در عظيم خلوت من               در عظيم خلوت من / هيچ غير از شکوه خلوت نيست ... ـ فريدون ايل بيگی            به سراغ من اگر می آئيد / نرم و آهسته بيائيد / مباد که ترک بردارد / چينی نازک تنهائی من

        m.ilbeigi@yahoo.fr            

                                               

             
"حِقارتِ"تان را از"فدائی"برداريد!

 

آقای بهزاد کريمی ، با سلام ! ("سلام ِ"تان می کنم - که غالبا برای آنانی که ارزشی برايشان قائل نيستم ، چنين نمی کنم ، پس ، يعنی ؛ حتی کمی ...)

عليرغم نفرت ِ تا بی نهايتم از "اکثريت" - می شود انسان بود ، می شود به "زادگاه" علاقه داشت ، می شود "چپ" بود و چه و چه های ديگر بود و از اينان ، اين خفت ِ پُر سخافت ِ تاريخی ، متنفر نبود ؟ ( که شما ، نه در ابتدا ، بعدها ، بيش از پيش ، از"پايه"هايش شديد و تا به ابد اين خفت با شما خواهد بود و جان ِ تان لرزان) ، اما ، اما : تاکنون نديده ام که ازخيل ِ پُرمدعيان (و چرا به ساده گی نگويم : خيانتکاران ِ - عامدا ، يا ، سخفيانهء) شما کسی دستی بردارد به "انتقاد" و شما تنها کسی هستيد (شايد با "فواد تابان" - آن جوانک ِ"پيشگام ِ" لرزانی که در مناظره با بنی صدر و ديگران در صفحهء تله ويزيون در تهران ديدم) می خواهيد از اينهمه خفت ها تن زنيد و شبی - لااقل يک شب - ، به آسوده گی بخوابيد ...

قبل از پرداختن به آخرين نوشته ها و (بنوعی) مصاحبهء تان ، خواهشی از شما دارم : "چريکهای فدائی خلق" ، "سازمان چريکهای فدائی خلق" ، "سازمان چريکهای فدائی خلق ايران" ، هرچه بود - خوب ، يا، بد-، جزئی از تاريخ ِ ايران شده است و  "سازمان فدائيان خلق ايران-اکثريت" ، "سازمان فدائيان-اقليت" ، "سازمان اتحاد فدائيان خلق ایران" ، "سازمان اتحاد فدائيان کمونيست" و...و... هیچ ربطی با گذشتهء این "درابتدائی" ندارند ؛ پس ، اين نام ِ "پُرخفت بار" (که امروزه هيچ ربطی با آنها نداريد) را از خود برداريد و مثلا برخود بگذاريد : "سازمان ِ بی رابطه باگذشتهءخفت بار"فدائی" - پيرو خط ِ "داريوش همايون" (شما که عادت ِ تان شده است که پيرو باشيد - که به جز از اين حتی "زنده گی" هم نمی توانيد کنيد : پيرو ِ "جبههء سوسياليستی" (اصطلاح ِ ديگری بود که الان به خاطر ندارم-پيری ست!) ؛ پيرو ِ "خط ِ امام"و ...)  . نه ، نه ! شوخی نمی کنم ، حتما اين نام ِ "پُرخفت بار" را از خود برداريد و آسوده شويد و آسودهِ مان کنيد (يک وقت خطای ِ "توده" ای های ِ سابق را تکرار نکنيد که به يکباره شدند "راه توده" - که گوئيا سرشان در آغل ِ "حوزهء علميهء قم" است و نام ِ تانرا نگذاريد "راه فدائی"- گرچه "سازمانی" به اين نام "وجود" داشت)...

حال ، نقل قول های "عذرخواهی" های حدااقلی شمارا (بی هيچ تفسير از جانب ِمن - که جايش هست) را در اينجا می آورم (ايکاش که "ديگرانِ"تان ، "جُربزهء" شمارا داشته باشند - چه آرزوی ِ خامی!):

  • [...]ابتدا می باید با سیاست خطای "شکوفایی [جمهوری اسلامی]" قاطعانه مرز کشید و به خاطر این خطای بزرگ در پیشگاه تاریخ و مردم از خود انتقاد نمود [...] (1)

  • ما حق نداریم آن کرنش فاجعه باری را که در آن دو سال و اندی در برابر جمهوری اسلامی کرده ایم با تاکتیک های بشدت ذهنی و سازمانگری های ماجراجویانه این یا آن جریان و گروهی به مقایسه بنشانیم که در موضع اپوزیسیون رژیم ولایی بودند. (2)

  • موضوع مقدم و مرکزی، همانا انتخاب موضع در برابر قدرت سیاسی مبتنی بر حکومت دینی است و ما در این رابطه، یک سر افکندگی دو ساله و نیمه در کارنامه مان داریم.(3)
     

  • آخر این چه منطقی است که حکومتی را شکوفا باید کرد که یقین داریم ما را خواهد زد و این چه شکوفایی است که می خواهد بر بستر خونین آزادیخواهان و عدالت طلبان سر بر آورد؟! (4)

  • بدهی بزرگ ما!
    یک کلمه! پوزش روشن و صریح و بی هیچ اما و اگر از همه آنانیکه از سوی ما در آن دو سال و اندی و در بستر سیاست فاجعه بار "شکوفایی جمهوری اسلامی"، مورد بدترین و نارواترین اتهامات سیاسی قرار گرفتند. اعاده حیثیت از هر فرد وشخصیت و از هر جریان سیاسی که بدهکار اخلاقی شان هستیم. همین. اول این، و بعد بحث بر سر مسایل دیگر! (5)

  • ما اپوزیسیون را نه بخاطر فقط اقدامات شان که اصولا به خاطر انتخاب سیاسی متفاوت از ما در قبال جمهوری اسلامی مورد حمله سیاسی قرار می دادیم. ما واژه "تربچه های پوک" را از ادبیات سیاسی وقت حزب توده ایران اقتباس کردیم و بر سر مخالفین کوبیدیم. به خاطر این برخورد های غیراخلاقی، می باید که از همه آنان پوزش خواست. (6)

  • به همه دل آزردگان از انتخاب فاجعه بار سازمان ما در آن دوره حق می دهیم که آن رنجش تاریخی را در حافظه خود داشته باشند.(7)

  • سازمان ما از این یا آن مورد سرکوب اپوزیسیون توسط جمهوری اسلامی ابراز خرسندی کرده و یا اینجا و آنجا از اعضاء و هواداران سازمان ولو ضمنی و بطور غیرمستقیم دعوت به همکاری با ارگان های انتظامی جمهوری اسلامی علیه نیروهای برانداز نموده است.(8)

  • نقد ما نسبت به سیاست و کارکردهای دیگران یک چیز است و پوزش خواهی ما از همه آنانی که در آن دوره از سوی ما مورد اتهام قرار گرفتند چیزی است دیگر که کوچکترین لاپوشانی در این زمینه جایز نیست. (9)

  • رفیق فرخ نیز نیازمند آنست که پیش از راه انداختن مسابقه سنجش اعمال ما با دیگر قربانیان استبداد مذهبی، ابتدا شجاعانه در مورد آنچه که ما در آن سالها گفتیم و عمل کردیم سخن بگوید. او محتاج است که پوزش بجا ولو دیر هنگام خود از زنده یادان دکتر قاسملو و مهندس بازرگان در ارزیابی اخیرش را اولا به همه آنانی گسترش دهد که از نظر رفتار نسبت به آنان بدهکاریم و ثانیا این عذر خواهی را به جای عبور دادن از کانال تاکتیک سیاسی و مثلا ضرورت رویکرد لیبرالی به جای گزینش "ضدامپریالیستی"، مقدمتا در رابطه با فرهنگ سیاسی و به خاطر اخلاق سیاسی هزینه کند. تنها، این رفتار اعتماد بر انگیز است.(10)

  • در همه این سالها من نیز مانند بسیاری دیگر به این اندیشیده ام که در آن سالهای بسیار حساس و آینده ساز اول انقلاب، چه می باید می کردیم؟ اول باید بگویم که بپذیریم که ما فرزند زمان و زمانه خود بوده ایم و محاط برآن شرایط تاریخی که در کل، بنیان رفتارهای ما را رقم می زد و نتیجه اینکه، با نگاه امروز مشکل بتوان برای عمل دیروزین قالب ریخت.  (11)

  • *) از همان اول پیروزی انقلاب می شد دید- و دقیق تر می بایست دید- که اندیشه اسلامی به رهبری و هژمونی آقای خمینی، بازی سیاسی را برده است و از این پس تا مدتی دستکم نه چندان کوتاه، مسئله مرکزی جامعه ایران حکومت ولایی خواهد بود؛ و حکومت ولایی، ناگزیر از اعمال استبداد است.
    *) آلترناتیو استراتژیک این موقعیت جدید، سکولاریسم دمکراتیک یا دمکراسی سکولار در شکل جمهوری بی پسوند بوده – و دقیق تر می بایست باشد- که نیروی مدرنیته هسته اصلی آن را تشکیل می دهد.
    *) نیروی حامل این استراتژی، می باید که در مبارزه با قدرت حاکم دو واقعیت را در نظر بگیرد – و دقیق تر می بایست در نظر می گرفت- اگر که قصد شکست سریع را نداشته باشد. اول، پایگاه توده ای این قدرت انقلابی و دینی که برای لاغر شدن و سر انجام تهی شدن اش می باید از زمان وام گرفت و در سیاست ورزی بسیار خویشتن دار بود و دوم، وجود نیروی اسلامی ناهمخوان با ارتجاع استبدادی در درون نظام مستقر که سر انجامی ندارد جز رانده شدن اش از ساختار ولایت و الحاق به همراه ثابت قدم خود یعنی جمهوریخواهان سکولار دمکرات برای گذار به دمکراسی در کشور و برقراری آن.
    من حسرت آن انتخابی را می خورم که فکر می کنم به رغم همه تنگناها و محدودیت های فکری و ایدئولوزیک مان می شد برای آن سمتگیری کرد و سرانجام با طی زیگزاگ ها و نوسانات اجتناب ناپذیر بر آن ایستاد: اتخاذ موضع اپوزیسیونی منتقد نرم اما پیگیر در قبال حکومت جمهوری اسلامی[...] جنبش با اعتبار فدایی خلق می توانست در شکل گیری و قوام چنین اپوزیسیونی نقش ایفا کند[...] (12)

  • بوده اند رفقایی که چندین بار به من نهیب زده اند که: توکه در مقاطع انشعاب در موقعیت تصمیم گیرنده خاصی نبوده ای، چرا اینهمه خودزنی می کنی وبیش از واقعیت امر،خود را شریک آن تصمیمات می دانی؟! و پاسخ من اینست که: اگر من نتوانستم در کانون اصلی آن تصمیمات باشم و بمانم، اما در دایره این تصمیمات که بودم و به خودم که نمی توانم دروغ بگویم وچنین مدعی شوم که اگر جزو تصمیم گیرندگان اصلی بودم مثلا بکلی متفاوت از بقیه عمل می کردم!سکوت و فراتر از آن، همراهی های بعدی من با این تصمیمات، برای نشانده شدن من بر صندلی اتهام کفایت می کند.  (13)

  • برخورد سازمان با واقعه آمل یکی از سیاهترین تجلیات سیاست سازمان در آن دوره را به نمایش می گذارد.یاد آوری آن برای نشان دادن ابعاد سیاست فاجعه بار سازمان لازم است ونیز برای آنکه عرق شرم انسانی بر پیشانی تک تک انسان هایی بنشیند که آن سیاست را ساختند و یا که با آن سیاست راه رفتند. اما ماندن در این نقطه وتمرکز دعوا بر سر اینکه فداییان اکثریت در کار لو دادن بوده اند ، یک انحراف روش شناسانه و یک مفاصا حساب سیاسی است. آمل، نتیجه منطقی مشی سیاسی ای بود که سازمان اتخاذ کرد! صف بندی های عینی سیاسی در آنزمان، بستر عمل ومحل محک زنی برای هر خط مشی سیاسی در جامعه بود.سازمان فداییان خلق ایران-اکثریت که به گمان خود صادقانه مشی سیاسی حمایت از انقلاب ( که رهبری وقت جمهوری اسلامی را جزو آن و جزو تعیین کننده آن می فهمید) در برابر اعمال ضد انقلابی ( که عملکرد گروههای برانداز را برغم نیات انقلابی شان از همین جنس می دانست) را پیش می برد نتوانست در قبال وقایع این چنینی منزه باقی بماند و آلوده بازی نشود. (13)

  • اینکه سازمان ما مبتنی بر آن مشی سیاسی با جمهوری اسلامی همکاری اطلاعاتی داشته است، من تا چندین سال پس از مهاجرت از چنین همکاری هایی مطلع نبوده ام ، اما بعدها شنیدم که از طریق دبیر خانه سازمان ارتباط هایی با قوه قضاییه و انتظامی در مورد تحویل سلاح ها و پی گیری موارد بازداشتی مربوط به افراد سازمان وجود داشته و در همین ارتباط ها، مقامات جمهوری اسلامی خواهان اطلاعات از سازمان پیرامون "ضد انقلاب " بوده اند. به گفته برخی از آنانکه در این حوزه بوده اند، دبیر خانه سازمان برخی از اطلاعات رسیده در باره تحرکات جریانات متعلق به رژیم قبل از انقلاب را به طرف رابطه شان با جمهوری اسلامی می داده اند. البته یکی از دوستان هم قید می کرد که در مواردی که ما برای آزاد شدن افراد دستگیر شده سازمان با آنها در مذاکره بودیم و آنها انتظار داشتند که در برابر از ما اطلاعاتی بگیرند ما برخی اطلاعات به آنها می دادیم [...] (14)

  • در همین دو سال سیاست "شکوفایی جمهوری اسلامی " سازمان، چندین هزار نفر از رفقای ما از سطح رهبری تا واحد های پایه دستگیر شدند و در همین سالها چند ده نفر از آنان اعدام و در سالهای بعدتر، نزدیک به چهار صد نفر از رفقای ما در میدان های اعدام جان باختند. (15)

  • می خواهم بگویم که ما باید با اسم مشخص نیز از هر رفیق که مورد ترور شخصیتی از طرف ارگان های سازمان - و در هر زمان هم که صورت گرفته است - رسما و علنا پوزش بخواهیم و من اینجا به سهم خود، عمیقا از نام و خاطره زنده یاد رفیق هلیل رودی بخاطر بی حرمتی در حق وی پوزش می خواهم. (16)

پانوشت :

(1) تا (12) ، از اينجا آمده است :

بهزاد کریمی  : یک کلمه / پیرامون ارزیابی تنظیمی رفیق نگهدار در رابطه باسیاست "شکوفایی"

http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=27962

(13) تا (16) ، از اينجا :

ی. صفائی : پرسشی چند از بازماندگان جنبش سیاهکل و پاسخ هایی از بهزاد کریمی

http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=20636