xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
بانديسم و رسانه و نقد ميراحمد ميراحسان
۱۵ تير ۱۳۸۷ حالا شروع ميکنيم تا درباره بانديسم همچون يک بيماري که از کنش عقبمانده جامعه به شيوه عمل قدرت و از آنجا حتي به عمل نهادهاي نقد و رفتار روشنفکر (شبهروشنفکري) ما بدل ميشود، حرف بزنيم. بهويژه درباره روابط مافيايي و مطبوعات و نقد امروزي. حقيقت دارد! هم بنا به تجربه و هم عقلاً قابل فهم است که در يک جامعه معين، پديدههاي گوناگون اجتماعي، کنش اجتماعي، سرشت نهادها و حيات تاريخي رخدادها با هم پيوستهاند و همه چيزهاي اساسي بههم شباهت ميبرند و با هم جورند. تنها بايد سعي کرد همه وجوه چندگانه پديدهاي را با هم ديد، نيک و بدش را و جنبههاي ضعف و قدرتش را. مطبوعات به عنوان يکي از ارکان اصلي مشروطه، اولاً محصول جامعه مدرن و پيروزي انقلابهاي دموکراتيک غربي است؛ ثانياً نقش مهمي در تاريخ مبارزه براي توسعه مدني و رشد آزادي و دفاع از حقوق فردي و اجتماعي مردم داشته و ثالثاً همواره قدرتهاي ديکتاتوري از زمان ناصرالدين شاه به بعد کوشيدهاند، قانون و دستاوردهاي انقلابها و جنبشها را براي آزادي مطبوعات زير پا بگذارند و مطبوعات را به ابزار قدرت و ابلاغ خواست خود بدل سازند. مطبوعات بندوبستچي، تحريفگر، بانديست که از روابط پشت پرده، توطئهگري، پنهانکاري و نهانروشي و عدم شفافيت براي اغراض غيرقانوني و استبدادي و خدمت به قدرت و اجنبي سود جستهاند، در تاريخ ما کم نبودهاند. در جامعه آزاد، حکومت، مثل هر نهاد غيردولتي حق دارد ارگانهاي خود را داشته باشد و هر روزنامه حزبي، چون نشريه غيرحزبي حق حيات شفاف دارد و قادر است علناً از معتقدات خود دفاع کند. اما در جامعه بسته، قدرت با نفي آزادي رسانهها، به سرکوب مطبوعات آزاد ميپردازد، سپس ميکوشد رسانه گوش به فرمان خود را رسانه آزاد، ملي و عمومي معرفي کند. گفتمان قدرت و حقيقت، به معني تکثير حقيقت قدرت در سراپاي جامعه است. از اينرو است که در کشورهاي ديکتاتوري جهان سومي، نظير عراق سابق، ليبي، سوريه، تعداد فراواني از کشورهاي آفريقايي و آسيايي موجود و همسايگان، حتي در نهادهاي غيردولتي مطبوعاتي، روشهاي آزاديستيز حکومتي و استبدادي، باندهاي مافيايي، سرکوبگري، حذف، توطئهچيني، تصميمات ناشرافتمندانه، مجازيسازي واقعيت، وانمايي محصول، جوسازي و بانديسم و انواع روشهاي مخوف و فراهم آوردن آزادي براي دار و دسته خودي و ممانعت از دفاع غيرخوديها و تخريب مخالفان و ... غوغا ميکند. يکي از دستاوردهاي فضاي باز، تقليل اين روابط نسبت به نظامهاي بسته است. توجه کنيد گفتم تقليل و نه محو. زيرا اساساً ذات جامعه سرمايهداري، جامعه نمايش و رسانههاي آن در صف مقدم مجازيسازي و مالکيت آنها در اختيار نهادهاي مالي است که بديهي است بنا به گرايش ايدئولوژيک / سياسي خود، واقعيت را به نحو خاصي تفسير کنند، و توهم بيطرفي رسانهها حتي در کشورهاي سرمايهداري متأخر و دموکراسي ليبرال، سادهلوحي محض است. مهم آن است که رقابت در اين نظامها، فضايي بهوجود ميآورد که نسبت به جامعه بسته، اطلاعرساني چندسويه و پيچيدهتر و کنش مجازيسازي ظريفتر و امکان تلاش براي تقرب به امر واقع بيشتر است و مطمئناً گامهاي پيشرفتهتري به سود آزادي بيان محقق شده است. در اين نوشته، قصد و غرضم اشاره به تجربه سياه بانديسم در فضاي رسانهاي ما، بهويژه به سبب نقش متمرکز و قدرقدرتي دولتهاست. اگر فضاي دموکراتيک توسعه يابد، بانديسم تضعيف ميشود. اما در فضاي بسته، حتي مؤسسات خصوصي دچار توهم ديکتاتوري شده و از ابزار رسانه براي حذف نيروي مستقل، حذف رقابت شرافتمندانه و نابودي صداي منتقد و ناموافق و انواع تخريب به وسيله نيش و کنايه و هجوم يکسويه و ... سود ميجويند. بديهي است که همه اين تجارب، يکسر از منش قدرت تکصدايي بر پيکره نهادهاي اجتماعي و غيردولتي سرايت ميکند. البته نبايد فراموش کنيم که تداوم استبداد و انواع امراض در جامعه نيز متقابلاً محصول بازتوليد ابتذال و آزاديستيزي و عقبماندگي اعماق حيات اجتماعي و انعکاس سطح تجربه اجتماعي و واقعيات مردم يک کشور است و بديهي است با تحول پايينيها، عقبماندگي بالاييها تحمل نخواهد شد و به هر شکل که ممکن است ساختار قدرت تغيير يافته و همنوا با واقعيت طبقات و معدل ذهنيت جامعه و قدرت در پايين ميگردد. پديده نهانروشي و کنش غيرقانوني به سود دار و دسته خود زهدان بانديسم است. بانديسم در ايران به شکل مدرن از انجمنهاي مخفي دوران ماقبل مشروطه و مبارزه عليه استبداد ريشه گرفته است. بازتوليد مدام ديکتاتوري پس از مجلس اول و در تمام دوران رضا شاه و مابعد، نبودن زندگي و رقابت آزاد قانوني و عدم حضور روشن تحت نام و منافع تعريفشده اجتماعي سبب شده که روابط نهاني همواره قدرت بازتوليد مناسبتري از روابط قانوني داشته باشد. در حقيقت، ديکتاتوري مهمترين کشتزار نيرومندي و رشد باندها ميان ما بوده است. منافع نامشروع نهاندوستانه که محصول بند و بست با منافع بيگانگان و تأثير کشورهاي استعماري در مناسبات داخلي بوده، نيروي مقدم باندهاي سياسي / اقتصادي در ماوراي رقابت مشروع قانوني و شفاف به حساب ميآيد. شيوع اين پديد مافيايي خارج از قدرت، در حقيقت بازتاب مناسبات بيمار بايد شمرده شود. رواج باندهاي مافيايي در ميان نهادهاي غيردولتي، تبديل شدنش به يک عادت پايدار فراتر از گروههاي پشت پرده و نامشروع و فراقانوني و تأثيرگذار در قدرت و عاديشدن آن در جاهاي مختلف و نهادهاي اجتماعي، اگرچه از عوامل گوناگوني تغذيه ميکند، اما زهدان اصلي پرورش آن همين رابطه دو سويه جماعت و سلطه و بياهميتي زندگي قانونمند و دسترسي آسان به منافع نامشروع از طريق عمل باندهاست. البته در اين نوشته، قصد کالبدشکافي جامع بانديسم و روابط مافيايي قدرت و تکثير آن در حوزه اجتماع، جنبش سياسي، شبهروشنفکري ايراني و غيره را ندارم؛ هرچند لازم است درباره تمايز محفل، پاتوق، فرقه، لابي، جمع مخفي، انقلابي، انجمن توطئهچين براي براندازي، جناحهاي سياسي، گروه همفکران و انواع پديدههاي گروهي متنوع با "باند" مفصلاً سخن گفت، اما هدف اين نوشته، بحث و بررسي جامعهشناختي و روانشناسي اجتماعي اين پديدهها نيست و غرض صرفاً اشاره به پديده بانديسم در رسانههاست. بديهي است که هر رسانه، مطبوعات، راديو، تلويزيون و غيره در جامعه آزاد ـ چه دولتي و چه خصوصي ـ بر اساس اهداف، نظرگاهها، منافع و ابلاغ و نشر مقاصد متحد با حاميان خود پديد ميآيد و اين امر عجيب نيست. حتي ايده بيطرفي رسانه که خود بحث مفصلي است، همچون يک بينش تابع تلقي و منافع و وجود اجتماعي خاصي است و هرچند همچون يک داعيه فاقد صدق اجتماعي ظاهر شود، کماکان مقولهاي قانونمند و علناً قابل دفاع (همينطور قابل رد) است. هرگز اين ارتباط يک رسانه با منافع اجتماعي خاص و بيان آن و تبليغ در جهت ديدگاه و سود آن گروه اجتماعي، مشمول تعريف بانديسم نميشود. بانديسم محصول پيوندهاي نهانکارانه و خواستهاي نامشروع و نامعقول و غيرقانوني و دستيابي به منافع و امتيازهايي از طريق روشهاي خلاف قانون و عرف و عقل و صلاحيت و بر اساس کذب و جعل و فقدان شايستگي است. باندها براي دستيابي به خواست خود و يا حمايت از کسي و نفي و طرد ديگري، نه با حقيقت و صلاحيت و قانون و شفافيت، بلکه با انواع تصميمگيريهاي پشت پرده توطئهگرانه و مباح شمردن هر وسيله براي دسترسي به اهداف خود و محروم کردن افراد صاحب حق از حقوق خود سود ميجويند و اين امري رايج در کنش باندي است. شما به برتري و صلاحيت ديگري واقفيد، اما برعکس، توانايي او را آگاهانه نفي و به شيوه غيرقانوني او را تخريب و جايگزين خود را تحکم مينماييد. در محيط روشنفکري، هنري و فرهنگي ما، به پيروي از شيوع بانديسم در جامعه، روابط باندي، تخريب ديگري و دستيابي به امتياز از طريق بند و بستهاي مافيايي رواج دارد. اما بدتر از همهجا در قلمرو مطبوعات است که باندها به ممانعت از رشد منطقي و تعاطي انديشهها، به سرکوب و ناديدهگرفتن صلاحيتها، به واروگويي، ضعيف نشان دادن قوي و نفي رقيب و اعمال غيرقانوني سرکوبگر مشغولند. اين پديده هم مستقيماً بازتاب و حاصل کنش قدرت، عاديشدن حذف در نظام اجتماعي، ممانعت از رقابت آزاد، تنگکردن فضا براي ديگري و ... است. وقتي فسادي در نحوه اداره جامعه عادي ميشود، اتفاقاً اندک اندک حتي منتقدان نظم موجود هم تحت تأثير گفتمان حاکم قرار ميگيرند. براي پاکيزه نگاه داشتن فضاي نقد، بايد با روابط باندي و شگردهاي گوناگون و رسواي آن مقابله کرد. • نشريه الکترونيک آدم برفيها، شماره 4، تير 1387 www.adambarfiha.com
|
||