xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr         

                  

چند شعر از اوکتاويو پاز

 

 

 

 

درختی رقصان اما ریشه در اعماق*


شعر بود
یک دکل فشار قویِ برق
به هیچ جا وصل نبود
می‌توانست پاریس، نیویورک و تمام پایتخت‌های جهان را
روشن کند

کسی اگر به او دست می‌زد
تباه می‌‌شددیگر با هیچ برقی شارژ نمی‌شد
خراب می‌‌شد
شعر می‌شد
یک دکل فشار قویِ تنها


16 آبان 1384
* از شعر سنگ آفتاب

 

 

 

 

 

کنار نهر

 

_ چه کیمیا، چه دلربا!
زنِ کسی می‌شوید
پاهای سپیدش را
در آب تیره‌گون.

میان ابرها
ماه می‌تابد
چنان دورادور
که کس به آن دست نمی‌یابد

_چه دلربا، چه کیمیا!
شوهرِ کسی می‌گذرد
در زورقی سپید
بر نهر تیره‌گون

خواستم بپرسم از مرد
پیشنهادش چه بود
اما پنهان شد ماه
در پس پشت ابرها.

• اکتاویو پاز، برگردان سعید سعید‌پور، تهران: مروارید1383


"خواستم بپرسم از او
که پیشنهادش چه بود
ماه پنهان شد اما"
برگردانِ سعیدپور این است که من کمی تغییرش دادم.

By the stream

- How rare, how lovely
somebody’s wife
washing her white feet
in the dark water.

Moon shines
among the clouds
so far, so far
no one can reach it

- How lovely, how rare
somebody's husband goes by
in a white boat
on the dark stream.

I was going to ask him
what he proposed,
but the moon hid
behind the clouds.

Octavio Paz

 

 

 

 

 

A where without a who

کسی نیست
میان درختان
و من
نمی‌دانم کجا رفته‌ام


• اکتاویو پاز، برگردان سعید سعید‌پور
• مترجم اسم شعر را" کجای بی‌کس" ترجمه کرده‌اند، به نظرمی‌رسد می‌توان جایگزینی بهتر پیدا کرد.

و

After Life
به ویژه پاییز!

آزاده این موسیقی نیست، کسانی می خواهند چیزی بگویند
کسانی اسیر بی زبانی در بی زمانی
...
درهای تمام تالارها را باز بگذارید امشب ...

 

 

 

 

 

آن لحظه

می‌جویم بی آنکه بیابم، به تنهایی می‌نویسم
کسی اینجا نیست، روز فرو می‌افتد، سال فرو می‌افتد،
من با لحظه سقوط می‌کنم، به اعماق می‌افتم،
کوره راه ناپیدایی روی آینه‌ها
که تصویر شکسته‌ی مرا تکرار می‌کند،
پا بر روزها می‌گذارم،
به جستجوی یک لحظه پا بر سایه‌ام می‌گذارم،

من آن لحظه را می‌جویم که به دلکشی پرنده‌ای است

من آفتاب را در ساعت پنج عصر می‌جویم
که آرام بر دیوارهای شنگرفی فرو می‌افتد،


اکتاویو پاز، سنگ آفتاب، ترجمه‌ی احمد میرعلایی، تهران: کتاب زمان

 

 

 

 

 

حد نهایی حیات

مرا ببر، ای تنها
مرا ببر میان رویاها
مرا ببر، ای مادر
یکسر بیدارم کن
وادارم کن تا رویاهای تو را ببینم.

اکتاويوپاز
نقل از احمد میرعلایی، مقدمه ی سنگ آفتاب

به زبان دیگر دنیا چه رنگی است؟!
خواب‌ها و رویاهایم...