xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
تقی شهرامhttp://fa.wikipedia.orgاز ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد محمدتقی شهرام (۱۳۲۶-۱۳۵۹) یکی از چهرههای شاخص سازمان مجاهدین خلق ایران و یکی از رهبران شاخه مارکسیست لنینیست سازمان پس از انشعاب در سال ۱۳۵۴ بود.این شاخه کمی پیش از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ به سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر (که به اختصار پیکار نامیده میشد) تغییر نام داد. وی اندکی پس از پیروزی انقلاب دستگیر محاکمه و به جوخه اعدام سپرده شد.
سالهای نخستینمحمد تقی شهرام فرزند رمضان در سال ۱۳۲۶ در تهران متولد شد. دوران متوسطه را در دبیرستان هدف شماره یک به پایان رسانید و در سال ۱۳۴۷ در رشته ریاضی دانشکده علوم دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد. در سال ۱۳۴۸ بهواسطه دوستان خود محمد حیاتی و علیرضا زمردیان گرایشها مذهبی پیدا کرد و با آثار مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی آشنا شد. در سال ۱۳۴۹ توسط موسی خیابانی به عضویت سازمان نوپای مجاهدین خلق درآمد.[۱] محمد تقی شهرام، که بيشتر با نام تقی شهرام در جنبش کمونيستی و انقلابی ايران مشهور است يکی از مهمترين شخصيتهای سياسی معاصر اين جنبش است، که با بيش از ۱۰ سال سابقه مبارزه تشکيلاتی برای رهايی کارگران و زحمتکشان پيکار کرد و در نبردی نابرابر جانش را در راه آرمانش از دست داد. علاوهبر آن وی يکی از تاثير گذارترين افرادی بود که تغييرات مهمی در جنبش کمونيستی ايران بهوجود آورد و يا اجرا کننده آنها بود. برای شناختی بهتر از وی میبايست کمی به بررسی سير تحولات درونی سازمان مجاهدين خلق ايران در دوران وی پرداخت. اگر چه وی بهعلت مسئوليت بالای سازمانی در همه اين رويدادها نقش بسزايی داشت. تقی شهرام فارغ التحصيل رشته رياضی از دانشگاه تهران بود و در اواسط سال ۱۳۴۸ در زمان دانشجويی به گروه متشکلی از انقلابيون مسلمان که بعدها سازمان مجاهدين خلق ايران ناميده شد، پيوست. دو سال بعد در پی تدارک گروه برای شروع عمليات مسلحانه و انهدام دکلهای برق شهر تهران، پيش از جشنهای موسوم به ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، در شهريور ۱۳۵۰ که نزديک به ۸۰ درصد گروه گرفتار پليس شاه شدند، تقی شهرام نيز دستگير شد. افتادن در زندان و زير شکنجه شديد جلادان ساواک، وی را از مسير مبارزه باز نداشت و در بيدادگاه رژيم شاه در گروه اول بههمراه همرزمانش به دفاع از آرمان زحمتکشان پرداخت. رژيم از اين محاکمه که نخستين آن از افراد دستگير شده مجاهدين خلق بود، قصد استفاده تبليغاتی داشت، که در آن خبرنگاران حضور داشتند. اين ۱۱ نفر که در ۲۵ بهمن ۱۳۵۰ محاکمه میشدند، به ترتيب رديف محکوميت شامل، ۱- ناصر صادق، ۲- محمد بازرگانی، ۳- مسعود رجوی، ۴- علی ميهن دوست، ۵- منصور بازرگان، ۶- مهدی فيروزان، ۷- حسن راهی، ۸- محمد تقی شهرام، ۹- محمد احمدی، ۱۰- مصطفی ملايری، ۱۱- محمد غرضی، بودند، همگی از مواضع خود دفاع کرده و صلاحيت دادگاه را رد میکنند، در اين بين تنها محمد غرضی که متهم رديف آخر بود، صلاحيت دادگاه را تاييد کرده، با ندبه و التماس قسم خورد که هيچکاره است و با حالت تضرع آميزی نيز از دادگاه تقاضای بخشش کرد، در هر حال او تبرئه شد. محمد غرضی در رژيم جمهوری اسلامی در اوايل از مسئولين سپاه پاسداران، بازجوی زندانيان سياسی، وزير نفت، وزير مخابرات و مسئوليت هايی دولتی ديگری داشته است. برای ۴ نفر اول تقاضای اعدام شد و بقيه به زندانهای متعددی محکوم شدند. تقی شهرام، عليرغم اينکه با وجود کمتر شناخته شدن میتوانست محکوميت کمتری بگيرد، با دفاع از اعتقاداتش و فعاليتهای سازمان (که اينک، پس از انتشار نخستين اعلاميه، نام و ايدئولوژی سازمان در بيروت، در ۲۰ بهمن ماه ۱۳۵۰ توسط تراب حقشناس، حسين روحانی و محمود شامخی، ديگر شناخته شده بودند) به ۱۰ سال حبس محکوم میشود. در زندان تقی شهرام باز هم دست از مبارزه خود بر نداشت و مقاله " خُرده بورژوازی و نقش آن" را مینويسد و به بيرون منتقل میکند که يکی از مهمترين مقالات تئوريک سازمان پس از دستگيريهای سال ۱۳۵۰ بود. در اين مقاله تقی شهرام به خطر کمک گرفتن سازمان از بازار و جلب حمايت آنان و نه کارگران و زحمتکشان اشاره میکند. وی در اين مقاله " اولين تلاش جدی درون تشکيلاتی، برای درک قانونمندی طبقاتی مبارزه را بنام خود میکند" (پيکار۶۵ص۱۲). پس از آن نيز در طی مدتی آنقدر با مأمورين، زندان قصر میستيزند و ياران دربند را بر عليه رژيم به مقابله تشويق میکنند که از سوی ساواک تعدادی به زندانهای مختلف فرستاده میشوند. تقی شهرام بهعنوان عنصر غير قابل تحمل و توهين کننده به شاه بههمراه رفيق شهيد حسين عزتی (از گروه مارکسيستی ستاره سرخ) به زندان ساری تبعيد میشود. در اواسط ارديبهشت ماه ۱۳۵۲ محمد تقی شهرام که از شش ماه پيشتر، ۱۰ سال محکوميتش را در زندان ساری و در حال تبعيد میگذراند، موفق به جذب زندانبان خود، افسر انقلابی، ستوان دوم "امير حسين احمديان" به مجاهدين شده، با مقدار زيادی اسلحه و مهمات میگريزد و دوباره به مجاهدين میپيوندد. امير حسين احمديان، افسری ورزشکار و مهربان با زندانيان و ديگر افراد بود. وی درصدد بود که از نيروی پليس جدا شود و به دانشگاه برود. برای اينکار نياز به تقويت در دروس رياضی و فيزيک داشته، پس از اطلاع از اينکه شهرام فارغ التحصيل رياضی است، از شهرام و عزتی میخواهد که به او در درسهايش کمک کنند. اين کلاسهای درس کم کم به رابطه دوستی بين آنها انجاميد که سرانجام با تعليمات شهرام، به دگرگونی فکری احمديان منجر شد. در ۱۵ ارديبهشت ۱۳۵۴ و با يک نقشه از پيش تعيين شده، احمديان با فريب افراد زيرفرمانش، بههمراه شهرام، عزتی و با مصادره ۲۰ قبضه سلاح کمری، مهمات، بيسيم و وسايل ديگر فرار میکنند و پليس شاه و ماموران ساواک را گيج و انگشت به دهان بر جای میگذارند. پس از ۱۳ روز با تلاش شهرام آنها با تشکيلات رابطه میگيرند. حسين عزتی نيز با گرفتن دو رولول به قصد وصل شدن به گروه خود، از آنها جدا میشود. کمی بعد در روز ۱۳ خرداد همان سال سازمان مجاهدين با همان سلاحها " سرهنگ لويس هاوکينز"، معاون اداره مستشاری نظامی آمريکا در ايران را اعدام می کند. مرکزيت سازمان در اين زمان متشکل از، رضا رضايی، بهرام آرام و مجيد شريف واقفی بود. در نيمه شب ۲۵ فروردين ۱۳۵۲ رضا رضايی در يک حادثه تصادفی در خانه يکی از آشنايانش در حاليکه ساواک برای دستگيری فرد ديگری به خانه مجاور حمله کرده بود، مورد حمله ساواک قرار گرفته و از طبقه دوم ساختمان به پايين میپرد. رضا با وجوديکه پايش میشکند، با نيروهای ساواک تا ۲ ساعت به درگيری مسلحانه میپردازد و سرانجام شهيد میشود. شهرام و احمديان که در خانه تيمی رضا بودند بهجای ديگری منتقل میشوند. احمديان در ابتدا به يک مسافرخانه، سپس به خانه تيمی مجيد شريف واقفی و سپس به مشهد منتقل میگردد(بر فراز خليج ص1-۳۲۰). احمديان بعدها در جريان تغيير ايدئولوژی سازمان مارکسيست میشود. برای پر کردن جای رضايی، بهرام آرام که در آن زمان مسئول اصلی تمام کارهای اجرايی سازمان مجاهدين بود(تحليل آموزشی، ص۵۴)، محمد تقی شهرام را بخاطر توانايیهای فردی، آگاهی و سواد تئوريکش به کادر مرکزی وارد میکند. ميثمی در کتاب خاطرات خود در اينکه چرا تقی شهرام تا اين مرحله در سازمان پيش رفت کرده و در توصيف او به نقل از بهرام آرام مینويسد: "... شهرام کم آدمی نيست. درست است که مغرور است و اين را همه میدانيم، ولی غرورش زمينه دار است، يعنی پر کار هم هست. مثلاً يک شب مینشيند و ۴۰ صفحه مینويسد. اين غرورش انگيزه ای برای حرکت اوست. بهرام میگفت: راهی پيش پای من بگذار که چگونه با چنين آدمی برخورد کنيم؟ وسعت اطلاعاتش خيلی زياد شده است. هميشه بهجای يک قرص سيانور، دو الی سه قرص سيانور در دهانش میگذاشت و به سر قرار میرفت. که اگر يکی از آنها عمل نکند، قرصهای ديگر عمل کند..." (ميثمی، ص ۴۰۵). پس از آن، مرکزيت مجدداً به سازماندهی تشکيلات پرداخته و با جذب اعضا جديد خود را تقويت میکنند. تقی شهرام طی يک اعلاميه بهعنوان عضو مرکزيت سازمان، از رضا رضايی پس از شهادتش بسيار تجليل میکند. در زمان رضا رضايی و پس از شهادت وی، سازمان برای سازماندهی مجدد و حفظ نيرو جلسات متعددی برگذار میکند. " در نشست فوقالعاده و جمعهای " بررسی و تصميم" که در بهار سال ۵۲ برای بررسی مسائل و مشکلات سازمانی تشکيل شد، نمودهای مختلفی از گذشته در رابطه با نارسائيها و انحرافات سازمانی آورده میشد که مجموعاً ضرورت مبارزه با ضعفهايی نظير کم بها دادن به کادرهای پايين، دگماتيسم، پاترناليسم، شخصيت پرستی، ترور و.. رهبری طلبی بالا و... را مورد تاکيد قرار میداد" (تغيير و تحولات، ص ۳۱). پس از آن در يک تصميم تشکيلاتی برای جلوگيری از ضربات کمتر، "در تابستان ۱۳۵۲، سازمان بخاطر مسائل امنيتی به ۳ شاخه مجزا تقسيم میشوند که سر شاخهها بهعنوان مرکزيت سازمان عمل میکنند" (تحليل آموزشی، ص۴۷). محمد تقى شهرام مسئول شاخه سياسى تئوريک، مجيد شريف واقفى مسئول شاخه کارگرى و بهرام ارام مسئول شاخه نظامي مي شوند. در زمان کادرهای مرکزی جديد،(بهرام آرام، مجيد شريف واقفی و محمد تقی شهرام)، سازمان مجدداً شروع به عمليات مسلحانه میکند. در سال ۱۳۵۲ آنها دو بار به جنگ خيابانی بانيروهای پليس میپردازند و ۱۰ ساختمان مهم متعلق به دولت و شرکتهای آمريکايی را منفجرمی کنند. در بهمن ماه همين سال مجاهدين به يک کلانتری در اصفهان حمله کرده و در همين ماه با همکاری فداييان اعتصابی در دانشگاه تهران عليه استفاده ساواک از شکنجه براه میاندازند. از اوايل پاييز سال ۱۳۵۲ محمد تقی شهرام که از دو نفر ديگر کادر مرکزی دارای سواد تئوريک بيشتری بود، بههمراه عده ديگری در پی مطالعاتی وسيع به مارکسيسم میگرايد. بايد توجه داشت که برخلاف ادعای سازمان مجاهدين خلق، "وی در زندان تغيير ايدئولوژی نداده بود، بلکه در پروسه سالهای 54-۱۳۵۲، به مارکسيسم لنينيسم معتقد شد"(پيکار ۵۸، ص۴). در اين مورد، همچنين میتوان به خاطره ای از لطف الله ميثمی در زندان که به قرآن خواندن و حفظ بودن بخشهايی از قرآن توسط تقی شهرام اشاره کرد(ميثمی، ص۳۳۶). بهرام آرام که در واقع رهبر اول و مغز عملياتی مجاهدين بود هنوز مارکسيست نشده بود وتفکرات مارکسيستی هنوز در سازمان گسترش نيافته بود. تقی شهرام باورهای جديد خود را با دو کادر مرکزی ديگر در ميان میگذارد، مجيد شريف واقفی، مخالفت میکند اما بهرام آرام معتقد به مطالعه و يافتن راه درست است. نويسندگان بيانيه تغيير مواضع معتقدند که، در ابتدای شروع مبارزه ايدئولوژيک، شريف واقفی روی موافق نشان میدهد اما زمانی که انتقادات خود او را نشانه میرود، عکسالعمل نشان داده و مخالفت میکند (بيانيه، ص ۱۳۵). بنابر اين تصميم گرفته میشود که بحثها تنها در سطح کادرهای مرکزی و مسئولين شاخهها انجام بگيرد تا افراد جديد و رده پايين تر دچار سردرگمی نشوند. "جنبش "اصلاحات و آموزش" و تجديد تربيت ايدئولوژيک کادرها از بالا به پايين در سازمان به راه میافتد"(بيانيه ص ۱۴). "در مرکزيت قرار بر اين بود که بحثها به پايين نرود تا کسی بی جهت مسئله دار نشود. حدود ۶-۷ مسئله پيش کشيده میشود تا پاسخ يابند" (تحليل آموزشی، ص ۵۲). ۹ ماه در جلسات درونی سازمان پيرامون تغيير ايدئولوژی بحث میشد. پيش از اين بنا بهگفته تراب حق شناس، " آنان چندين سال بالای اعلاميهها آيه ای از قرآن مینوشتند و معتقد بودند که از قرآن الهام میگيرند ولی از آنجا که پس از مدتها برای هيچ کاری که به مبارزات روزمره هم مربوط میشود فرصت باز کردن لای قرآنرا ندارند، در واقع قرآن غير قابل استفاده میشود(همين حرف را مجيد شريف واقفی در خانه تيمی مشترک به پوران بازرگان زده بود)" (آرش ش ۷۹). در زمستان سال ۱۳۵۲ بهرام آرام نيز مارکسيست میشود. بنا بهگفته سازمان مجاهدين در کتابی که بعد از انقلاب چاپ کردند، تا پايان زمستان ۱۳۵۲، عمده مرکزيت دو شاخه (غير از شاخه شريف واقفی) مارکسيسم را میپذيرند. شريف واقفی نيز در اوايل سال ۵۳ متوجه قضايا شده بود اما سکوت میکند. (تحليل آموزشی، ص۵۸-۵۶). در فروردين ۱۳۵۳ در اعتراض به سفر سلطان عمان (قابوس)، بانک عمان و درب سفارت انگليس و دفاتر
شرکت پن امريكن اويل را منفجر میکنند. سازمان، در اعلاميه خود ابراز میکند که
اين عمليات در همبستگی با انقلابيون ظفار صورت گرفته است، که بر عليه سلطه سلطان قابوس،
شاه و نيروهای امپرياليستی میجنگند.
در دومين سالگرد اولين و دومين سری از اعدامیهای مجاهد، سازمان به چندين عمليات بمب گذاری، از جمله، انفجار دفتر ساواک مستقر در دانشگاه تهران و انفجار دفاتر کمپانیهای چند مليتی دست میزنند. در تير ماه، در اعتراض به يورش ساواک به اعتصاب کارگران کارخانه توليد لندرور در تهران، آنها يک پاسگاه ژاندارمری در نزديکی کارخانه بههمراه ۵ کارخانه ديگر، که متهم به ارتباط با اسرائيل شده بودند را منهدم کرده، بههنگام سفر " هنری کسينجر" وزير خارجه وقت آمريکا در همين ماه مجاهدين دفاتر چندين کمپانی بزرگ آمريکايی همچون ITT را منفجر میکنند. در ۱۶ آذر مجاهدين بههمراه فداييان اعتصاب و تظاهرات بسياری در دانشگاهها به راه میاندازند. در بهمن ماه همين سال مجاهدين پاسگاه اصلی ژاندارمری در لاهيجان را نيز منهدم میکنند. انشعاب و تصفیه سازمانیوی با جمعبندی ازبحران سازمان(که بهدنبال ضربات سال ۱۳۵۰ شکل گرفته بود)، به این نتیجه رسید که اندیشه مذهبی سازمان درتناقض با اهداف آن برای بهوجود آوردن یک جامعه بی طبقه توحیدی قرار دارد و اندیشه مارکسیستی را جوابگوی رسیدن به اهداف برابری طلبانه سازمان ارزیابی کرد. وی توانست بیش از ۸۰ درصد[نیازمند منبع] از کادرها و اعضای خارج از زندان سازمان را طی یک مبارزه ایدیولوژیک که از اواسط سال ۱۳۵۲ شروع شده بود با خود همراه کرده و بیانیه تغییر ایدئولوژیک سازمان را در سال ۱۳۵۴ منتشر سازد. از اوايل پاييز سال ۱۳۵۲ محمد تقی شهرام که از دو نفر ديگر کادر مرکزی دارای سواد تئوريک بيشتری بود، بههمراه عده ديگری در پی مطالعاتی وسيع به مارکسيسم میگرايد. بايد توجه داشت که برخلاف ادعای سازمان مجاهدين خلق، "وی در زندان تغيير ايدئولوژی نداده بود، بلکه در پروسه سالهای 54-۱۳۵۲، به مارکسيسم لنينيسم معتقد شد"(پيکار ۵۸، ص۴). در اين مورد، همچنين میتوان به خاطره ای از لطف الله ميثمی در زندان که به قرآن خواندن و حفظ بودن بخشهايی از قرآن توسط تقی شهرام اشاره کرد(ميثمی، ص۳۳۶). بهرام آرام که در واقع رهبر اول و مغز عملياتی مجاهدين بود هنوز مارکسيست نشده بود وتفکرات مارکسيستی هنوز در سازمان گسترش نيافته بود. تقی شهرام باورهای جديد خود را با دو کادر مرکزی ديگر در ميان میگذارد، مجيد شريف واقفی، مخالفت میکند اما بهرام آرام معتقد به مطالعه و يافتن راه درست است. نويسندگان بيانيه تغيير مواضع معتقدند که، در ابتدای شروع مبارزه ايدئولوژيک، شريف واقفی روی موافق نشان میدهد اما زمانی که انتقادات خود او را نشانه میرود، عکسالعمل نشان داده و مخالفت میکند (بيانيه، ص ۱۳۵). بنابر اين تصميم گرفته میشود که بحثها تنها در سطح کادرهای مرکزی و مسئولين شاخهها انجام بگيرد تا افراد جديد و رده پايين تر دچار سردرگمی نشوند. "جنبش "اصلاحات و آموزش" و تجديد تربيت ايدئولوژيک کادرها از بالا به پايين در سازمان به راه میافتد"(بيانيه ص ۱۴). "در مرکزيت قرار بر اين بود که بحثها به پايين نرود تا کسی بی جهت مسئله دار نشود. حدود ۶-۷ مسئله پيش کشيده میشود تا پاسخ يابند" (تحليل آموزشی، ص ۵۲). ۹ ماه در جلسات درونی سازمان پيرامون تغيير ايدئولوژی بحث میشد. پيش از اين بنا بهگفته تراب حق شناس، " آنان چندين سال بالای اعلاميهها آيه ای از قرآن مینوشتند و معتقد بودند که از قرآن الهام میگيرند ولی از آنجا که پس از مدتها برای هيچ کاری که به مبارزات روزمره هم مربوط میشود فرصت باز کردن لای قرآنرا ندارند، در واقع قرآن غير قابل استفاده میشود(همين حرف را مجيد شريف واقفی در خانه تيمی مشترک به پوران بازرگان زده بود)" (آرش ش ۷۹). در زمستان سال ۱۳۵۲ بهرام آرام نيز مارکسيست میشود. بنا بهگفته سازمان مجاهدين در کتابی که بعد از انقلاب چاپ کردند، تا پايان زمستان ۱۳۵۲، عمده مرکزيت دو شاخه (غير از شاخه شريف واقفی) مارکسيسم را میپذيرند. شريف واقفی نيز در اوايل سال ۵۳ متوجه قضايا شده بود اما سکوت میکند. (تحليل آموزشی، ص۵۸-۵۶). در آذر ماه ۱۳۵۳ مقاله ای در حدود ۱۰۰ صفحه بنام "پرچم مبارزه ايدئولوژيک را بر افراشته داريم" توسط تقی شهرام در نشريه داخلی و در سطح ردههای بالاتر سازمان توزيع میشود که به بررسی جهت انتخاب ايدئولوژی برای سازمان و جمعبندی نظرهای ارائه شده پرداخته بود. خود وی در بيانيه میگويد: " در پاييز ۵۳، بعد از گذشت يکسال و نيم از آغاز اين مبارزه (مبارزه ايدئولوژيک) ورود در يک دوره تحول کيفی جديد در مبارزه ايدئولوژيک از طرف رهبری سازمان اعلام شد" (بيانيه، ص۱۶). با وجود اينکه برای نگارنده دسترسی به اين مقاله ميسر نبود، بخش هايی از مفاد آنرا به نقل از يکی از کتابهای منتشره سازمان مجاهدين پس از انقلاب را در اينجا میآورم: "يکی از بحثها ضرورت مبارزه مسلحانه بود که به اعتقاد نويسنده مقاله تنها با اعتقادات مارکسيستی قابل توجيح است. در اين مقاله وی بهوجود سه جريان "اپورتونيسم چپ نمای سلطه طلب"، "دگماتيسم مذهبی" و "پاسيو نهيليست" در سازمان اشاره کرده که بر عليه خط اصيل و بالنده سازمان فعاليت میکنند همچنين در اين مقاله اشاره شده بود که ديالکتيک بدون ماترياليسم، مانند بدن بدون سر است". (تحليل آموزشی، ص۷۹). در همين زمان در شاخه تقی شهرام کلمه "رفيق" جايگزين "برادر" شده بود، و افراد اجباری در خواندن نماز نداشتند. افراد در تعداد زياد به کارخانهها برای کارگری و تماس و سازماندهی کارگران میرفتند. "تقی شهرام همچنين افراد شاخه اش را به دو گروه با راندمان و رشد يابنده و بی راندمان و مسئله دار تقسيم میکند، پس از چندی افراد دگم و مسئله دار را به شاخههای ديگر میفرستد، مرتضی صمديه لباف يکی از اين افراد بود که به شاخه شريف واقفی فرستاده شده بود"(تحليل آموزشی، 8-47). پس ازتصميم نهايی در مرکزيت برای تغيير مواضع ايدئولوژيک سازمان، مجيد شريف واقفی که همواره در برابر شهرام بهعنوان طراح تغيير ايدئولوژی سازمان، سکوت میکرده، تنها در پاسخ به مقاله "پرچم مبارزه ايدئولوژيک رابرافراشته سازيم" شهرام را پرچمدار خطاب میکند. وجود تغيير و تحولات ايدئولوژيک در درون سازمان به افراد سازمان در خارج از کشور و بويژه در پايگاههای فلسطينی هم رسيده بود. و برخلاف گفته هايی که سازمان مجاهدين خلق پس از انقلاب شايع کرد، تغيير ايدئولوژی سازمان يکباره و کودتايی نبود، بلکه در طی پروسه ای ۲ ساله به نتيجه رسيد. در اين مورد محسن نجات حسينی در کتاب خاطراتش اشاره میکند. در اواخر تابستان ۱۳۵۳، محمد يقينی که پيشتر از پايگاههای نظامی در لبنان به ايران بازگشته بود، دوباره به سوريه آمده و سه نفر را با خود میآورد، محمد پاک ايمان، پوران بازرگان همسر محمد حنيف نژاد و محسن فاضل. "مهمترين خبر اين بود که ايدئولوژی سازمان در حال تغيير است" (بر فراز، ص ۴۰۹). همچنين چندی پس از انتشار مقاله "پرچم... " يک گروه ۴-۵ نفره برای توجيه افراد در مراکز مجاهدين به خارج از کشور فرستاده میشوند. پيش از اين بهرام آرام طی نامه ای به افراد خارج از کشور و مراکز راديويی توصيه کرده بود که از مسائل مذهبی پرهيز کنند. تقی شهرام، نواری بهصورت سئوال و جواب و در حدود سه ساعت پر میکند و به تشکيلات خارج از کشور می- فرستد، که در آن مواضع جنبش، مجاهدين و نحوه فرار خود را شرح میدهد که از راديو " ميهن پرستان" در عراق پخش میشود. با توجه به اينکه از مجيد شريف واقفی نوشته و سندی در تقابل ايدئولوژيک با اين تغيير و تحولات وجود ندارد، در همان منبع اشاره شده، نقل قول هايی از وی در اين مورد هست، که درستی و يا نادرستی آن، بر نگارنده معلوم نيست، اما بههر حال در اينجا میآورم. شريف واقفی کمی بعد در پاسخ به مقاله " پرچم... " مینويسد که: " تحولات بنيادی را که شما عنوان میکنيد، به کمک و تحت اجبار اتوريته سازمانی پياده شده و شما با سوء استفاده ناصادقانه از مبارزه ای که صرفاً در ابعاد "خصلتی" و برای ايجاد فضای مناسب برای کار تئوريک شروع شده بود، آنرا آگاهانه و با يک پيچ ظريف بدون اينکه ديگران را در جريان امور قرار دهيد... بهسوی مبارزه بر عليه مکتب کشانديد"(تحليل آموزشی، ص۴۳). همچنين وی در جمع افراد مورد اعتمادش گفته بود که: " اينها بهصورت جريان و جمع درآمده اند و هر فردی که بخواهد در مقابل آنها مقاومت کند بلاجبار شکست خواهد خورد. ما هم بايد گروه و جريان خود ايجاد کنيم تا پس از آن بتوانيم از مواضع گروهی خود دفاع کنيم... " (تحليل آموزشی، ص۶۳). در بهمن ماه ۱۳۵۳ در يک پروسه برای تعيين خط مشی سازمان، دو نفر از سه نفر افراد مرکزيت بههمراه اکثريت اعضا، دوگانگی در ايدئولوژی سازمان را رد کرده، بنفع مارکسيسم رای میدهند و شريف واقفی را که مخالف اين تغيير بود، از مرکزيت اخراج و خلع سلاح میکنند، همچنين مسئوليت انتشار نشريه امنيتی درون سازمان را از او باز پس میگيرند، و به او برای تصميم در همراهی با نظر اکثريت سازمان اتمام حجت میدهند. به شريف واقفی پيشنهاد میشود که يا به شاخه مشهد و يا به خارج از کشور برود، و در صورت امتناع به کار درکارخانهها رفته تا درک و آگاهی سياسی اش نسبت به اجتماع بيشتر شود. شريف واقفی ظاهراً به ماندن و کار در کارخانه رضايت میدهد اما در خفا به سازماندهی مجدد اعضای مسلمان، انتقال و جمع آوری سلاح به خانههای ديگر تيمی میپردازد. اين مخفی کاریها ظاهراً از چشم مارکسيست ها، کم و بيش پنهان میماند. در توجيح اين مهم مارکسيستها در بيانيه مهر ۱۳۵۴ اعلام کردند که در اوايل زمستان ۱۳۵۳ که ساواک دست به شبگردیهای شبانه زده و موقعيت امنيتی سازمانهای مبارز را با خطر جدی مواجهه کرده بود، " در يک مرحله، کار کنترل و حسابرسی از برخی از عناصر متزلزل از جمله همين فرد خائن شماره يک (مجيد شريف واقفی)، سست شد... او بلاخره بعد از چهار ماه توطئه خائنانه عليه سازمان موفق میشود دو نفر از افرادی که يکی از آنها بهطور کامل از سازمان اخراج شده بود (خائن شماره ۳) ﴿﴿ فردی با نام مستعار کريم ﴾﴾ و يک نفر ديگر که مراحل انتقادی خود را میگذراند (خائن شماره ۲) ﴿﴿ مرتضی صمديه لباف ﴾﴾ و يک نفر ديگر را بهطور بينابينی (بنام مستعارAZ) با خود همراه سازد " (بيانيه، ص۲۱-۲۰). با وجود چنين کشاکشی در سازمان مجاهدين، آنها همچنان به عمليات مسلحانه خود عليه رژيم ادامه میدهند، در ۲۶ اسفند ماه ۱۳۵۳ " تيمسار رضا زندی پور" رييس زندان کميته مشترک شهربانی و ساواک را ترور میکنند، که رژيم برای کم اهميت کردن آن خبرش را در صفحه حوادث يکی از روزنامهها درج میکند. اين ترور توسط افرادی که مارکسيست شده بودند طراحی و اجرا شده بود. مجيد شريف واقفی در مسير راه حفظ مجاهدين مسلمان به تاکتيکی متوسل میشود و به درويش نمايی و موضع پاسيو تظاهر میکند. سازمان مجاهدين در کتاب چاپ شده در سال ۱۳۵۸ با وجود اعتراف به تاکتيک شريف واقفی آنرا تاييد نمیکند اما قابل درک میداند (تحليل آموزشی، ص۶۳). در اواخر همين سال گروهی از زندانيان مجاهد آزاد ميشوند، بهرام آرام بهعنوان مسئول اول کارهای اجرايی سازمان آنها را بسرعت مجدداً وصل کرده، مخفی میکند تا کمی بعد رفته رفته در جريان تغييرات ايدئولوژی سازمان قرار گيرند. شريف واقفی خارج از مسئوليت خود و بهطور جداگانه با آنها تماس میگيرد و مقاله "پرچم... " را در اختيار آنها قرار میدهد و از آنان میخواهد که چيزی به بهرام نگويند، " زيرا بهرام ممکن است تصميم ناجوری در مورد او بگيرد، از بين آنها تنها فرهاد صفا که بعدها شهيد شد به مجيد میپيوندد" (تحليل آموزشی ص۱۸۲). پس از آن مجيد شريف واقفی به يکی ديگر از اعضا که دو اسلحه کمری، تعدادی فشنگ و يک نارنجک از بهرام آرام تحويل گرفته بود تا نگهداری کند، میگويد که آنها را تحويل ندهد و پيش خود نگهدارد. کمی بعد يک انبار سلاح که پيش عضو ديگری بوده زودتر توسط مرتضی صمديه تخليه شده و بهجای ديگری منتقل میشود و مرکزيت از اين کارهای غير تشکيلاتی باخبر میشود(تحليل آموزشی، ص۲۲۵). در اين بين، مرتضی صمديه در اعتراض وحيد افراخته درباره تخليه انبار گفته بود که آن ۴ سلاح متعلق به مجاهدين يعنی ما و تخليه انبار اسلحه با تصميم جمعی توسط مرکزيت سازمان يعنی شريف واقفی انجام گرفته بود. متاسفانه اين رفتار غير سياسی وسازمانی از هر دو سو موجب فجايعی شد. سازمان پيکار در اين مورد نوشته است: " خائن و توطئه گر خواندن مخالفين داخلی، سرکوب و اعدام رفقای مذهبی که در رابطه با عملکرد انحرافی و اپورتونيستی رهبری مجبور به جمع آوری نيروهای خود شده و در صدد انشعاب برآمده بودند و حرکت بر اين مبنا که جريان تحول يافته را وارث سازمان مجاهدين خلق ايران بهشمارد، بسياری از نتايج ارزنده ای را که میتوانست اين تغيير و تحول ايدئولوژيک، در سطح جنبش ببار آورد بضد خودش بدل نمود" (تغيير و تحولات، ص ۲۴). در اوايل سال ۱۳۵۴ اکثر شاخه مجيد شريف واقفی نيز مارکسيست میشوند و او با تعداد اندکی در اعتقاد به اسلام باقی میمانند. بنابر اين در بهار ۱۳۵۴ اکثريت اعضای مجاهدين خلق در بيرون از زندان، مارکسيسم را بهعنوان ايدئولوژی خود پذيرفته بودند. تنها مجيد شريف واقفی و فرد مورد اعتماد او مرتضی صمديه لباف و تعداد کمی از شاخه شريف واقفی همچنان اسلام را بهعنوان ايدئولوژی خود قبول داشتند. " مجموعاً در تمام طول دو سال " مبارزه ايدئولوژيک" قريب ۵۰ در صد از کادرها مورد تصفيه قرار گرفته و بسياری از کادرها از مواضع مسئول تا کسب صلاحيتهای لازم کنار گذاشته میشوند" (بيانيه، ص ۱۶). مرکزيت سازمان، ليلا زمرديان همسر مجيد شريف واقفی که مارکسيستی وفادار و متعصب بود، بهعنوان مسئول کنترل وی تعيين میکنند. ليلا در اين بين متوجه اعمال مشکوک مجيد شده بود زيرا وی گاهی به کارگری نمیرفت، گاه اسلحه حمل میکرد و با اعضايی که نبايد تماس میگرفت ارتباط برقرار میکرد. ليلا در طی بحثی با مجيد متوجه تمايلات او در ايجاد تشکيلاتی موازی شده، در نتيجه به گزارش کارهای او به مرکزيت اقدام میکند. با توجه به اين گزارش و کارهای خارج از ديسپلين تشکيلاتی و با وجود چندين اخطار به شريف واقفی مرکزيت تصميم به شدت عمل میگيرند. متاسفانه در اين ميان مرکزيت سازمان که متشکل از مارکسيستها بود با يک تصميم غير انقلابی، شريف واقفی و مرتضی صمديه لباف را بهعنوان " خائنين شماره ۱و۲ معرفی کرده و به اعدام محکوم میکنند" (بيانيه ص ۲۰). ۵ روز پس از گزارش ليلا زمرديان، برای تعيين تکليف نهايی، شريف واقفی به محل قراری فرا خوانده میشود. سازمان مجاهدين خلق امروزه معتقدند که مجيد در اين قرار قصد داشته به نمايندگی تعدادی از افراد مجاهد که او مخفيانه سازماندهی کرده بود، با حفظ نام و آرم سازمان پيشنهاد همکاری مشروط برای مبارزه مثلاً در يک جبهه را بدهد از طرف ديگر او بر جذب تعدادی ديگر از افراد در آينده خوشبين بوده است (تحليل آموزشی، ص ۹-۵۸). در هر حال او به با همراهی همسرش در ۱۶ ارديبهشت ۱۳۵۴ به محل قرار میرود. پس از تحويل او، همسرش، ليلا زمرديان، به محل ديگری فرستاده میشود. در جريان گفتگو مجيد از تحويل اسلحههای پنهان کرده خودداری میکند و با بهرام آرام درگير شده و توسط وحيد افراخته با شليک گلوله کشته میشود. در محل، محمدطاهر رحيمی و محسن خاموشی که راننده وسيله نقليه بوده، تقی شهرام و عده ديگری نيز حضور داشتند. چند ساعت بعد مرتضی صمديه نيز به محل قرار میآيد و بدون اطلاع از آنچه پيش آمده، خواهان قطع رابطه با سازمان میشود، اما او نيز از تحويل سلاحش امتناع کرده و پس از درگيری از ناحيه شکم و دهان بشدت زخمی شده میگريزد. صمديه سپس برای مداوای زخم هايش به يک پزشک مراجعه میکند که او هم وی را تحويل پليس میدهد. گروه جسد شريف واقفی را آتش میزنند تا از شناسايی اش توسط ساواک جلوگيری کنند سپس آنرا در محل دفن ذبالهها در خارج از تهران میاندازند؛ اما جسد پس از چندی توسط ساواک کشف و شناسايی میشود. ساواک پس از آن به کشتن چند تن از مخالفين اقدام کرده آنها را میسوزاند و در بيابانهای اطراف تهران میانداخت و وانمود میکرد که آنان در يک اختلاف داخلی همچون مورد شريف واقفی کشته شدهاند. اين حربه چندين سال بعد توسط جمهوری اسلامی نيز مورد استفاده قرار گرفت. پس از علنی شدن اين ماجرا در چندين ماه بعد، مجاهدين عملاً به دو شاخه اقليت مسلمان و اکثريت مارکسيست تقسيم شد و تنفر و ضديت در بين هواداران آنها بالا گرفت. سازمان پيکار در بعد از انقلاب در کتابی پيرامون اين اتفاقات نوشته بود: " ادامه فعاليت جريان مذهبی که همچنان بر مواضع ايدئولوژيک سازمان مجاهدين خلق ايران تکيه داشت، تنها با ايجاد شرايط دمکراتيک برای برخورد نظرات و عقايد و سپس مرزبندی و انشعاب حول آن ممکن و ميسر میگردد، ليکن بسببگرايشات و مواضع انحرافی عناصری که در آن مقطع در رهبری جريان مارکسيستی قرار گرفته بودند، اين گذار در بدترين شکل خود و بهصورت انحصار طلبی و توطئه چينی انجام پذيرفت" (تغيير و تحولات، ص ۲۰) مجاهدين مارکسيست، در ۳۱ ارديبهشت ۱۳۵۴ همزمان با بازگشت شاه از آمريکا و در انتقام اعدام ۹ نفر از مجاهدين و فداييان که روز قبل از آن تيرباران شده بودند، دو مستشار نظامی آمريکايی بنام " سرهنگ شفر و سرهنگ دوم ترنر" را اعدام انقلابی میکنند. در اطلاعيه سياسی نظامی شماره ۲۲ سازمان به تاريخ اول خرداد ۱۳۵۴، آرم مجاهدين بدون آيه قرآن و متن اطلاعيه بدون " بنام خدا " منتشر شد. سازمان مجاهدين خلق در سال ۱۳۷۴ در کتابی و در جهت کسب حمايت کنگره آمريکا تمام اعدامهای انقلابی مستشاران آمريکايی در دهه ۱۳۵۰ را اعمال تروريستی اپورتونيستهای چپ نمايی دانسته که از نام مجاهدين سوء استفاده کرده بودند. " گزارش ﴿ گزارش وزارت امور خارجه آمريکا به کنگره ﴾، مجاهدين را متهم به قتل شش شهروند آمريکايی در دهه ۵۰ مینمايد.... محکمترين دليل برای اثبات اين که مجاهدين (مسلمان) در ترور اين افراد دست نداشتهاند، اطلاعيههای رسمی عاملان اين ترور هاست که در حقيقت قاتلان مجاهدين هم بودند. (دموکراسی، ۳۳) مجاهدين مارکسيست، همچنين در ۱۲ تير همان سال اقدام به عمليات کشتن يک ديپلمات آمريکايی بنام "دانالد اربونا" میزنند که ناموفق بوده اما در اعلاميه ای بخوبی در مورد اين ناکامی، توضيح داده میشود. پس از آن در يک عمليات متحورانه و پر سروصدا در سطح شهر تهران دست به جنگ مسلحانه خيابانی با پليس میزنند که ۵ نفر از افرادشان کشته میشوند. در مرداد ماه ۱۳۵۴ آنها کلانتری مهمی را در شمال شهر تهران با بمب منفجر میکنند. تا ميانه سال ۱۳۵۴ هنوز کمتر کسی از تغيير ايدئولوژی در سازمان مجاهدين با خبر بوده و اين سازمان يکی از معروفترين سازمانهای مسلح مذهبی بر عليه رژيم در بين تودههای مردم بود. در مهر ۱۳۵۴ سازمان مجاهدين با انتشار کتابی بنام " بيانيه اعلام مواضع ايدئولوژيک سازمان مجاهدين خلق ايران" اعلام کرد که ايدئولوژی دوگانه سازمان از اسلام به مارکسيسم - لنينيسم تغيير کرده است. در واقع عليرغم پذيرش مارکسيسم در سطح گسترده در سازمان، رهبری بدون نظرخواهی از ديگران تغيير مواضع سازمان را با انتشار بيانيه رسماً اعلام کرد، يعنی اينکه ايدئولوژی کل سازمان تغيير يافته که واقعيت نداشت و هنوز افرادی بودند که به اعتقادات گذشته پايدار بودند و رهبری در واقع بهجای همه تصميم گرفت. سازمان پيکار در اين مورد اشاره کرده است که: "... اين باور عمومی بهوجود آمده بود که حق طبيعی رهبری است که اين مواضع را بنام سازمان اعلام نمايد و کادرها و مسئولين عملاً حقی در انتقاد و دخالت در آن نداشته باشند" (تغيير و تحولات، ص ۲۶). آنها اعلام کردند که اسلام و دين بهطور کلی افيون توده هاست و در بهترين حالت مدينه فاضله ای برای خرده بورژوازی است. در اين بيانيه آمده بود که مارکسيسم - لنينيسم واقعی ترين فلسفه علمی طبقه کارگر و راه حقيقی برای آزادی بشريت است. آنها معتقد بودند که با مطالعه وسيع در ماترياليسم تاريخی و کتابهای مارکس لنين و مائو، به ضعف شديد اسلام بهعنوان يک ايدئولوژی و وسيله ای برای مبارزه پی بردند. همچنين در اين بيانيه با اتحاد جماهير شوروی پس از استالين که اردوگاه سوسيالستی برای چپ سنتی ايران همچون حزب توده، سازمان فداييان و روشنفکران مبارزی مثل "بيژن جزنی" بود مرز بندی شده، آنرا "سوسيال امپرياليست شوروی" ناميده بودند. مجاهدين مارکسيست، خود را همچنان " سازمان مجاهدين خلق ايران " میدانستند و آرم آنرا بدون آيه قرآن و تاريخ تاسيس و با مشت گره کرده بزرگتر و تغيير اسلحه به کلاشينکف در اطلاعيه هايشان بکار میبردند. آنها باقی ماندگان مجاهدين مسلمان را که تعداد بسيار کمی بودند، آدم کش، سکتاريست، و آماده برای خدمت به ساواک میناميدند. کتاب، " در مبارزه " مائو تسه تونگ را کتاب اصلی و سازمانی خود قرار داده و روزنامه " نشريه " را منتشر میکردند. پس از آن گاهنامه " مجاهد" را بهجای مجله "جنگل" و فصلنامه "قيام کارگر" را که به شرايط محيط کار و زندگی کارگران و مبارزه کارگری میپرداخت را در میآوردند. در اين بين همچنان رابطه ای محکم با سازمان آزاديبخش فلسطين (ساف)، مبارزين ظفار، جمهوری خلق يمن و گروههای مارکسيستی در کنفدراسيون دانشجويان خارج از کشور داشتند. در سوم بهمن ماه سال ۱۳۵۴، منيژه اشرف زاده کرمانی، محسن بطحايی، محسن خاموشی، محمد طاهر رحيمی، ساسان صميمی بهبهانی، مرتضی لبافی نژاد، عبدالرضا منيری جاويد، وحيد افراخته از مارکسيستها و مرتضی صمديه لباف از مجاهدين مسلمان در تهران تيرباران میگردند. در بهمن ماه ۱۳۵۴ مجاهدين مارکسيست، سعی در انفجار کنفرانس سرمايه گذاران خارجی در تهران را داشتند که بمب زودتر از زمان مورد نظر منفجر شد و حامل بمب، منيژه بتول افتخاری را بشدت زخمی کرد که کمی بعد از شدت جراحات جان باخت. در ارديبهشت ۱۳۵۵ مجاهدين مارکسيست درب ورودی مرکز اسراييل در تهران منفجر کردند. در ۶ شهريور همان سال و در روز روشن سه مستشار نظامی آمريکايی در نيروی هوايی ايران شاغل در بنياد بين المللی "راک ول" به نامهای "ويليام کاترل، رابرت کرونگارد و دانالد اسميت" را به انتقام اعدامهای اخير رژيم بين ارديبهشت تا تير ماه اين سال و حيف و ميلهای ميليونی در خريد سلاحهای نظامی به ارزش ۴۰۰ ميليون تومان را اعدام انقلابی میکنند. پس از ضربه سال ۱۳۵۰ و تا سال ۱۳۵۴ مجاهدين ۳۲ تن از اعضايشان را در عمليات مسلحانه و يا در زندانها از دست میدهند. رژيم شاه دست به تبليفات گسترده ای بر عليه مجاهدين زده، آنها را خرابکار، دزد بانک، گانگسترهای خونخوار، آنارشيست، نهيليست و بی مغزهايی که مغزهايشان با کشتن، سوختن و ويران کردن پر شده در رسانههای گروهی معرفی میکند. دستگاه تبليغاتی شاه با آوردن بعضی از افراد نادم در تلويزيون سراسری آنها را وادار به اعتراف به جنايت کار بودن، داشتن روابط منحرف جنسی در درون گروه کرده سعی در گمراه کردن مردم داشت. رژيم همچنين مجاهدين را ناباوران به اسلام و برای اولين بار آنها را منافقين ناميد. موردی که در زمان شاه در هنگام تغيير ايدئولوژی سازمان مجاهدين خلق، ليبرالها به مجاهدين مارکسيست لقب دادند. همچنين مجاهدين مسلمان در جزوه ای منتشر شده در سال ۱۳۵۶ بنام، " منافقين از ديدگاه ما " خطاب به نويسندگان بيانيه مهر ۱۳۵۴، آنها را منافق و اپورتونيستهای چپ نما لقب دادند. در بعد از انقلاب خمينی اين اصطلاح را در ۴ تيرماه ۱۳۵۹ در مورد مجاهدين مسلمان بکار برد و گفت که منافقين از کفار بدترند. مجاهدين مسلمان بعدها اعلام کردند که مارکسيستها، با دزديدن نام پرافتخار" مجاهدين" و کودتا در مجاهدين آنرا به نابودی کشاندند. اين سازمان همانطور که اشاره شد پس از تغيير ايدئولوژی به مارکسيسم رسماً خود را "سازمان مجاهدين خلق ايران" میناميد اما در جنبش انقلابی ايران به بخش منشعب و يا مجاهدين مارکسيست و يا سازمان مجاهدين (بخش م. ل) مشهور بودند. آنها جهت رشد ايدئولوژيک خود و جنبش انقلابی ايران علاوهبر کتاب و نشريات اشاره شده چنين کتاب و گاهنامه نيز منتشر کردند، در اين ميان میتوان به چند عنوان همچون، " ايران الجماهير" نشريه ای به زبان عربی سازمان، مقاله " دوآليسم سياسی" نوشته حسين روحانی در نقد مشی چريکی، کتابهای: " ظهور امپرياليسم ايران و تحليلی از روابط ايران و عراق" که به زبانهای ديگر نيز ترجمه شد، " احتضار امپراطوری دلار" نوشته تقی شهرام، سازماندهی و تاکتيک ها" و " مسائل حاد جنبش ما" که به گفتگوهايی برای وحدت با سازمان فداييان اشاره کرد. يکی از دلايل اين انشعاب خشونتبار در سازمان مجاهدين، عدم وجود دموکراسی در اين سازمان چريکی بود، موردی که در ساير گروههای چريکی از جمله فداييان هم رخ داده بود. مبارزه مسلحانه در شرايط بسيار مخوف در زير جو پليسی که ساواک بهوجود آورده بود نتيجه ای دمکراتيک نيز در حل اختلافات درونی در بر نداشت. افراد مخالف اجازه ای برای داشتن تشکيلات موازی و يا ابراز عقايد خود نداشتند. اين انشعاب بقول تراب حق شناس يک زايش دردناک بود. البته اين مهم توجيهی برای کشتن رفقای مخالف ايجاد نمیکند، بلکه تنها گوشه هايی از اشتباهاتی که مشی چريکی و مبارزه در آن شرايط بشدت مخاطره آميز میتواند بهوجود آورد را نشان میدهد. بايد توجه داشت که اين اعمال غير دموکراتيک ريشه در سالهای اوليه و سازماندهی غير دموکراتيک در قبل داشته است. بهعنوان نمونه سيستم سانتراليسم دموکراتيک که بيش و کم نظام تشکيلاتی مورد قبول اغلب سازمانهای سياسی ايران بوده، در عمل بخش سانتراليسم آن عمدتاً استفاده میشده تا اينکه در ترکيبی با دموکراسی قرار گيرد. اين مهم حداقل در سازمان مجاهدين خلق ايران بهطور وسيعی اجرا میشده است. در کتابی که پس از انقلاب ۱۳۵۷، توسط سازمان مجاهدين بنام "بررسی امکان انحراف مرکزيت دموکراتيک يا تفاوت شک علمی و غير علمی در امر تشکيلات" منتشر شده است، میخوانيم که: " مسائل در درون تشکيلات انقلابی بهطور عمده از طريق بحث و اقناع حل و فصل میشود. يعنی به اين مفهوم که، تصميمات، دستورالعملها و دادن مسئوليت به يک فرد، يا مشکلات و مسائلی که ممکن است در درون يک تشکيلات انقلابی برای فرد پيش بيايد، در درجه اول سعی میشود با شيوه دمکراتيک (از طريق بحث و اقناع) حل و فصل شود، ولی در نهايت موقعی که نياز به تصميم گيری و عمل کردن باشد، در چنين صورتی نظر نهايی را سازمان (بهطور عمده رهبری) خواهد داد. اين بدين مفهوم است که در عين اينکه در چنين تشکيلاتی دموکراسی وجود دارد، ولی در رابطه اين دو (مرکزيت و دموکراسی) در تحليل نهايی تقدم با مرکزيت است"(سرمايه، ص۴۴). همانطور که ملاحظه میشود اين شيوه تفکر، دستور کار و ترجمان اين سازمان از "سانتراليزم دموکراتيک" بوده است. حال اگر اين شيوه از سانتراليسم دموکراتيک، که مورد قبول سازمان مجاهدين است، در دوران تغيير ايدئولوژی سازمان مجاهدين در دستور کار قرار دهيم. متوجه میشويم که در آن زمان سه نفر در رهبری برای سازمان مجاهدين خلق تصميم میگرفتند، که دو نفر آنان يعنی بهرام آرام و محمد تقی شهرام بنفع مارکسيسم و مجيد شريف واقفی در جهت اسلام رای میدهند و بخاطر عدم اطاعت شريف واقفی از تصميم نهايی، سازمان او را در يک پروسه طولانی محاکمه کرده و میکشد. با توجه بهنظر سازمان مجاهدين مسلمان در اين کتاب و ساير شواهد اشاره شده، آن دو نفر نبايد کار چندان اشتباهی کرده باشند؛ اما بايد قوياً گفت، که آن عمل کاملاً غلط و فاجعه بار بوده است و اين شيوه از سانتراليزم دموکراتيک نيز ويران کننده تر خواهد بود. متاسفانه مرکزيت آن زمان مجاهدين مارکسيست بدنبال مرگ شريف واقفی چند برخورد، بسيار نادرست نسبت به افرادی که مخالف آنان بودندمرتکب شدند. از آن جمله میتوان به واقعه ای که در باره حسين باقرزاده اتفاق افتاد اشاره کرد. وی هماکنون دارای دکترای علوم کامپيوتر است و در امور حقوق بشر و بويژه بر عليه احکام اعدام و سنگسار فعاليت میکند. در زمستان ۱۳۵۳ زمانی که تغيير و تحولات در درون سازمان مجاهدين به دفاتر سازمان در بغداد و لندن میرسد. حسين باقرزاده که در تابستان ۱۳۵۳ به سازمان پيوسته و مسئول دفتر سازمان در لندن بود به تغيير ايدئولوژی و شيوه هدايت رهبری جديد در سازمان اعتراض میکند. بنا به پيشنهاد عليرضا سپاسی آشتيانی که فرستاده جديد سازمان در سوريه بود، وی انتقادات و ديدگاهش را بهطور کتبی برای رهبری سازمان مینويسد. کمی بعد از کشته شدن مجيد شريف واقفی در ارديبهشت ماه، باقرزاده، نامه ای از رهبری سازمان دريافت میکند که وی را برای بحث و ابراز عقايدش بهصورت حضوری، به ايران فرا می- خواند. علی رغم اينکه دوستانش اين را يک تله میدانند وی با گذرنامه تقلبی در مهر ماه ۱۳۵۴ توسط حسين روحانی به ايران برده میشود. پيش از اين در روزنامه " اطلاعات" از وی بهعنوان عضو مجاهدين در لندن نام برده شده بود. باقر زاده بدون اطلاع خانواده اش در ايران بمدت سه ماه در تهران میماند و بر عقايدش پای میفشرد. پس از چندی وی تصميم به خروج از ايران میگيرد اما توسط رهبری تهديد شده و همان گذرنامه تقلبی نيز از او گرفته میشود. باقر زاده سپس تمام ارتباطات خود را قطع کرده و از افراد سازمان و پليس خود را مخفی میکند، اما کمی بعد در دی ماه همان سال به کمک محمد يقينی بهطور قاچاق از کشور خارج شده، ابتدا به کويت و بعد به سوريه باز میگردد. تشکيلات سازمان در سوريه که در آن زمان، ديگر توسط محمد يزدانيان، که بعدها از متشکلين گروه موسوم به "آرمان طبقه کارگر" بود، اداره میشد، از کمک به وی برای بازگشتن به انگلستان خودداری میکند، اما وی سرانجام به کمک محسن نژاد حسينی، يکی از مجاهدين گرفتار در حادثه هواپيما ربايی، پولی دريافت کرده و به نزد خانواده اش باز میگردد. سازمان کمی پس از فرار وی در نشريه خود بنام " خبرنامه مجاهد" از وی بهعنوان خائن شماره ۳ نام میبرد، (خائنين شماره ۱و۲، شريف واقفی و صمديه لباف بودند) که از عدالت انقلابی گريخته اما هر کجا که باشد سرانجام به مجازات خواهد رسيد. چند ماه بعد "محمد يقينی" دوست نزديک باقر زاده در سازمان، متهم به همکاری با وی شده که او نيز در اواخر سال ۱۳۵۵ بههنگام خروج از کشور کشته میشود (برفراز،ص۴-۴۲۲). محمد يقينی که مرگ وی نيز در حاله ای از ابهام، به مانند قتل شريف واقفی يک ترور درون سازمانی تلقی شده، يکی ازتلخ کاری ها، در تاريخ اين سازمان است. " رهبری عليرغم اعلام، اعدام ناجوانمردانه شريف واقفی و صمديه لباف در بيانيه سال ۵۴، در مورد اعدام شهيد محمد يقينی در سال ۵۵، آنرا از اعضا و کادرها مخفی نگه داشته و سرانجام عليرغم خواست رهبری اعضا نيز از آن مطلع شدند"(تغيير و تحولات، ص ۲۴). در سازمان مجاهدين مارکسيست از بعد از انشعاب تا زمان انقلاب ۴۷ تن از جان باختند. از جان شهدای مارکسيست تنها يک نفر بعد از انشعاب به مارکسيستها پيوسته بود و بقيه از اعضا قديمی بودند. ۳۱ تن از مارکسيستها در درگيری خيابانی، ۷ نفر اعدام، ۶ نفر زير شکنجه و ۳ نفر کشته اما مفقود الاثر شدند. يک سوم از جان باخته گان مجاهدين مارکسيست از زنان بودند. تغيير ايدلولوژی سازمان مجاهدين باعث رشد سازمان مجاهدين مارکسيست شده، و نيروی نوينی در درون جنبش کمونيستی و انقلابی ايران مستقل از اردوگاههای رويزيونيستی "شوروی و چين" عرضه کرد. اين سازمان با پيش کشيدن مباحث متعدد درزمان اختناق رژيم شاه موجب شکوفايی ايدلولوژيک در بين نيروهای مبارز و گسستن از چپ سنتی هوادار شوروی مثل حزب توده و سازمان فداييان، به تفکرات پيشرو گرديد. در آن سالها مجاهدين مارکسيست بهعنوان مثال به تاثيرات خطرناک سازمان چريکهای فدايی خلق ايران از حزب توده وگرايش به راست اين سازمان که بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷، در انشعاب موسوم به اقليت و اکثريت ديده شد، هشدار داده بود. در روند تحولات ايدئولوژيک بر خلاف سازمانهای چپ سنتی تر، مجاهدين مارکسيست به نقد و بررسی شيوه مبارزه میپرداختند. بهعنوان نمونه، با وجود تغيير ايدئولوژی آنها هنوز به مبارزه مسلحانه چريکی يعنی مبارزه روشنفکران جدا از مردم عمل میکردند، اما به تدريج به مبارزه در کنار مردم و در نتيجه همگام با تودههای زحمتکشان روی آورد. سازمان در سال ۱۳۵۵ بهصورت فعال در جنبش زحمتکشان خارج از محدوده شرکت کرد. همينگرايش موجب شد که در تجربه عملی و بررسی واکنشهای کارگران و زحمتکشان از عمليات مسلحانه، همچنين مطالعه مباحث تئوريک نيروهای خارج از کشور و مبارزين کشورهای ديگر در نقد و رد مشی چريکی، سازمان اين دوگانگی سياسی در مبارزه بر عليه رژيم يعنی مبارزه مسلحانه جدا از مردم را در اسفند ۱۳۵۶ کنار گذارد و بر مبارزه کارگری و جنگ دراز مدت توده ای پای فشرد. سر انجامتقی شهرام (۱۳۵۹-۱۳۲۶) تقی شهرام روز ۱۱ تیرماه ۱۳۵۸ توسط نیروهای جمهوری اسلامی دستگیرشد و پس از تحمل یکسال زندان به اعدام محکوم شد. تقی شهرام با برسمیت نشمردن دادگاه، بهغیر از جلسه اول، در دادگاه حاضر نشد. سازمان مجاهدین درمورد این محاکمه هیچ موضعی نگرفت. سازمان پیکار، گروه نبرد و آرمان و عدهای ازفعالین منفرد چپ، کمیته دفاع از تقی شهرام را تشکیل دادند و محاکمه وی را حمله علیه نیروهای چپ نامیدند. هادی اسماعیل زاده وکیل تقی شهرام بود که دادگاه به بهانه «مسلط نبودنش به قوانین اسلامی» صلاحیت وی را برای وکالت نپذیرفت. تقی شهرام پس از ۴ روز محاکمه در دادگاهی به ریاست عبدالمجید معادیخواه، که خود زمانی از طرفداران سازمان مجاهدین بود، دربامداد دوم مرداد ۱۳۵۹ تیرباران شد. سازمان پیکار که در واقع میراث سیاسی شهرام محسوب میشود پس از اعدام وی در شماره ۶۵ نشریه خود نوشت: «شهرام به تعبیر یک ضرب المثل معروف همجون اسب تیز تکی است که گاه پایش میلغزد , لغزشی که با توجه به معیار خود ممکن است آثار نامطلوب و دردناکی هم بجا بگذارد (و گذاشت) اما این لغزشها نباید ارزیابی همه جانبه ما را تحت تاثیر قرار دهد.» [۲]
خبر دستگيری تقی شهرام در راديو و روزنامه های كشور با آب و تاب اعلام می گردد و در همان اوان در اطلاعيه دادستانی انقلاب وی متهم به قتل چندين نفر و اتهام مسخره بازگشت ازاسلام می گردد. رژيم دستگيری و محاكمه تقی شهرام را بخاطر دفاع از حيثيت شهدای سازمان مجاهدين خلق اعلام كرده بود، اما از سوی ديگر محمد رضا سعادتی از كادرهای بالای مجاهدين را به اتهام جاسوسی به زندان انداخت و عليرغم محكوم كردن وی به 15 سال زندان در اواخر سال 1359، وی را در سال 1360 اعدام كرد. سازمان مجاهدين خلق در 13 تيرماه 1358 در خصوص دستگيری تقی شهرام اطلاعيه ای صادر كرد و خواهان حضور نمايندگان اين سازمان در دادگاه تقی شهرام شد، بدون اين كه به دستگيری وی توسط رژيم كه هيچ نقش و صلاحيتی در اين مورد نداشت، اشاره ای كرده باشد. همان گونه كه پيش بينی شده بود، رژيم با دستگيری تقی شهرام قصد داشت به تبليغات همه جانبه عليه جنبش كمونيستی و انقلابی ايران دست بزند. تقی شهرام تا زمان اعدام از ملاقات با خانواده اش محروم بود و رژيم بخاطر سابقه فرار وی در سال 1352 از زندان، وی را همواره درمكان های بسيار مخفی زندانی كرده بود. تقي شهرام را با شكنجه بسيار به قصد شكستش بيش از يك سال در زندان های مختلف در انفرادی و بويژه در بند مخوف 209 زندان اوين نگاه داشتند، اما او كه هشيار تر از آن بود، مقاومتی بی نظير كرد و حتی به التماس های آخوند علی قدوسی دادستان كل كشور كه چند كلمه ای در رد سازمان مجاهدين برای نجات جانش بيان كند، توجهی نكرد. با وجودی كه در همان زمان سازمان مجاهدين او را اپورتونيست چپ نما و يا با بيشرمی تمام در ميان اعضايش لقب تقی قمپوز داده بودند و همچنان سر در آستان پدر گراميشان آيت الله خمينی می ساييدند و برای شفای هر چه زودتر وی كه بخاطر بيماری قلبی در بيمارستان بستری بود، دست به نيايش به سوی آسمان دراز كرده، اعلاميه ها صادر می نمودند. سازمان پيكار برای هماهنگی فعاليت ها در جهت آزادی و دفاع از وی دست به تشكيل كميته ای به اين مناسبت زد. رژيم كه از كمی پيشتر با دستگيری محمد رضا سعادتی از سازمان مجاهدين خلق به جرم جاسوسی و حماد شيبانی ( احمد اخوان بی طرف) در 15 فروردين 1358، شروع به مقابله مستقيم با مخالفين خود كرده بود، با دستگيری شهرام آن را به اوج خود رساند. از آن به بعد تقی شهرام بارها توسط تيمی متشكل از محمد غرضی، احمد رضا كريمی ( كه بعد ها در نشريه كلك می نوشت و در قبل و بعد از انقلاب مبارزين سياسی را بازجويی می كرد)، احمد احمد كه پس از جدايی از سازمان مجاهدين در سال 1356 به جمعيت موتلفه اسلامی نزديك شد و بعد از انقلاب به طور وسيعی در بازجويی ها شركت می كرد، اصغر ميرزا جعفر علاف كه پس از جدايی از مجاهدين در سال 1356 و پس از انقلاب از بازجويان بدنام زندان اوين بود. اصغر صباغيان برادر هاشم صباغيان وزير كشور در دولت مهدی بازرگان، كه از مسئولين اوليه سپاه پاسدان و يكی از عاملان كشتار خلق تركمن و خلق كرد در همان سال ها، جواد منصوری از اعضای سابق مجاهدين و مسئول سياسی سابق سپاه پاسداران، علی محمد بشارتی، نماينده وقت مجلس شورای اسلامی از جهرم و يكی از خبرچينان ساواك در زمان شاه و محسن رفيق دوست از مسئولين سپاه پاسداران و قاتل 4 رهبر خلق تركمن بودند. تقی شهرام خود در توصيف اين جلادان در نامه خود نوشته است: " از اينجا منشاء اين تبليغاتى كه در روزنامه خود سپاه عليه من راه انداخته اند! كه البته شنيده ام و نديده ام، ولى جالب است كه آنها از يك طرف زندان بان، از طرف ديگر بازجو و قاضى تحقيق و از طرف ديگر رقيب سياسى ايدئولوژيك من هستند!" ( پيكار، ش66، ص 8) كميته دفاع از تقى شهرام، با كمپين هاى متعدد و درج تقريبا هر هفته گزارشي از وى در نشريه پيكار به فعاليت خود و افشاگرى رژيم ادامه مى داد. بارها اعلام مى شد كه بزودى تقى شهرام محاكمه مى شود، اما رژيم منتظر زمان مناسب براى اين كار بود. در اواخر تيرماه 1359 اين زمان برای رژيم مناسب تشخيص داده شد، چرا كه در اوايل ارديبهشت توانسته بود با موفقيت دانشگاه ها، مكان رشد جريان های انقلابی بود را ببندد. همچنين در 14 تيرماه همين سال خمينی با شعار، " منافقين از كفار بدترند" در يك سخنرانی اشاره به ملاقات خود در سال های قبل با حسين روحانی و تراب حق شناس در نجف كرده، بدين وسيله به كوبيدن سازمان مجاهدين و سازمان پيكار بطور علنی دست زد. كميته دفاع از تقی شهرام به كمك والدين و همسر وی وكيلی ايرانی و دو وكيل ناظر آلمانی و فرانسوی برای محاكمه قريب الوقوع وی برای دفاع از تقی شهرام دعوت كردند. در اين ميان تنها وكيل آلمانی به شرح مشاهدات خود از محاكمه تقی شهرام در نشريه معتبر اشپيگل پرداخت كه در زير می آورم. محاكمه تقی شهرام در 23 تير ماه آغاز شد، شهرام در روز اول به دادگاه آورده شد، كه وی با به رسميت نشناختن آن از دادگاه به سلولش برده شده و در طی چهار روز بعد بدون حضور وی ادامه يافت. در دادگاه كه خانواده های قربانيان اختلافات درونی مجاهدين به تحريك رژيم به شكايت از وی پرداخته بودند، عملا به محاكمه دو سازمان پيكار و مجاهدين خلق منتهی شد. سازمان پيكار بارها دستگيری و محاكمه تقی شهرام توسط رژيم را كه هيچ حقی در اين مورد نداشت، محكوم می كرد و اعلام داشته بود كه در صورت هر گونه محاكمه ای وی بايستی توسط اعضا و فعالين سازمانی كه وی در آن فعاليت می كرده محاكمه شود. سازمان مجاهدين عليرغم پايداری تقی شهرام در عدم همكاری با رژيم، همچنان سياستمدارانه خواستار شركت در محاكمه وی بودند و بر اين بی دادگاه قرون وسطايی چشم فرو می بستند. از سوی ديگر حزب خائن توده و سازمان فداييان اكثريت كه به تازگی انشعاب كرده بودند يا در رسای اين محاكمه قلم فرسايی می كردند ويا فرصت طلبانه با سكوت خود آب در آسياب رژيم می ريختند. محاكمه چهار روز طول كشيد و بدون اعلام حكم آن بی دادگاه، به پايان رسيد. همانطور كه انتظار می رفت وی چند روز بعد در اولين ساعت های روز پنج شنبه دوم مرداد 1359 به جوخه اعدام سپرده شد و رسانه های گروهی رژيم خبر اعدام وی را به همراه اعدام اقدام كنندگان كودتای نوژه اعلام كردند. كشتن او برای رژيم بس نبود، پس از آن نيز به مناسبت هايی به توهين و افترا نسبت به اين انقلابی كمونيست دست می زدند. در مراسم به خاك سپاری وی، رژيم اجازه نداد كه جسدش در كنار ديگر شهدای مجاهد و انقلابيون دفن شود و پس از توهين و آزار بسيار خانواده وی، جسدش را در محل دفن ساواكی ها و اعدام شدگان اوايل انقلاب دفن كردند، اگر چه باز هم به اين راضی نبودند و در تابستان سال بعد جسدش را بيرون آوردند و به محل نامعلومی كه لعنت آبادش می خواندند در كنار شهدای سال 1360 دفن كردند. در مراسم تدفين و چهلم وی كه با همكاری سازمان پيكار برگذار شد چند هزار نفر شركت كردند و علاوه بر بستگان وی، مادران شهدای فدايی كيومرث و خشايار سنجری، عزيز سرمدی، مادر شهيد مجاهد هوشمند خامنه ای سخنرانی كردند. باز هم در روزنامه های رژيم كه از مراسم پرجمعيت بزرگ داشت شهرام به خشم آمده بودند به توهين و افترا زنی پرداختند. حتی نزديك به يك سال بعد آيت الله حسنعلی منتظری در نماز جمعه قم در 23 ارديبهشت 1360 به ياوه پردازی عليه اين رفيق شهيد پرداخت و فرار جسورانه وی از زندان ساری در سال 1352 را دست ساخته CIA و ساواك دانست، تا باعث ايجاد اختلافات ايدئولوژيك و در نهايت تغيير ايدئولوژی سازمان مجاهدين گردد! اين فقيه، مجتهد، ولايت عهد و جانشين خمينی می دانست كه آشكارا دروغ می گويد و برای آب و تاب دادن به اين دروغ كثيف خود بی شرمانه همچون همپالگی های خودش ادعای داشتن روابط نامشروع بين مردان و زنان انقلابی آن دوران مخاطره انگيز، می كند و رفيق شهيد تقی شهرام را يك عياش می نامد. سازمان پيكار در اعلاميه مهمی كه كه در روز اعدام محمد تقی شهرام صادر كرد ضمن تشريح عملكردهای چندين ساله اين رفيق شهيد در توضيح اشتباهات وی چنين نوشت: " [ تقى شهرام] ضمن دارا بودن نقش پيشرو در حركت بخش منشعب بسوى ماركسيسم- لنينيسم دچار اشتباهاتى خطرناكى مى شود. اين اشتباهات به هيچ وجه جدا از ماهيت طبقاتى سازمان و گرايشى كه او نمايندگى مى كرد و شرايط بسيار خشن و خونين حاكم بر مبارزه انقلابى آن روزها نيست و تنها در چارچوب تضادهاى درون خلقى و نوع برخورد به آن قابل بررسى است و بلاخره او هرگز لحظه اى به سازش با دشمنان خلق نيانديشيد و با تمام قوا عليه هرگونه سازش و تسليم جنگيد، او كسى است كه 13 سال مبارزه انقلابى بى امان لكه سازش بر دامانش ننشسته است. باشد كه خون سرخ رفيق محمد تقی شهرام و ديگر شهدای جنبش كمونيستی كه هزاران هزار از آنان در سال های بعد بدست رژيم سرمايداری و پليد جمهوری اسلامی بر زمين ريخته شد، بيدار كننده وجدان آگاه مردم و انقلابيون گردد، تا نه هر چند زمانی در فكر ايجاد اصلاح اين رژيم خون آشام و ويرانگر زندگی ها برآيند. در زير متن ترجمه شده مقاله " راينر گويلن" وكيل آلمانی كه گزارشی از مضحكه ای كه نام دادگاه تقی شهرام در تيرماه 1359 برخود داشت را می آورم.
ديده های يک ناظر در نخستين دادگاه رسيدگی به پرونده يک دست چپی در ايران راينر گويلن، ۳۸ ساله در برلن غربی بعنوان يک مدافع ( همراه با اتوشلی حقوق دان [ وزير کشور در دولت گرهارد شرودر] ) کار می کند. گويلن به نمايندگی از طرف اتحاديه حقوق دانان جمهوريخواه و نيز جامعه وکلای مدافع برلين، نخستين ناظر غربی بود که در يک دادگاه انقلاب در ايران حضور يافت. در اين دادگاه تقی شهرامِ مارکسيست محاکمه می شد. دادگاه بدون شنيدن، حرف های شهودی که می توانستند در تخفيف يا تبرئه وی نقش داشته باشند او را به اعدام محکوم کرد و حکم اجرا شد. محاکمات جنايی که غالباً نتيجه ای مرگبار در پی دارند، تقريباً به گونه ای روزمره در ايران جريان دارد، اما محاکمه و محکوميت تقی شهرام دارای اين ويژگی بود که برای نخستين بار از زمان انقلاب يکی از رهبران سياسی چپ مورد اتهام قرار می گرفت. شهرام در سنين جوانی در سال های ۱۹۶۰ به جنبش مقاومت عليه شاه پيوست. در 24 سالگی که بطور مخفی عمدتاً در تهران زندگی می کرد، توسط ساواک - پليس مخفی شاه - بازداشت شد. در سال ۱۹۷۱ پس از شکنجه های فراوان به ۱۵ سال حبس محکوم گشت. پس از چند سالی حبس موفق به فرار شد. تا آستانه انقلاب در اوايل ۱۹۷۹، شهرام يکی از مخالفان شاه بشمار می رفت که بشدت از سوی ساواک مورد تعقيب قرار داشت. وی از اواخر سال ۱۹۷۸ در رويدادهای انقلاب مشارکت داشت. شش ماه بعد در آغاز ژوييه ۱۹۷۹ شهرام دستگير شد. اين نشانه اين بود که نبرد قدرت ميان عنصر اسلامی با عنصر ملی و نيز سوسياليستی در انقلاب آغاز شده بود. در کيفرخواست، شهرام متهم بود که در قتل بسياری از اعضاء سازمان مجاهدين دست داشته است. مجاهدين در آغاز يک سازمان راديکال مذهبی بودند که سرنگونی رژيم شاه را هدف داشتند، و شهرام به آنان تعلق داشت. اواسط سالهای ۱۹۷۰، جريان مارکسيستی در درون مجاهدين پا گرفت که هدف خود را استقرار جامعه سوسياليستی اعلام کرد. شهرام مبتکر و رهبر اين جناح و در زمان تغيير جهت، عضو کميته مرکزی بود. در آن زمان که ما [ در غرب ] با دستگيری ها و اعدام اعضای مجاهدين مواجه می شديم، بی اعتمادی و اتهام زنی های متقابل از سوی اعضای دو جناح در سازمان متداول بود. يکی از اعضاء رهبری جناح ضد مارکسيستی و از پيروان اسلام ناب، در سازمان مجاهدين، از سوی اعضای مارکسيست به قتل می رسد. در کيفر خواستِ دادگاه انقلاب سخن از اين نبود که شهرام شخصاً در قتل ها شرکت داشته بلکه، مسئوليت سازمانی و سياسی اين قتل ها به او نسبت داده شد. شهرام و کميته و سازمانی [ سازمان پيکار در راه آزادی طبقه كارگر] که در جريان همان دادگاه از او پشتيبانی می کردند، علناً نسبت به اين کيفر خواست اعلان داشتند که متهم اصلی شهرام نيست، بلکه اين دادگاه، عليه مجاهدين در تماميتش و عليه چپ ايران تشکيل شده و پروسه غير قانونی کردن آنها را مد نظر دارد. در نامه ای از شهرام که از سوی کميته پشتيبانی از وی منتشر گرديد، و محتوای آن از سوی مقامات رسمی تکذيب نشد، آمده بود که دادستان کل انقلاب، [علی] قدوسی، دو ماه پيش از آغاز محاکمه شخصاً از زندانی در سلولش ديدن کرده بود تا شهرام را در برابر دو انتخاب متفاوت قرار دهد، يا در محاکمه اش در دادگاه انقلاب، عليه مجاهدين خلق موضعگيری کند و يا خود را برای اعدام آماده سازد. تقی شهرام از هر گونه موضعگيری در اين مورد خود داری کرد. وکيل مدافع تعيين شده از سوی [خانواده] متهم، وکيل سرشناس تهران [هادی] اسماعيل زاده به ماده ۳۵ قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران از سال ۱۹۷۹ استناد می کرد که بر اساس آن هر کس در انتخاب وکيل خود آزاد است. قانون تشکيل دادگاه های انقلاب اما تصريح می کند که هر متهمی حق دارد وکيلی را آزادانه انتخاب کند که به حقوق جزايی اسلامی تسلط داشته باشد ( اصل هفت). دادگاه سه وکيل را معرفی کرده بود که به نظر آن دارای شرايط فوق بودند، اما شهرام اين وکلا را با اين استدلال رد نمود که بدلايل سياسی و شخصی به آنان اعتماد ندارد. زمانی که اسماعيل زاده بلافاصله پيش از شروع محاکمه اصلی نزدِ رئيس قضات دادگاه انقلاب آمد، به او ابلاغ شد که تنها بشرطی می تواند به عنوان مدافع شهرام در محاکمه شرکت داشته باشد که در مقابل رئيس دادگاه، امتحان معارف حقوق اسلامی را بگذراند. طی نامه ای خطاب به رياست جمهوری، وکيل نامبرده حتی اظهار داشت که از او درخواست امتحان مذهبی شده بود، که به استناد سوگندنامه شغلی و قانون اساسی جمهوری اسلامی از انجام آن سر باز زده بود. حقوق جزايی اسلامی، حقوق مدنی نيست، بلکه از قوائد و دستورهای قرآن و تفسير آنها توسط پيامبر و روحانيون در اسلام تشکيل می شود. کيفر خواست عليه شهرام نيز بر شالوده قوانين جزايی ايرانی مبتنی نبوده، بلکه بر پايه همان دستورهای اسلامی است. همچنين، برای وضعيت حقوق دادرسی متهمين در " قانون تشکيل دادگاه های انقلاب "، تنها می توان شماری از قوائد انضباطی را تشخيص داد. اينجاست که تفاوت های گاه عظيمی که در ابعادِ مجازات ها و نوع آنها در رای دادگاه های انقلاب تهران و شهرستان ها مشاهده می شود. بر اساس گزارش های روزانه بعنوان مثال در مورد همجنس گرايی، انواع مجازات از محدوديت آزادی تا شلاق زدن و مجازات اعدام به چشم می خورد. در حال حاضر در مطبوعات ايران اين مسئله بشدت مورد بحث است که آيا مجازات سنگسارِ زنانی که دست به زبای محسنه زده باشند - اين مجازات از سوی بسياری از دادگاه های انقلاب شهرستان ها اجرا می شود - با حقوق اسلامی منطبق است يا نه. سخنگوی منتقدين، نماينده مجلس و سخنگوی [ بخشی] از جنبش زنان ايران، اعظم طالقانی به صراحت اين مشکل مجازات را ضد اسلامی خوانده است. در اين بين، خود او به سبب اظهاراتش در برابر دادگاه انقلاب قرار گرفته است. در مصاحبه با قاضی القضات آيت الله [ سيد محمد حسينی] بهشتی، دادستان کل کشور [آيت الله سيد عبدالکريم موسوی] اردبيلی و رئيس دادگاه رسيدگی به اتهامات شهرام [آخوند عبدالمجيد] معاديخواه، من به اين نکته اشاره کردم که حق دفاع متوازن در برابر اتهامات تنها از قانون اساسی ايران نشاَت نمی گيرد، بلکه در ورای آن حق انسانی و فرا مليتی هم وجود دارد که حتی در شرايط خاص يک نظام حقوقی اسلامی نيز بايستی در نظر گرفته شود. بهشتی که بخش بزرگی از دوران تبعيد خود را در آلمان گذرانده و بخوبی بر زبان آلمانی تسلط دارد در اين رابطه اظهار داشت که مجموعه سيستم حقوقی ايران مبتنی بر مبانی اسلامی است که با درک حقوقی اروپاييان قابل قياس نيست. پيوستگی رهبران سياسی ايران با اسلام به مثابه دين دولتی و شالوده کل سازمان دولت به حدی است که به هيچ روی خود را نسبت به مبانی حقوقی در مفهومی که ما می فهميم پاسخگو نمی دانند. محاکمه اصلی تقی شهرام در تاريخ ۱۴ ژوييه ۱۹۸۰ آغاز شد. اين محاکمه در زندان اوين برگذار می شد، جايی که اغلب زندانيان سياسی ايران دربندند. زندان مذبور در سالهای ۱۹۵۰ توسط رژيم شاه بر تپه ای در کنار کوه های البرز در شمال تهران تاسيس گرديد و تا زمان انقلاب، زندان مرکزی ساواک به شمار می رفت. طی سال ها، نام اوين مترادف با شکنجه، شهادت و قتل مخالفان رژيم شاه بود. در بخش امنيتی که در آن محاکمه شهرام صورت می گرفت، تابلوهايی آويزان است. اين تابلوها عکس هايی را از هجوم مردم به اوين نشان می دهند که در آرشيو ساواک يافت شده بودند، علاوه بر آن شقيقه های درهم شکسته، بدن های کشيده شده و انسانهايی که اعضای بدنشان زنده زنده بريده شده بودند. ملايی به نام " [ عبدالمجيد] معاديخواه " رياست دادگاه را به عهده داشت و دو منشی در کنارش بودند. در کنار آنها نماينده دادستان کل انقلاب جای داشت. در عقب دادگاه روی ديوار آياتی از قرآن نقش بسته بود. تمام محاکمه روی نوار ويدئويی ضبط می شد. رديف اول تماشاچيان را چند روزنامه نگار ايرانی تشکيل می دادند. پشت سر آنها خانواده هايی جای داشتند که قتل اعضای آنها را به شهرام نسبت می دادند. علاوه بر اين ها، بخش بزرگی از حاضرين، نگهبانان زندان بودند. نيمی از صندلی ها خالی بود. روشن نبود که تماشاچيان معمولی، امکان ورود به سالن دادگاه را که در قلب زندان اوين بود، داشته اند يا نه. من شخصاً به عنوان يک ناطر مجاز خارجی امکان شرکت در محاکمه را داشتم، هر بار که هيئت رئيسه به سالن وارد می شد، تماشاچيان صلوات فرستاده برای آيت الله خمينی شعار می دادند. پس از آن آياتی از قرآن خوانده می شد. در نخستين روز دادرسی، شهرام را از حبس به دادگاه آوردند. او اظهار داشت که به مثابه مبارزی عليه رژيم شاه حاضر نيست از خود در برابر دادگاه انقلاب دفاع کند که وظيفه اش بررسی جنايات رژيم شاه و نه مخالفان آن می باشد. دادگاه مشروعيت خود را در ارتباط با محاکمه شهرام با " قانون تشکيل دادگاه های انقلاب " که در سال ۱۹۷۹ پايه گذاری شده بود توجيه می کرد، که در آن از توطئه عليه جمهوری اسلامی با استفاده از اسلحه، ترور، انهدام تاسيسات و نيز جاسوسی به نفع بيگانگان ( بند ۲ از اصل ۴ ) و همچنين از جناياتی که پيش از پيروزی انقلاب در جهت تثبيت رژيم پهلوی و سرکوب نبردهای مردمی ( بند ۱ اصل ۲) روی داده اند. علاوه بر اين، دادگاه های انقلاب در موارد جنايت به نفع خارجيان و نيز جرم هايی چون قاچاق مواد مخدر و تجاوز به عنف تشکيل می شود. شهرام اعلام داشت که حاضر است از خود در برابر دادگاه های عادی دفاع کند و نه در برابر دادگاه انقلاب، زيرا از سال های جوانی خود از جمله راديکال ترين مبارزان ضد رژيم شاه بشمار می رفته است. او درخواست نمود که وکيل مدافعش [ هادی] اسماعيل زاده به عنوان وکيلش در دادگاه پذيرفته شود و دادگاه علنی برگذار گردد، بويژه حضور نمايندگان سازمان مجاهدين خلق که از سوی دادگاه بشدت جلوگيری می شد، مجاز اعلام شود. از آنجايی که هيچيک از خواسته های او از سوی دادگاه پذيرفته نشد، شهرام به سلولش بازگردانده شد. از اين لحظه به بعد، شهرام در جريان محاکمه شرکت نداشت. محاکمه شهرام در مجموع طی چهار جلسه از ۱۴ تا ۲۱ جولای ۱۹۸۰، آنهم بعد از ظهر ها حدود ۲ تا ۳ ساعت صورت گرفت. در روزهای دوم و سوم نمايندگان خانواده هايی از سازمان مجاهدين که قتل بستگانشان به شهرام منتسب گرديده بود عمدتاً استدلال هايی سياسی عليه خط مارکسيستی مجاهدين عرضه می کردند. شهرام و وکيل پذيرفته نشده اش - اسماعيل زاده - و بستگان او انبوهی از اسناد و مدارکی در برابر دادگاه ارائه کردند که نشان می داد، بسياری از قتل های منتسب به شهرام کار ساواک بوده است. غير از دو سند که در دادگاه قرائت شد، هيچيک از مدارک ديگر مورد پذيرش دادگاه قرار نگرفت. ارائه دليل چه به صورت پرسش از گواهان و چه قرائت اسناد صورت نگرفت. در اين که دادگاه برای اين محاکمه صورت جلسه هم تهيه کرده باشد و پرونده ای از آن موجود باشد هم جای ترديد است. در روز چهارمِ محاکمه رئيس دادگاه عوض شد و بجای ملا معاديخواه، ملا [ علی] مبشری [دادستان اخير تهران] نشست که در سه روز پيشين محاکمه حضور نداشت. در پايان چهارمين روز محاکمه، دادگاه رسيدگی به پرونده را خاتمه داد و رای خود را اعلام نمود. روز ۲۳ جولای در ساعت ۲۱ به دفتر وکيل اسماعيل زاده از زندان اوين تلفن شده به او گفته شد که خانواده تقی شهرام، همان شب برای ديدن وی به زندان اوين بيايند. مادر و دو خواهر شهرام در ساعت 30،۲۳ به اوين رسيدند و نزد زندانی هدايت شدند. شهرام اظهار می داشت که انتظار دارد همان شب اعدام شود، هر چند تا آن زمان هيچگونه اطلاعی از نتيجه محاکمه اش دريافت نکرده بود. خانواده شهرام حوالی نيمه شب او را ترک می کنند. حدود ساعت 30،۱ بامداد روز ۲۴ جولای تقی شهرام در اوين تيرباران شد. حکم اعدام او کمی پيشتر به وی ابلاغ شده بود. صبح زود به خانواده او تلفنی اطلاع داده شد که آنها می توانند برای دريافت جسد شهرام به اوين مراجعه کنند. بر گرفته از Der Spiegel شماره ۳۲، ۴ آگوست ۱۹۸۰ منابع1. ↑ سازمان مجاهدین خلق- پیدایی تا فرجام , مرکز اسناد انقلاب اسلامی , تهران ۱۳۸۵. 2. ↑ تقی شهرام: تراژدی یا حماسه , نشریه پیکار , سال دوم , شماره ۶۵ , سازمان پیکار · سازمان مجاهدین خلق- پیدایی تا فرجام , مرکز اسناد انقلاب اسلامی , تهران ۱۳۸۵. · E.Abrahamian, Guerrilla Movement in Iran ۱۹۶۳-۱۹۷۷, Middle Eastern Research and Information Project, March-April ۱۹۸۰, ۳-۱۵ · تقی شهرام: تراژدی یا حماسه , نشریه پیکار , سال دوم , شماره ۶۵ , سازمان پیکار برگرفته از «http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D9%82%DB%8C_%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%85» ردههای صفحه: زادگان ۱۳۲۶ | درگذشتگان ۱۳۵۹ | اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران | اعدامشدگان اهل ایران · این صفحه آخرین بار در ۲۲:۳۱، ۱۵ اوت ۲۰۱۰ تغییر یافتهاست.
|
|