‌دست نمي­آيد، چون مسأله اصلاً عدم آشنايي شهروندان با حقوق و تکاليف شهروندي نيست. مسأله ريشه در روابط دولت ـ ملت در فرهنگ ايراني دارد.

هفتم ـ آيا در لاهيجان مقوله­اي تحت عنوان شهروندمداري وجود دارد؟

يکي از شهروندان که پروندة ساختماني­اش در سير خود به کميسيون مادة صد رسيده بود، به منظور پيگيري به شوراي شهر مراجعه مي­کند پس از مواجهه با يکي از اعضاي شورا که اتفاقاً روزي دبير او در يکي از دبيرستان­ها بود در قبال سئوال دربارة پرونده و چند و چون مسائل اين کميسيون با اين پرسش مواجه مي­شود: آيا من در مدرسه به شما دزدي آموختم؟! نمونه­هايي از اين نوع برخورد را فراوان مي­توان شنيد. اتفاق جالبي که ويژة جوامعي مثل ايران است اين­که بيش­تر اعضاي انجمن شهر هم که با رأي و انتخاب مستقيم مردم برگزيده مي‌شوند بلافاصله هيأتي دولتي مي­يابند و در برخوردهاي روزانه، مدافع ناکارآمدي بروکراسي مي­شوند. روشن است اين تنها نمونة کوچکي از تلقي پردامنه­اي است که نه­تنها در شورا و شهرداري که در کل بروکراسي ما ريشه دوانده. در اين تلقي همة شهروندان غيرخودي دزد هستند، مگر اين­که خلاف­اش ثابت شود. بنابراين تلقي شهروندمداري يکسره توهمي است که اگر نگوييم هرگز، دست­کم به اين زودي­ها محقق نمي­شود.

هشتم ـ آيا  وجود فرهنگسراي وابسته به شهرداري در سطح شهر مي­تواند مسائل شهري و فرهنگ شهرنشيني را در بين اقشار مردم گسترش دهد؟

در شهري که اصلاً فرهنگسرا وجود ندارد، البته وجود فرهنگسراي شهرداري مي­تواند بخشي از مشکلات مربوط به عرضة فرهنگ را رفع کند، اما واقعيت اين است که فرهنگسراي شهرداري که در انتهاي باغ ملي قرار دارد و درصد قابل توجهي از عمليات ساختماني آن در سال‌هاي گذشته انجام شده است، به حالت نيمه تمام رها شده و حتي در برنامه­هاي اعلام‌شدة شهردار فعلي، جزء اولويت­هاي کاري در سال جاري نيست. جز اين همان­طور که پيشتر گفته شد، مسأله اصلاً آشنايي يا عدم آشنايي ساکنين لاهيجان با مسائل شهري و فرهنگ شهرنشيني نيست؛ مسأله ادبيات نادرست و ناکارآمدي سيستم مديريت شهري در جلب اعتماد عمومي براي پيشبرد برنامه­هاي پيش‌بيني­شده است

نهم ـ آيا مي­توان از يک مدل خاص شهري براي شهرهاي ايران صحبت کرد؟

به‌نظر مي­رسد يک مدل خاص شهري که مطلق هم باشد و براي همة شهرها کاربرد داشته باشد، وجود خارجي ندارد، چرا که هر شهري با توجه به پيشينه، سير تحول، فرهنگ و خصائص مردم­اش ويژگي­هاي منحصر به فردي دارد که براي درنظر داشتن و تعميق کرامت انساني ساکنان آن مي­بايست به اين خصائص توجه داشت. براي شهري چون لاهيجان که محلات متعدد و ساکنان آن نيز حتي خصائص متفاوتي دارند کار شکل پيچيده­تري مي‌يابد. در نهايت به‌نظر مي­رسد بهترين شيوه براي مديريت شهري، گسترش توان و امکان مديريتي سازمان‌هاي مردمي مستقر در محلات چندگانه باشد. سازمان­هايي که از هر قيدي رها باشند.

دهم ـ با توجه به اين­که رشد شهرنشيني در لاهيجان با نقائصي همراه بوده، اين شهر در حوزة شهرنشيني و توسعة شهري با چه مشکلاتي روبه­رو بوده و روبه­رو خواهد شد؟

مباحثي که در رابطه با شتاب بيش از اندازة جامعة ايراني براي شهري‌شدن به واسطة وجود درآمدهاي نفتي وجود دارد (دکتر فکوهي) در لاهيجان به دليل وجود تاريخ­مدار منابع و محصولات طبيعي از ابريشم و کنف و خشخاش بگيريد تا چاي و برنج، ريشه­هاي پردامنه­تري دارد. لاهيجان در يک قرن گذشته با چند موج مهاجرت مواجه بوده که همين مسأله باعث توقف يا رکود فرهنگ شهري­گري شده است. اين شتاب فزاينده در رشد شهرنشيني معضلاتي نظير جاماندن مديريت شهري از ايجاد بسترهاي لازم براي زندگي شهري را پديد آورده است که درهم پوشاني با همان فرهنگ استيلايافتة نه شهري / نه روستايي مشکلات لاينحلي در زمينة مباحث توسعة شهري نصيب اين شهر کرده است. توسعة شهري بدون حضور شهروندان واقعي مفهومي ندارد.

  ماهنامه بام سبز، شماره 3، تير 1387