m.ilbeigi@yahoo.fr dimanche, 04. novembre 2018 |
|
صلح كل
http://solhekol.blogfa.com
آیا عرفان و تصوف از هم جدا هستند؟
به نام انکه جان را فکرت آموخت چندی پیش مطلبی در یکی از وبلاگها(خرقه)مشاهده کردم که در آن این شبهه مطرح شده بودکه:(عرفان و تصوف دو مقوله جدا از هم هستند) بسیار متعجب شدم.چرا که مطرح کردن چنین نظریه ای نشان از عدم توجه به تاریخ عرفان و تصوف اسلامی میباشد.اگرنگارنده اندکی مطالعه در مورد تاریخ عرفان و تصوف داشت. هیچگاه چنین سخنی را بیان نمیکرد.مولانا جلاالدین بلخی از عرفاو متصوفه بزرگ ایران زمین است.شیخ بهایی مثنوی مولانا را مدلی از قران میداند.اندیشه های این عارف بزرگ مرزهای سیاسی تمام کشورهای دنیا را در نوردیده و سال ۲۰۰۷ سال مولانا این عارف و صوفی بزرگ ایران زمین نام گرفته است.تمامی بزرگانی که ما آنهارا به عنوان عارف کامل میشناسیم در طریق تصوف گام میزده اند.از جمله:بابا طاهر-سنایی-محی الدین عربی-سعدی-مولانا-حافظ-شیخ بهایی-ملا محسن فیض کاشانی -عطار نیشابوری-عزیز الدین نسفی-محمود شبستری-عین القضات همدانی-احمد غزالی-ملا محمد تقی مجلسی-ملا محمد باقر مجلسی-فخرالدین عراقی و...هر کس به آثار این بزرگان مراجعه کند هیچ شکی برایش باقی نخواهد ماند که: عرفان و تصوف را نمیتوان دو مقوله جدا از هم دانست. حال برگردیم به این سوال که عرفان و تصوف چه رابطه ای با هم دارند؟در حقیقت عارف کسی است که در طریق تصوف گام میزندو مراحل سیر و سلوک الی الله را طی میکند.و به درجات متعالی میرسد.به عنوان مثال شما طلبه و روحانی را در نظر بگیرید که درس فقه و اصول میخواند تا نهایتا موفق میشود به درجه اجتهاد رسیده و مرجع تقلید گردد.رابطه عرفان و تصوف هم چنین رابطه ای است.ما هیچگاه نمیتوانیم بگوییم که آن اقای مجتهد روحانی و آخوند نیست.چرا که او از طلبگی شروع نموده تا به درجه اجتهاد رسیده است.در حقیقت اجتهاد او روحانی بودنش را نقض نمیکند.همچنانکه عارف بودن یک شخصیت صوفی بودنش را نقض نمیکند.در حقیقت دیواری که آقای بنده درگاه در وبلاگ (خرقه)بین عرفان و تصوف کشیده وبا توهمات خودشان بالا آورده وجود خارجی ندارد. اما سخنان در باب عرفان و تصوف و اتحاد آنها از بزرگان زیاد است.ما در اینجا به ذکر جمله ای از علامه شهید مرتضی مطهریاکتفا میکنم. انتخاب سخن ایشان اولابه علت مقبولیت سخن ایشان در بین اکثر توده های مردم است وثانیا معاصر بودن این فیلسوف ودانشمند است.ایشان در کتاب ((آشنایی با علوم اسلامی))در مورد رابطه عرفان و تصوف چنین میفرمایند: ((اهل عرفان هر گاه با عنوان فرهنگی یاد شوند با نام عرفا و هر گاه با عنوان اجتماعی یاد شوند به نام متصوفه خوانده میشوند))اینجمله از شهید مطهری انتخاب شده بود که در باب اتحاد تصوف و عرفان جای هیچ شکی باقی نمیگذارد.اما ببینیم آقای بنده درگاه در وبلاگ (خرقه)در جواب یکی از خوانندگان نظرش را چگونه راجع به این جمله شهید مطهری مطرح میکند:*******************************(دوست محترمی نظر داده بودند و در تایید متصوفه از شهید مطهری جمله ای را نوشته بودند ابتدا عین جمله ایشان را می اورم سپس جواب می دهم
ایشان نوشته اند:علامه مطهري : اهل عرفان هرگاه به عنوان فرهنگي ياد شوند با عنوان عرفا و هرگاه به عنوان اجتماعي ياد شوند با عنوان صوفيه ياد مي شوند و مسئله ضديت عرفا با اسلام از طرف افرادي مطرح شده كه غرض خاص داشته اند . يا با اسلام يا با عرفان . ( آشنايي با علوم انساني ص 186 و 3 ) بنده صد درصد با نظر شهید بزرگوار مطهری موافقم.ایشان درست میگویند.فرق عرفان وتصوف نیز در همین جمله مشخص میشود. ایشان عرفا را عرفان فرهنگی مینامند.یعنی عرفان اصیلی که نشات گرفته از فرهنگ اسلامی وعرفانی است.اما هرگاه این عرفان عوامانه وبدون پشتوانه فرهنگی شد وعرفی و کوچه بازاری گردید تصوف نام دارد.******************************************************************* دوستان ملاحظه بفرمایید!!ایشان چگونه این جمله شهید مطهری را تفسیر مینمایند.معنی این جمله آنقدر واضح و آشکار است که اصلا نیازمند معنی دوباره نیست.اما مجبور هستیم دوباره این جمله را معنی کنیم علامه مطهری میفرمایند:((عنوان فرهنگی اهل عرفان عرفا و عنوان اجتماعی اهل عرفان صوفیه است))حال چگونه آقای بنده درگاه توانسته از این جمله چنین تفسیری بسازد جای تعجب داردالبته نکته در اینجاست که ایشان خیلی خوب معنی این جمله را درک میکنداما حقیقت آن است که اقای بنده درگاه نمیتواند بگوید که:من نظر شهید مطهری را قبول ندارم و ایشان اشتباه کرده پس مجبور میشود که معنی این جمله را به نفع خود تمام کند و اینجاست که چنین اشتباه فاحشی میکند ای کاش ایشان اصلا این جمله را تفسیر نمیکردندو سکوت اختیار میکردند.اما اکنون با این تفسیری که به این جمله نوشتند خوانندگان این طور تصور میکنند که آقای بنده درگاه معنی یک جمله ساده فارسی را درک نکرده است. در حقیقت کلمات آخر جمله شهید مطهری:((مسئله ضديت عرفا با اسلام از طرف افرادي مطرح شده كه غرض خاص داشته اند . يا با اسلام يا با عرفان )) در مورد آقای( بنده درگاه) صاحب وبلاگ (خرقه)مصداق پیدا میکند چرا که ایشان از جمله افرادی است که میخواهد ثابت کند اهل عرفان و تصوف با اسلام ضدیت دارند بنابراین ایشان غرض دارند یا با اسلام یا با عرفان یا هر دو خداوند به همه ما توفیق درک حقایق اسلام را عنایت فرماید.آمین صلح کل کردیم با نوع بشر تو به ما بد میکن و نیکی نگر
|