xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
لاهیجان
http://lahijane-man.blogsky.com
یکشنبه 23 دی ماه سال 1386 شصت سالگی م.راما « از شمار دو چشم، یک تن کم وز شمار خرد ، هزاران بیش » به راستی که این بیت زیبا برازنده ی او شد ، که بر سنگ مزارش در آرامگاه عمومی آقاسید محمّد یمنی نوشته آمد. دور از ناباوریها و و حزن و اندوه ِ همان سالها در خاک آرمیده و همچنانکه خود می گفت: می شوم زرد ، ولی هیچ نمیپوسم من -- چون که در خاک جهان، ریشه فراوان دارم محمّد امینی، متخلّص به م.راما، در ۲۳ دی ماه ۱۳۲۶ در لاهیجان ، در یک خانواده ی متوسّط شهری متولّد شد و تحصیلات ابتدایی و متوسّطه را در همین شهر به پایان رساند. اولّین شعری که سرود، در حدود سال ۱۳۴۰ یا ۴۱ بود و در آن با بیانی زیبا از وضعیّت زندگی طبقات محروم سخن گفته بود. این شعر در در روزنامه ی پیام ملّی آن روزگار به چاپ رسید: در هشتی برهنه ی خانه گفتم به مادرم ؛ امروز ما ناهار چه داریم؟ خندید و گفت : عزایِ غذای شب! بیشتر کوششهای وی در زمینه ی شعر و شاعری، درهمان دوران نوجوانی و جوانی که یک دانش آموز دبیرستانی بود، صورت می گرفت و مدیر مدرسه اش - آقای کیافر - که خود نیز نویسنده و ادیبی توانا بود، نطفه های استعداد درخشان را که در م.راما می دید، می شناخت و همیشه او را می ستود. وی پس از پایان تحصیلات متوسّطه، در کنکور سراسری شرکت کرد . در رشته ی مهندسی آبیاری دانشگاه تبریز پذیرفته شد و در سال ۱۳۴۸ تحصیلات دانشگاهی را به پایان برد. در همان سالها در مجله ی خوشه و مجله ی فردوسی بهصورت جسته گریخته شعرهایش چاپ می شدند و بدینسان او توانست در بین شاعران و هنرمندان و محفل های روشنفکری آن زمان، جای پای برای خود باز کند . در همان سال ها بود که به علّت مبارزات آزادیخواهانه ، در یک نیمه شب تابستان، عده ای از مأموران سازمان اطّلاعات و امنیّت شاهنشاهی ، به خانه ی پدریاش هجوم بردند و پس از جستجو در گوشه و کنر ، او را نیز با خود بردند. وی هشت سال در زندان بسر برد و عمده شعرهای گیلکی مطرح خود را متأثّر از شور انقلابی آن سالها در زندان سرود. در سال ۱۳۵۷ در اوج مبارزات مردم ، به همراه خیل عظیمی آزادیخواهان و همرزمان خود از بند ستم رها شد و دوباره به آغوش گرم جامعه، بین هنردوستان و آزاداندیشان بازگشت. پس از آزادی ، فرصت را غنیمت شمرد و در فضای گرم و صمیمی سال های ۵۷ تا ۶۰ ، بسیاری از سروده هایش را در زمینه ی شعر های گیلکی و فارسی ، به خواست و سلیقه ی خویش چاپ رساند از جمله ؛ مشت و درفش ، غزلهای بند ، جمهوری دموکراتیک سازها ، شطرنج خونین ، اوجا ( گیلکی ) و چند ترجمه از قبیلِ سران و سلاطین ، شکست ناپذیر و .. وی در دستور زبان و ادبیّات و بکار بردن صحیحِ واژه ها نهایت دقّت را داشت. معتقد بود که کلمات باید در دستهای آدم بگردد و چون موم به شکل دلخواه درآید و در تقدّم و تأخر آنها نباید ظلم روا داشت. از آنجاییکه زبان و ادبیات را از کارآمدترین ابزار بیان مقاصد خود می دید ، به شکل های گوناگون زبان و فراگیری آنها علاقه ی وافری نشان می داد. وی به زبان انگلیسی تسلّط کامل داشت و به زبان فرانسه هم کاملاً آشنا بود. پس از آزادی از زندان و پرداختن به امور مربوط به خود ، به یاری دوستان ، و با توجّه به رشته ی تحصیلیاش ، توانست در تهران به کاری مشغول شود و در همان سال ها نیز ازدواج کرد. حدود سه سال بعد از ازدواج طیّ مأموریّتی ، در رابطه با پروژه ای در اطراف لاهیجان ، به همراه اکیپی از مهندسان شرکت ، راهی گیلان می شوند. در یکی از روزهای گرم تابستان، پیش از شروع کار در دفتر شرکت- در شهرستان کلاچای - به علّت گرمای هوا و برای خنک شدن،یکی از دوستان تبریزی او خود را به آب زد . لحظه ای نگذشت که دریا طوفانی شد و محمّد امینی، برای نجات جان دوست ، خود را به آب انداخت. غافل از اینکه دریا، آن دریای شعرهای یدالله رؤیایی نبود ، که گاهی عاشق طوفانها و موجهایش می شد و خود نیز برای نجات دوستش ، اسیر این گرداب بی حاصل شد و هر لحظه از چشم منتظرانِ ساحل ، دورتر. .... در بیستم مردادماه سال یکهزار و سیصدو شصت و چهار ، دریا ، نسیمی جز ماتم غرق شدن شاعری جوان و تأثیرگذار نمی آورد و جز تأسف ، چیزی از لاهیجان به گوش نمی رسید..! یادش زنده و شصت سالگیاش بر شاعران و ادب دوستان و گیلک های آزاده ، مبارک. و به قول خودش: گرچه گوگرد غم از هرجهتی می ریزد -- همچنان سبزم و سر سبزی پنهان دارم. با سپاس فراوان از آقای احمد امینی برادر مرحوم م. راما. |