xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr         

ديگر :      (1)  (2)  (3) 

  http://www.daneshjoonews.com

نامه‌ سرگشاده ميشل فوكو به مهدی بازرگان (١٣۵٨)
جمعه, ۰۸ مرداد ۱۳۸۹
ترجمه حسام سلامت

ترجمه ای برای ضیاء نبوی، مجید دُری، مهدیه گلرو، شیوا نظرآهاری

آقای نخست وزیر

در سپتامبر سال گذشته -كه چندین هزار مرد و زن در خیابان های تهران به گلوله بسته شده بودند- شما مصاحبه با من را پذیرفتید، در قم، در منزل آیت‌الله شریعتمداری. تعدادی فعال حقوق بشر آنجا پناه گرفته بودند و سربازان مسلسل ‌به دست ورودی خیابان كوچكی را می‌پاییدند.

در آن هنگام شما رئیس انجمن دفاع از حقوق بشر در ایران بودید. انجمن از ناحیه شما از خود جسارت به خرج داده بود. جسارت فیزیكی: زندان انتظار شما را می‌كشید، و شما پیشتر طعم آن‌را چشیده بودید. جسارت سیاسی: رئیس‌جمهور امریكا اخیراً شاه را در زمره مدافعان حقوق بشر قرار داده بود. بسیاری از ایرانیان از اینكه این‌روزها موضوع سخنرانی‌ها و كنفرانس‌های جنجالی‌اند، خشمگین‌اند. آنها نشان داده‌اند كه می‌دانند چگونه حقوق‌شان را احراز كنند. آنها محاكمه یك جوان سیاه ‌پوست در رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی را مشابه محاكمه یك شكنجه‌گر ساواك در تهران نمی‌دانند. چه كسی می‌تواند از آنها خرده بگیرد؟

چند هفته‌ای است كه می‌كوشید به محاكمات شتابزده و اعدام‌های عجولانه پایان دهید. عدالت و بی‌عدالتی نقطه حساس همه انقلابها هستند: از این نقطه است كه انقلاب‌ها زاده می‌شوند، از همین نقطه هم هست كه راهشان را گم می‌كنند و می‌میرند. و از آنجا كه صلاح دیده‌اید بدین موضوع به طور علنی اشاره كنید، احساس می‌كنم می‌باید گفتگویمان در این‌باره را به یادتان بیاورم.

ما از رژیم‌هایی سخن گفتیم كه درست در همان زمانی كه به حقوق بشر استناد می‌كنند بر مردم ستم روا می‌دارند. شما امیدی ابراز داشتید مبنی بر اینكه این حقوق در خواستِ استقرار حكومتی اسلامی، كه در آن موقع به طور گسترده‌ای مورد قبول ایرانیان بود، تضمینی واقعی بیابند. شما برای چنین امیدی سه دلیل آوردید. گفتید ساحتی معنوی قیام مردم را پشتیبانی می کند، قیامی كه در آن هر فرد، محض خاطر جهانی سراسر دیگرگون، حاضر است هر چیزی را به خطر بیاندازد (و برای بسیاری، این «هر چیز» کمتر از وجود خودشان نبود): این ساحت معنوی معادل اشتیاق به رفتن به زیر لوای «حکومت ملاّها» نبود- به نظرم همین عبارت را به کار بردید. آنچه از تهران تا آبادان دیدم به هیچ وجه نظرات شما را نقض نمی کرد.

شما همچنین گفتید اسلام، با ژرفای تاریخی و پویایی کنونی اش قادر است، به اتکای این حقوق، با چالش خطیری که سوسیالیسم نتوانسته بهتر از سرمایه داری از پس آن برآید- اگر نگوییم آن را بدتر کرده است- رودرو شود. برخی که گمان می کنند چیزهای زیادی درباره ی جوامع اسلامی یا درباره ی ذات همه ی ادیان می دانند می گویند «این غیرممکن است». من از آنها بسیار متواضع ترم، نمی دانم مسلمانان به نام کدام اصل جهان شمولی می بایست از جستجوی آینده شان در اسلامی که می بایست چهره ی جدیدش را به دست خود بسازند، دست بردارند. چرا در عبارت «حکومت اسلامی» همه ی سوءظن ها بلافاصله متوجه ی صفت «اسلامی» می شود؟ واژه ی «حکومت» به خودی خود برای آنکه ما را گوش به زنگ نگه دارد کفایت می کند. هیچ صفتی – دموکراتیک، سوسیالیست، لیبرال، مردمی- حکومت را از الزامات اش معاف نمی کند.

شما گفتید حکومتی که اقتدارش را از اسلام گرفته است حقوق قابل توجهی از یک حاکمیت دولتیِ نوع عادی را به واسطه ی تعهداتی که بر دین مبتنی است، محدود می کند. چنین حکومتی به واسطه ی اسلامی بودن اش توسط «وظایفی» تکمیلی مقید می شود و می بایست این پیوندها را رعایت کند، چرا که مردم می توانند همین دین مشترک را علیه حکومت به کار گیرند. این ایده به نظرم مهم رسید. من شخصاً به اینکه حکومت ها ممکن است داوطلبانه به تعهداتشان عمل کنند اندکی مشکوکم. بنابراین به نفع حکومت شوندگان است که به پاخیزند و گوشزد کنند که به سادگی حقوق خویش را به آنانی که بر آنها حکومت می کنند واگذار نکرده اند، بلکه، در عوض میخواهند وظایف حکومت ها را بر آنها تحمیل کنند. و از این منظر، محاکماتی که اینروزها در ایران در جریان است براستی نگران کننده است.

هیچ چیز در تاریخ یک مردم مهم تر از برهه های نادری نیست که این مردم به مثابه ی یک تن برمی خیزند تا رژیمی را که دیگر نمی توانند تحمل کنند، براندازند. هیچ چیز برای زندگی روزمره ی این مردم مهمتر از برهه¬هایی نیست که، برهه هایی که برخلاف اولی بسیار رایج اند، قدرت دولتی با یک فرد درمی افتد، وی را دشمن خود میخواند، و تصمیم میگیرد وی را نابود سازد: [حکومت] هیچگاه وظایفی مهمتر یا اساسی تر از این نداشته که رعایت کند. محاکمات سیاسی همواره در حکم محک [حکومت ها] هستند. نه از آن جهت که متهمان هرگز مجرم نیستند بلکه از این رو که قدرت دولتی خود را بدون نقاب به نمایش می گذارد، و خود را حین قضاوت دشمنانش به معرض قضاوت می گذارد.

حکومت همواره مدعی است که میبایست محترم شمرده شود. اما در واقع دقیقاً همینجا است که می باید مطلقاً احترام گذار باشد. خودِ حقی که حکومت در دفاع از مردم اعمال می کند مسئولیت های بسیار سنگینی بر دوش آن میگذارد.

ضروری است -از این رو لازم الاجرا است- که همه ی امکانات دفاعی و همه ی حقوق ممکن را برای کسی که تحت پیگرد است فراهم آوریم. آیا وی «آشکارا گناهکار» است؟ آیا افکار عمومی به تمامی علیه وی است؟ آیا مردم از وی متنفرند؟ دقیقاً همین ها است که حقوقی به وی ارزانی می دارد، حقوقی که با این حال یکسره میبایست خدشه ناپذیر باشند؛ این وظیفه ی قدرت حاکم است که این حقوق را به رسمیت بشناسد و تضمین کند. نزد یک حکومت چیزی چون «انسانهای ناسزاوار» نمیتواند وجود داشته باشد.

این نیز وظیفه ی هر حکومتی است که به همگان نشان دهد- منظورم به فرودست ترین، سرسخت ترین و ناآگاه ترین کسانی است که تحت حکومت اند- در چه شرایطی، به چه طریقی، بنا به چه اصلی، قدرت دولتی میتواند مدعی حق تنبیه کردن به نام خود شود. به سهولت میتوان تنبیهی را که حساب پس نداده است موجه جلوه داد؛ بااین حال این همچنان نوعی بی عدالتی خواهد بود، هم در قبال فرد محکوم و هم در قبال همه ی آنهایی که در محدوده ی قلمرو قضایی قدرت دولتی اند.

به باور من این وظیفه ی در معرض قضاوت گذاشتن خود بهنگام قضاوت کردن را هر حکومتی می بایست در برابر هر انسانی در هر کجای جهان بپذیرد. به گمانم شما نیز درست مثل من موافق این اصل نیستید که هر حاکمیتی تنها می بایست به خودش پاسخگو باشد. حکمرانی، کمتر از محکوم کردن یا کشتن، محل بحث و مناقشه نیست. باید خوشحال باشیم که هر شخصی، مهم نیست چه کسی، حتی کسی در آن سوی دنیا، بتواند بدین دلیل که دیگر قادر نیست شکنجه شدن یا محکوم شدن شخص دیگری را برتابد، حرف خودش را بزند. این در حکم مداخله در امور داخلی یک کشور نیست. آنهایی که به خاطر هر ایرانی شکنجه شده در قعر زندان های ساواک معترض بودند در کلی ترین و جهانشمول ترین امر موجود مداخله می کرده اند.

شاید گفته شود اکثریت ایرانیان اعتماد خود به رژیمی را که روی کار می آید نشان داده اند، و از همین رو می باید اقدامات قضایی آن را نیز تأیید کنند. واقعیتِ پذیرفتن، خواستن و رأی موافق دادن به حکومتها نه تنها از وظایف آنها نمی کاهد که وظایف سنگین تری بر آنها تحمیل می کند.

آقای نخست وزیر، مسلماً من هیچ مقامی برای خطاب شما بدین طریق ندارم- مگر اجازه ای که خود در نخستین دیدارمان به من دادید، با تفهیم اینکه به نظر شما حکمرانی نه حقی طمع کارانه که وظیفه ای فوق العاده دشوار است. بر شما است که یقین حاصل کنید این مردم هرگز بر نیروی سازش ناپذیری که به اتکای آن خود را آزاد ساختند، تأسف نخواهند خورد.


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Free counter and web stats