xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

  

                              

مقاله ی مندرج در میلیتانت شماره ی هفتم

سخنی در پیرامون «طبقه» و «روشنگر»
 

مصطفی شعاعیان

نویسنده ی این متن «مصطفی شعاعيان»، چریک آزاداندیش و متفکر مارکسیست است. او در سال 1315 در محله « آب ‌انبارمعير» (واقع در خيابان خيام) تهران چشم به جهان گشود و در بامداد شانزدهم بهمن 1354 در خيابان «استخر» در حالیکه به محاصره ی نیروهای ساواک رژیم شاه در آمده بود ، با فشردن دندان بر كپسول سيانوری كه زير زبان داشت جان باخت.

یکم-

1- حیوانی که توانست کار اجتماعی سود بخش را به کمک افزارهایی که ساخته ی خود او بود آغاز کند، بدینسان توانست خود را نسبت به دیگر حیوانات بیکباره متمایز کند. این حیوان متمایز شده از دیگر حیوانات، آدم یا انسان نامیده می شود.

2- همپای کار آگاهانه ی آدمی و ساختن ابزارهای نخستین، جامعه یی بنام جامعه ی آدمی نطفه می گیرد، که جامعه ی تازه یی نسبت به جامعه ی حیوانات دیگر و زندگی تازه ایی نسبت به زندگی حیوانات دیگر آغاز می شود.

3- افزارهای کار آدمی، به آدمی امکان داد تا دامنه ی بهره گیری خود را از ارزشهای مادی، به گونه ی چشمگیری گسترش دهد.

4- از آنجا که هیچ انسانی به تنهایی نمی تواند همگی نیازهای زندگی خود را تولید کند، این است که کار همواره گوهری اجتماعی داشته است.

5- در دوره های نحستین شکل گیری جامعه ی آدمی، به جز شیرخوارگان و کودکان خردسالی که عملا نیرویی برای عرصه کردن جهت کار اجتماعی نداشتند دیگران همگی در کار اجتماعی مستقیما شرکت می کردند.

6- با تکامل بیشتر نیروهای تولیدی،کار اجتماعی بر حسب جنس آدمی یعنی زن و مرد و نیر بر حسب سن آدمی، یعنی پیری و جوانی تقسیم شد.

7- تقسیم کار بر حسب، سن و جنس را تقسیم طبیعی می گویند.

8- با تکامل بیشتر نیروهای تولیدی، سازمان اجتماعی جامعه نیز رو به تغییر نهاد و تغییر کرد: «طایفه» به مانند گروهی مولد، که از گله های متحرک انسانهای آغازین پا بر جاتر بود، شکل گرفت.

9- مناسبات اجتماعی، چه درگله های آغازین و چه در طایفه ها، عبارت بود از کار مشترک انسان ها بر پایه ی استعدادهایشان و بهره گیری مشترک از فرآورده های اجتماعی بر پایه ی نیازهایشان؛ این مناسبات با سطح مشخص نیروهای تولیدی خوانایی داشت.

10- با تکامل باز هم بیشتر نیروهای تولیدی، کار اجتماعی دچار نخستین تقسیم اجتماعی کار می شود: قبایل، به قبایل کشاورز و دامپرور یعنی تخصص قبایل گوناگون در کار کشاورزی و دامپروری، و تقسیم کار بصورت کار کشاورزی و دام پروری نمایان می شود.

11- با تکامل باز هم بیشتر نیروهای تولیدی، کار اجتماعی رو به تخصص نوینی می گذارد: کار صنعتی از کار کشاورزی و دامپروری ممتاز می شود. و پابه پای آن پدیده یی بنام پیشه وران حرفه یی در جامعه به پیدایی می آید.

12- خود ویژگی پیشه وران حرفه یی به ویژه در آن بود که کاری که آنها انجام می دادند- یعنی افزارسازی- کاری برای خودشان نبود، برای دیگران بود. به گفتاری دیگر آنها افزارهایی را که می ساختند، برای این نمی ساختند که خودشان بکار برند، برای این می ساختند که دیگران بکار برند.

13- بدینسان، میان کار صنعتی با کار کشاورزی و دامپروی نیز تخصص بوجود آمد و در نتیجه کار اجتماعی دچار تقسیم بندی اجتماعی نوینی شد.

14- تقسیم کار اجتماعی به کار صنعتی از یکسو و کار کشاورزی و دامپروری از سویی دیگر، دومین تقسیم اجتماعی کارست که در جامعه ی آدمی پیش می اید.

15- نخستین تقسیم اجتماعی کار که موجب تقسیم کار کشاورزی و دامپروری در میان قبایل بود، به همرا خود «مبادله» یا «داد وستد» را نیز وارد زندگی اجتماعی آدمی کرد.

16- دومین تقسیم اجتماعی کار، به تکامل بیشتر مبادله نیز کشید.

17- پا به پای تکامل نیروهای تولیدی و تخصصی شدن و تقسیم اجتماعی کار، بازدهی کار نیز فزونی گرفت.

18- افزایش بازدهی کار سبب شد که مقادیری از محصولات را بتوان اندوخته کرد.

19- بدینسان، محصول اضافی در خانواده ها و در جامعه به پیدایی آمد.

20- با تکامل نیروهای تولیدی، قبایل و طوایف به یاخته های کوچکتری به نام خانواده نیز تقسیم شدند.

21- مادام که از محصول اضافی، رویهمرفته خبری نبود، خانواده نمی توانست چونان یک واحد اقتصادی مستقل خودنمایی کند. محصول اضافی امکان داد که قبیله به یاخته های اقتصادی مستقلی به نام خانواده نیز تقسیم شود.

22- با پیدایی خانواده به چنین واحد اقتصادی مستقلی، مالکیت مشترک قبیله بر وسایل تولید و به ویژه زمین که ملک مشترک قبیله بود، به مالکیت خانواده ها بر وسایل تولید و بویژه زمین تبدیل شد.

23- بدینسان، مالکیت خصوصی آشکارا شکل گرفت.

24- تکامل نیروهای تولیدی و رشد بازدهی کار و در نتیجه پیدایی محصول اضافی و پیدایی مالکیت خصوصی، موجب شد که انسانهایی بتوانند با کار خود نه تتها نیازمندیهای آغازین خود را رفع کنند بلکه محصولاتی افزون بر آن هم تولید کنند که کسانی دیگر هم بتوانند از آن محصولات گذران کنند.

25- این شرایط نوین امکان داد زین پس اسیران جنگی را برای تولید محصول اضافی بکار بگمارند.

26- بدینسان، آدمیانی در جامعه پیدا شدند که «برده» نامیده می شدند.

27- بردگان همچون بخشی از نیروهای تولیدی، شامل حق مالکیت شدند. و پس به تملک در آمدند.

28- مادام که زندگی مشترک طایفه یی یا قبیله یی حاکم بود، بردگان از آن طایفه و قبیله بودند. و سپس که خانواده چونان یاخته ی قبیله خود را ممتاز کرد، بردگان از آن خانواده هایی شدند که آن بردگان را به اسارت گرفته بودند.

29- روشن است که همگی خانواده ها دارای برده نبودند.

30- کار بردگان بر ثروت مالکین شان، و از اینجا بر قدرت آنها می افزود.

31- بدینسان اقلیتی در جامعه به پیدایی آمد که ثروت و قدرت خود را از کار بردگان شکل و فزونی می داد.

32- بدینگونه، جامعه دچار نخستین و واپسین تقسیم بندی اجتماعی خود که همانا تقسیم جامعه به طبقات اجتماعی باشد،شد. به گفتاری دیگر: جامعه رفته رفته به دو طبقه ی اصلی، یکی برده داران و دیگری بردگان تقسیم شد.

33- آنچه در همینجا بویژه یادآوردنی است، این است که تقسیم جامعه به دو طبقه ی اصلی برده دار و برده، بدان معنی نیست که مطلق کسانی که در جامعه می زیستند، یا مطلقا برده دار یا مطلقا برده بودند. و به گفتاری دیگر: تقسیم جامعه به دو طبقه ی اصلی برده دار و برده، بدین معنی نیست که مطلق کسانیکه در تولید جامعه با نیروی بدنی خود شرکت داشتند، مطلقا برده بودند،زیرا، چه در روزگاران نطفه یی و آغازین برده داری و چه در متکامل ترین و واپسین روزگاران آن، هرگز جامعه بدین خشکی دچار تقسیم بندی طبقاتی نمی شود. زیرا همواره و در همه ی دوران برده داری و در همگی جوامع آدمی، در جامعه می توان سه گروه را در رابطه با تولید و وسایل تولید از یکدیگر مشخص کرد:

الف- بردگان که از هرگونه حقوق مالکیت محروم بودند و خود نیز جزئی از اموال برده داران به شمار می آمدند و رویهمرفته با نیروی بدنی خود، رویهمرفته در امر تولید شرکت مستقیم داشتند.

ب- برده داران که مالک وسایل تولید و مالک خود بردگان بودند و همه ی حاصل کار و حتی جان بردگان از آنها بود.

پ- کسانی که مالک وسایل تولید و دارایی کوچکی بودند، و خود نه برده دار و نه برده، هیچکدام نبودند. اینها را، «آزادگان» می نامند.

شکی نیست که آزادگان نیز از لحاظ مالی یکدست نبودند. آنها هم به فقرا و اغنیا تقسیم می شدند. و این تقسیم بندی در مکانیزم جامعه، آنها را بسوی یکی از این دو قطب، یعنی به سوی تبدیل شدن به برده و یا برده دار، هل می داد. با اینهمه، هرگز جامعه یی که کل آدمیان آن یا مطلقا برده و یا مطلقا برده دار بوده باشند، در هیچ کجای تاریخ آدمی بوجود نیامده است.

دوم:

34- تقسیم جامعه به طبقات و پیدایی طبقات اجتماعی، بنیادین ترین تقسیم اجتماعی آدمی است.

35- هر گونه بخش بندی دیگری در جامعه، بخش بندی در درون طبقات اجتماعی است. بدین معنی که پس از تقسیم جامعه به طبقات اجتماعی، دیگر جامعه چونان یک کل یگانه نیست که دچار تجزیه و بخش بیندی هایی تازه یی می شود. زین پس، هر گونه تقسیمی که در جامعه انجام می شود، در واقع بحش بندیهایی است که در درون طبقات اجتماعی روی می دهد.

36- این بخش بندیهای نوین را به نام لایه بندی یا قشر بندی طبقات اجتماعی می نامند.

37- بدینسان، قشر یا لایه، دیگر همچون طبقات، پدیده یی اجتماعی نیست. پدیده یی طبقاتی است به گفتاری دیگر: جامعه به طبقات اجتماعی و طبقات اجتماعی به لایه های طبقاتی تقسیم می شود.

38- پس، هیچ لایه یی وجود ندارد که وابسته به این یا ان طبقه، وابسته به یکی از طبقات اجتماعی نباشد. به گفتاری دیگر : اگر در هر دوره ی طبقاتی مشخص، هرم جامعه را به دو بخش اصلی طبقات اجتماعی تقسیم کنیم، بطوریکه یکی از آن دو طبقه بخش پایه یی یا زیرین و دیگری بخش بالایی هرم را تشکیل دهند، هرگز هیچ لایه یا قشری عمود بر کف هرم وجود ندارد که از این طبقه به ان طبقه کشیده باشد، هر لایه یی موازی نسبت به کف هرم است، و در نتیجه، هر لایه یی ویژه ی این یا آن طبقه، ویژه یی یک طبقه است.

سوم:

39- طبقات پدیده هایی اجتماعی اند: طبقات اجتماعی!

40- از آنجا که طبقات پدیده یی اجتماع اند، پس می توانند دچار بخش بندیهای اقتصادی و سیاسی و نظامی و فرهنگی و اداری و فکری و صنفی و سازمانی و غیره نیز بشوند.

41- انقلاب پاسخی طبقاتی به نظامی طبقاتی است.

42- فرهنگ ها و مرام ها، اگر «ها» یی دارند، این «ها» گواه طبقاتی بودن آنان است. یعنی فرهنگ ها و مرامها طبقاتی اند.

43- هر طبقه یی آرمان یا ایدئولوژی ویژه خود را دارد.

44- احزاب، سازمانهای سیاسی طبقه اند. هر طبقه یی حزب ویژه خود را دارد.



45- آگاهی ها طبقاتی اند. هر طبقه یی آگاهی ویژه ی خود را دارد.

46- همه چیز به همین سان است. و کسی که تاریخ طبقاتی را با چنین روشی به بررسی نگیرد، فقط یک کار نمی کند: بررسی مارکسیستی ! و یکی هم چشم گاو است.

چهارم:

47- بنا به شماره ی 38، لایه ها پدیده هایی طبقاتی هستند و در هرم جامعه به صورت لایه هایی موازی با کف هرم قرار دارند. اینک باید افزود که هر طبقه یی از تعدادی لایه های طبقاتی نیز برخودار است. این لایه ها، هر یک بدلایلی مشخص، و در روند پیدایی و تکامل طبقه بوجود می آیند.

48- با بهره کشی هر چه بیشتر از کار بردگان، برده داران هر چه بیشتر از کار تولیدی دست کشیدند. دوری از کار تولیدی، برده دار آنرا هر چه بیشتر به سوی کار فکری هل داد. بطوریکه می توان گفت بیکاری به کار فکری کشید. همین کار فکری از زور بیکاری است که برده داران را به سوی برنامه ریزی تفریحاتی، همانند نبرد گلادیاتورها با یکدیگر و یا جانوران درنده می کشاند.

50 – کسانی را که در جامعه به کار فکری مشغولند، در بررسیهای مارکسیستی و به زبانهای اروپایی، «آنتکتوئل» می نامند. قدمهای سنجیده برای آنان، کارکنان فکری را پیشنهاد کرده است.

51- بر رویهم یا در مجموع، کار فکری را طبقه ی برده دار و کار تولیدی را طبقه ی برده انجام می دادند.

52- این کیفیت در دوره های طبقاتی دیگر نیز روی هم از سوی طبقه ی فئودال و سرمایه دار، و کار تولیدی بر رویهم از سوی طبقه «سرف» و کارگر انجام شده است.

53 – چنانکه خودبخود دانسته شد، تقسیم اجتماعی کار به کار فکری و کار بدنی یکی از تقسیمات اجتماعی کار است که پس از آغاز دوره ی طبقاتی جامعه رخ می دهد. یعنی تقسیم اجتماعی کار به کار فکری و کار تولیدی، در دوره ی برده داری روی می دهد. در دوره ی اشتراکی یا کمونیزم آغازین، میان کار فکری و تولید مادی جدایی وجود نداشت. در دوره ی کمونیزم واپسین نیز این جدایی از میان خواهد رفت.

54- افزودنی است که هیچ گونه کار فکری مطلق- یعنی چنان کاری از هر گونه نیروی بدنی بی نیاز باشد- و هیچ گونه کار بدنی مطلق- یعنی چنان کاری که از هر گونه نیروی فکری بی نیاز باشد- وجود ندارد.

تعریف «گرامشی» در این زمینه رویهمرفته پذیرفتنی است : کار بدنی چنان کاریست که در آن نیروی ماهیچه بیشتر و نیروی مغز کمتر دخیل است. کار فکری چنان کاریست که در آن نیروی مغز بیشتر و نیروی ماهیچه کمتر دخیل است.

پنجم:

55- در شماره های 51 و 52 گفته شد که کار فکری چنان کاریست که رویهمرفته- یعنی در مجموع، و نه مطلقا- طبقات برده دار، فئودال و سرمایه دار انجام می دهند و در عوض کار تولید مادی چنان کاریست که رویهمرفته طبقات برده و سرف و کارگر، کننده ی آنند. آیا این سخن بدان معنی است که در میان طبقات برده و سرف و کارگر نیز کسانی یافت می شوند که نه کار تولیدی بلکه کار فکری انجام دهند؟ پاسخ روشن است: آری! بگذار یکی از خشک ترین دوره های طبقاتی، یعنی دوره ی برده داری به بررسی گرفته شود: می دانیم که جنگ سرچشمه ی برده گیری های کلان بود. ولی نیروی پیروز در جنگ، انبوه فراوانی از مردمان جامعه ی شکست خورده را به بردگی می بردند، بطوریکه در میان این انبوه بزرگ مردمان، همه جور آدمی یافت می شد. یعنی کسانی یافت می شدند که مهندس بودند، کسانیکه پزشک بودند، کسانیکه در همان جامعه ی پشین نیز برده بودند، کسانیکه نوازنده بودند...
آیا نیروی پیروزمند همگی این جماعت را یکراست به بردگی در کار تولیدی مادی و بهره گیری از نیروی بدنی آنها می کشاندند؟ مسلما نه! از رویهم رفته ی این بردگان، بفراخور کار و پیشه یی که می دانستند کار می کشیدند، ضمن اینکه همگی آنها از لحاظ اجتماعی و حقوقی جزو طبقه ی بردگان بودند.
بدینسان، رویهمرفته، مهندس کار مهندسیش را می کرد، یعنی کار فکری می کرد، یعنی کار بدنی، تولیدی و مادی نمی کرد، ولی همچنان برده بود. بدینسان، رویهمرفته، پزشک کار پزشکیش را می کرد، یعنی کار فکری می کرد، یعنی کار بدنی، تولیدی مادی نمی کرد؛ ولی همچنان برده بود...
و تازه داستان به همین سادگیها هم نبود:
رفته رفته بردگان بصورت ما ل التجاره نیز در آمدند. یعنی با بردگان عملیات بازرگانی خرید و فروش انجام شد. و بدینسان، بردگان بسته به مشخصات و مرغوبیت شان طبقه بندی شدند و بهاهای گوناگونی روی آنها گذاشته شد. در این میان مثلا بردگان زن و خوش اندام و زیبا، به صرف اینکه برده بودند، دیگر نه برای کار تولید مادی خرید و فروش می شد و نه به کار تولید مادی گمارده می شدند. اینان به حرمسراها و به خانه های بزرگان و حتی به دربار شاهان و امپراتوران راه می یافتند و حتی دست به سیاه و سفید هم نمی زدند، تا مبادا گوشه یی از پیکرشان لطافت و زیبایی خود را از دست بدهد. اینها آشکارا زندگی اشراف می کردند، حال انکه از لحاظ اجتماعی جزو طبقه ی بردگان بودند و بدینسان ، چه بسا کنیزان و خدمتگزاران دیگری بودند که این بردگان سوگلی را تر و خشک می کردند.

ششم:

58- گفته شد که یکی از تقسیمات کار اجتماعی، تقسیم اجتماعی کار میان کار فکری و کار تولید مادی بود. اینک باید دانسته که کار فکری پهنه یی را در بر می گیرد: از گردانندگان و کادرهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اداری جامعه و طبقات اجتماعی ، تا گردانندگان و کادرهای نظامی و هنری و مذهبی و غیره، همگی سرگرم کار فکری می باشند، و یا سرگرم کار فکری نیز می باشند.
بدینسان، از شاه و وزیر و سناتور و امپراتوز، تا مهندس و پزشک و طراح و فیلسوف و دانشمند و روحانی،تا پستچی و آموزگار و حسابدار، تا ارتشبد و سرهنگ و افسر تا موسیقی دان و نویسنده و مجسمه تراش... همگی جزو کارکنان فکری جامعه در می آیند. و بدینگون، کارکنان فکری، گسترشی سخت پهناور می گیرند و چه غم؟ برای ما بمانند بررسی کننده ی واقعیت عینی چنانکه هست، چه تفاوتی می کند؟ برای ما اینک مهم این است که خود واقعیت عینی را درست ببینیم و درست بررسی کنیم و درست بشناسیم.

59- لیکن به هنگام بررسی این کل پهناور کارکنان فکری، می توان ویژگیهای فراوانی نیز در میان آنها یافت و بر پایه ی آن ویژگیها نیز آنان را دسته بندی کرد. مثلا می توان میان کارکنان فکری سیاسی با کل کارکنان فکری، و یا میان کارکنان علمی با کل کارکنان فکری، و یا میان کارکنان فکری سیاسی با کارکنان فکری علمی و غیره، ویژگیهایی تمیز داد و بر حسب همان خود ویژگیها هم، آنها را دسته بندی کرد.
روشن است که دسته بندی کارکنان علمی با کارکنان سیاسی، بویژه در روزگاری که دانش آدمی دامنه ی بیشتری می گیرد، یعنی مثلا در دوره ی سرمایه داری، نسبت به دوره های پیشین ساده تر است! و پس، ساده تر می توان خودویژگیهای عناصری همانند گالیه و کپلر و داروین را مثلا با عناصری چونان ناپلئون و چمبرلین و لنین تمیز داد. سخن کوتاه، می توان کارکنان فکری سیاسی را به مانند بخش خود ویژه یی از کل کارکنان فکری مشخص کرد. زیرا مشخص نیز هست.

60- ولی اگر کارکنان فکری سیاسی را بتوان- که می توان. زیرا هست- در میان کل کارکنان فکری مشخص کرد، آنگاه این پرسش پیش می آید: آیا سیاست موضوعی است که مطلقا ویژه ی طبقات فرمانرواست؟ یا اینکه طبقات زیر فرمان نیز ضمنا سیاسی اند؟
پاسخ مارکسیستی این پرسش روشن است: همه ی طبقات، از آنجا که پدیده هایی اجتماعی اند، پس پدیده هایی طبقاتی نیز هستند. یعنی از آغاز پیدایی طبقات و سیاست، سیاست نیز طبقاتی است. سخن کوتاه: سیاست امری طبقات، با طبقات به پیدایی می اید، با طبقات زندگی می کند، با طبقات رشد می یابد، و با طبقات نابود می شود.

61- پس، اگر سیاست امری طبقاتی است و هر طبقه یی سیاست ویژه ی خود را دارد، در نتیجه، هر طبقه یی نیز کارکنان فکری سیاسی ویژه ی خود را هم دارا خواهد بود. و راستی را که چنین نیر هست!

62- این کمترین برای اینکه این کارکنان فکری سیاسی را ضمنا با نام ویژه یی نیز مشخص کرده باشد، واژه ی روشنگر را پیشنهاد داده و خود نیز بکار برده است. بدینسان، روشنگر بخشی از کارکنان فکری طبقه اند که کار فکریشان از مایه ی کار سیاسی است!
نخست بگویم که ما به روشنگر معنی یی ممتاز از کارکنان فکری یا «انتلکتوئل» ها داده ییم. روشنگر برای ما پاک معنی سیاسی دارد. روشنگر طبقه، راهنمای طبقه است در ستیزه ی طبقاتی و در پیکار سیاسی و در آگاهی فلسفی و در نبرد انقلابی و ... و در بدست گرفتن گرز فرمان روایی، یکباره را گوییم: روشنگر طبقه، آموزگار طبقه است.

63- آنچه بدون درنگ بایستی افزوده شود. تعیین مشخصاتی ازکار سیاسی است. تا رویهمرفته محدوده ی روشنگران نیز مشخص شود: رویهمرفته ی عملیاتی که طبقات برای رهایی خود، برای رسیدن به حاکمیت و برای بقا این حاکمیت انجام می دهند، کار سیاسی گرفته می شود. بدینسان، کارهای ایدئولوژیک، کارهای نظامی منکوب کننده ی ضد انقلابی و کارهای انقلابی رهایی جویانه و منکوب کننده ی انقلابی، کارهای پلیسی انقلابی و همانندان شان، همگی کارهای سیاسی گرفته می شود و مثلا کارهایی همانند اختراعات و اکتشافات علمی، کارهای معماری و تولیدی و مزدوری و اقتصادی و غیره، همگی نسبت به کارهای سیاسی، کارهای مشخص گرفته می شوند.
روشنگر طبقه، راهنمای طبقه است در ستیزه ی طبقاتی و در پیکار سیاسی و در آگاهی فلسفی و در نبرد انقلابی و ... و در بدست گرفتن گرز فرمانرویی.

64- اینهم بدون درنگ افزوده شود که این تقسیم بندیها، البته که تقسیم بندیهایی آیده الیستی نمی باشند تا بتوان هر یک از آنها را بگونه یی مطلق، از یکدیگر جدا پنداشت. اصولا در اینچنین موضوعاتی- و بطور کلی در طبیعت- یک چنین جدایی مطلقی وجود ندارد. آنچه وجود دارد،صرفا مشخصات و خود ویژگیهایی است که بسته به گزینش و طبقه بندی آن خود ویژگیها، می توان موضوعات را از هم مشخص کرد. و شکی نیست که اقتصاد طبقاتی غیر سیاسی، و یا سیاست طبقاتی غیر اقتصادی، عملیات نظامی و انقلابی غیر اقتصادی، و یا تولید و مزدوری جدا از سیاست و قدرت ... همگی یاوه اند، با این همه، سیاست و اقتصاد و ارتش و انقلاب و جنگ و فرهنگ و مرام و فلسفه و غیره، هر یک نمود ویژه ی خود را نیز دارند، هر چند در یک رشته همبستگی های متقابل و تو در تو با یکدیگر قرار دارند.
پس، سخن بر سر تجزیه ایده الیستی و موهوم پدیده ها نیست، گفتگو روی مشخص کردن موضوعات نسبت به یکدیگر است، بر پایه ی مشخصاتی که خود پدیده ها در اختیار می گذارند. بی گمان، هر پدیده و موضوع مشخصی را می توان به علت روابط و همبستگی های متقابلی که با پدیده ها و موضوعات دیگر دارد، ضمنا نامشخص دید. و درست همین توجه به پدیده ها و موضوعات مشخص امری مطلق نیست، شیوه ی دیالکتیکی شناخت است. و درست چنان شیوه یی که خودش دارد پدیده و موضوعی را مشخص انگارد که بگونه یی مطلق از هر پدیده و موضع دیگری جدا باشد، شیوه و اندیشه یی ایداآلیستی و موهوم است. مشخص نیز امری نسبی استف و نه مطلق!

هفتم:

65- حزب طبقه ی کارگر، یا حزب کمونیست سازمان سیاسی طبقه ی کارگر و محل گرد آمدن بهترین و نخبه ترین و آگاه ترین و رزمنده ترین عناصر طبقه ی کارگر است.

66- آیا همگی کسانیکه در حزب کمونیست گرد می آیند، از لحاظ شغلی نیر کارگرند؟ پاسخ واقعیت عینی چنین است: نه!

67 – ولی از لحاظ طبقاتی چه؟ آیا همگی کسانیکه در حزب کمونیست گرد می آیند، بایستی از لحاظ طبقاتی جزو طبقه ی کارگر شمرد، و یا هر آینه کارگر نباشند، بایستی جزو طبقات دیگر بشمار آورد؟
اگر بپذیریم که حزب جز جدایی ناپذیر طبقه ی کارگر است. و اگر بپذیریم که حزب، مجمع بهترین عناصر طبقه ی کارگر است، و نه طبقات دیگر، آنگاه بخودی خود روشن است که اعضای حزب کمونیست، نه تنها از لحاظ اجتماعی جزو طبقه ی کارگرند بلکه بهترین عناصر طبقه ی کارگر نیز می باشند.
پس، اعضای حزب کمونیست، هر چند از لحاظ شغلی، کارگر نباشد، از لحاظ اجتماعی جزو طبقه ی کارگرند!

68- ولی پرسش دیگری در میان است: اعضایی از حزب کمونیست که از لحاظ شغلی ضمنا کارگر نیستند و پس، در تولید شرکت مستقیم ندارد و پس، نیروی کار خود را بمانند یک کارگر در بازار کار نمی فروشند، در لایه بندی طبقاتی، آیا جزو چه لایه یی به شمار می ایند؟
بی گفتگوست که در زمره ی کارکنان فکری به شمار می آیند!

69- ولی جزو کارکنان فکری چه طبقه یی به شمار می ایند؟ روشن است که جزو کارکنان فکری طبقه ی کارگر! زیرا اثبات شد که همگی اعضا و حزب کمونیست، بهترین عناصر طبقه ی کارگرند. بدیهی است بهترین عناصر هر طبقه یی نیز جزو همان طبقه است. و پس اعضای حزب کمونیست نیز از لحاظ اجتماعی جزو طبقه ی کارگرند. آیا فهم آن دشوار است که موجودی که ازیکسو جزو طبقه ی کارگر است و از سویی دیگر کار فکری می کند، پس، به ناچار کار فکری، طبقه ی کارگر را انجام می دهد و در نتیجه کارگر فکری طبقه ی کارگر است؟

70 – باز هم هم پرسشی در پیش است: آیا این اعضای حزب ، یعنی این کارکنان فکری طبقه ی کارگر، به گونه یی عام جزو کارکنان فکری هستند، و یا در میان کل کارکنان فکری بخش ویژه یی از کارکنان فکری می باشند؟ مسلما گونه ی ویژه یی از کارکنان فکری می باشند، یعنی کارکن فکری سیاسی طبقه کارگر می باشند

71- ولی پرسیدنی است که آیا آن اعضایی از حزب کمونیست که ضمنا کارگر هم هستند، در نتیجه در زمره ی کارکنان فکری سیاسی طبقه ی کارگر نمی باشند؟ مسلما که چنین نیست! شکی نیست که در زمره کارکنان فکری سیاسی طبقه ی کارگر می باشند! زیرا آدمی در زندگی اجتماعی معمولا دارای نقش های گوناگونی است، بطوریکه رو هم رفته و حتی مطلق آدیمان در جامعه چند نقشی می باشند. کسی که عضو حزب کمونیست، یعنی عضو سازمان سیاسی طبقه ی کارگر است، محال است ضمنا سیاسی نباشد. و چنین کسی محال است دست کم ضمنا جزو کارکنان فکری سیاسی پرولتاریا به شمار نیاید.

72- پس، همگی اعضای حزب کمونیست، یا همگی کمونیستها، چه کارگر باشند و چه نباشند، بهررو، کارکن فکری سیاسی طبقه ی کارگر خواهند بود. به گفتاری دیگر: همگی اعضای حزب کمونیست، خواه کارگر و خواه غیر کارگر، خواه زن و خواه مرد، خواه جوان و خواه پیر، خواه مشکی و خواه بور، خواه در این یا آن گوشه ی جهان بهررو، همگی روشنگران طبقه ی کارگرند!

73- جمع بندی شود: الف- طبقه کارگر نیز دارای روشنگران طبقاتی ویژه ی خود می باشد.
ب- اینها را روشنگران پرولتاریا می نامند.
پ- کسی نمی تواند عضو حزب طبقه کارگر باشد و در عین حال روشنگر طبقه ی کارگر نباشد.
ت- کسی نمی تواند کمونیست باشد و در عین حال عنصری از طبقه ی کارگر نباشد.
ث- کسی نمی تواند روشنگر طبقه ی کارگر باشد و در عین حال سیاسی نباشد.
ج- روشنگر طبقه ی کارگر در عین حال پیشتاز طبقه کارگر است زیرا حزب بمانند گردان پیشاهنگ طبقه ی کارگر است.

74- نتیجه ی نسنجیده: حزب، سازمان راهنمای طبقه در نبرد طبقاتی است. و پس، حزب پهنه ی همبستگی ارگانیک روشنگران طبقه است با یکدیگر و از اینجا با طبقه . و درست از همین روست که حزب یگانه ارگان شایسته ی راهنمای طبقه است در نبرد طبقاتی...
الف- هر کس عضو حزب طبقه ی کارگر است، به ناچار روشنگر طبقه کارگر نیر هست ب- آنگاه که حزب طبقه ی کارگر تا به پهنه ی همه ی طبقه ی کارگر گسترش یابد آنگاه و درست همان گاه است که همه ی طبقه هم تا بام روشنگر خود بالا آمده است ج- روشنگر طبقه نمی تواند پیشتاز طبقه نباشد.


از کتاب شورش نه، قدمهای سنجیده در راه انقلاب، پاسخهای نسنجیده به «قدمهای سنجیده»، انتشارات مزدک، ماه مه 1976.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Free counter and web stats