xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
سه شنبه 18 تير 1387 آغازِ سياست ِ راديکال ؛ در باب 18 تير کاظم رضايي خلع سلاحِ عمومي بايد ابتدا از نيروهاي وحشي پليس و بهويژه پليس فدرال آغازشود بخشي از دفاعيه ابي هافمن اين نوشته قرار نيست، 18 تير را دستمالي سازد که پس از انجام عمل( خود ارضايي نويسنده و به به و چه چه اين و آن) دور انداخته ميشود. هدف همچنين ارايهي تحليلي خنثي و بياثر نظير وراجيهاي احزاب فراوان، همه جا گير و فوق العاده بي عرضهِ اصلاح طلب نيز نيست! به راستي که افاضات آنها مصداق بارز « نسوختنِ توامانِ سيخ و کباب» است. اين نوشته هدفي ديگري در سر ميپروراند؛ هدفي از سنخ خودِ 18 تير. 1. 18 تير کنشي راديکال براي تغيير وضع موجود بود؛ در شرايطي که بايد آن را به حق، شرايط افول راديکاليسم بناميم. آيا براي اعلام پايان راديکاليسم، همين يک ارجاع کافي نيست که گروههاي حزب بادي با گرايشات نامعلوم و نامشخص از سوي بنيادگرايان خشک مغز، راديکال خوانده ميشدند و ميشوند؟! افول راديکاليسم تنها به معناي نابودي گرايشات متمايل به تغييرِ ريشهاي وضع موجود نيست بلکه از فقدان و عدمِ «کنش معطوف به حقيقت» نيز سخن ميگويد. در زمانهاي که عنصر حقيقت به کلي از سياست حذف شده است، سياستمداران تبديل به انسانهاي شکم گندهاي ميشوند که براي آنها، نزاع بر سر قدرتِ متمرکز، تنها برسازندهي عرصهي سياسي است؛ مهم نيست فرم ساختارها در جهت ابقاء و بازتوليد سلطه باشد يا نباشد، تنها حضور اين و آن گروهِ مشخص در ساختار موجود، براي چاپيدن، چپاول و اعمال تنگنظريهاي سياسي است که اهميت دارد. اما 18 تير آغازي بر «سياست مبتني بر حقيقت» بود. سياست ورزانِ آن چند انسان شکمگنده نبودند که به خاطر دعوا بر سر ويلاهاي شمال و زمينهاي نفت خيز جنوب و اعمال قواعدِ عصر حجري، دور هم جمع شده باشند، آنها دانشجوياني بودند که سوداي تغيير حقيقتمند وضع موجود را در سر ميپروراندند. شرايط موجود، شرايطِ سلطه، ستم و اجحاف است و اين تنها چيزي است که به کنشهاي راديکال، به عنوان تنها کنشهايي که توانايي برونرفت از وضعيتِ نکبتبار موجود را فراهم ميسازد، مشروعيت ميبخشد. تحليلهاي خنثي و آکادميک موجود، عملا چنين شرايطي را در نظر نميگيرند و اگر در نظر بگيرند نيز آنقدر توام با بلاهت و حماقت هستند که گمان ميکنند با ايدهي آگاهي بخشي و گوشهاي نشستن ميتوان چيزي را تغيير داد. آگاهي در کنش راديکال چيزي نيست که بتوان آن را از عمل جدا کرد و آن را مورد تحليل و بررسي قرار داد. دقيقا در بطن چنين کنشهاي راديکالي است که آگاهي رهايي بخش، بلافاصله پس از به کار اندازي مغزِ مردمِ «محذوف»، دست آنان را به کار مياندازد. در اينجا آگاهي با شور و «جوگيري» متحد ميشود تا تغييراتي اساسي ايجاد کند. 2. 18 تير، پشت کردن به خروارها کتابِ بيارزش و مبتذلي بود که براي ساليان دراز قصد داشت مردمِ محذوف را به انسانهاي آگاه و فيلسوف تبديل کند. کارگزارانِ اين رخدادِ مهم به خوبي درک کرده بودند که عمل سياسي مبتني بر تصادف و پيش بيني ناپذيري است و انتظار براي فرا رسيدن لحظهاي که پيروزي ما در آن مسجل و حتمي باشد، نتيجهاي جز باقي ماندن در اين شرايط گنديده نداريد. تاريخ را همواره کساني ساختهاند که از گلاويز شدن با سلطهي تا بنِ دندان مسلح، باکي نداشته اند. در مقايسه با چنين کساني تحليل گران و کارشناسانِ تاريخ اکثرا انسانهايي بوده و هستند که پس از وقوع رخدادها تازه از راه ميرسند و با ذهنهاي عليلشان رخدادهاي بعدي را به تعويق مي اندازند. تحليلهاي خنثي و بياثر و به گفتهي خودشان، بيطرفِ چنين کساني عملا حافظِ وضعِ موجود و در جهتِ خيانت به محذوفين ميباشد، زيرا در شرايطي که وضعِ موجود، وضعيت سلطه و حذف است، بيطرف بودن يک معنا بيشتر ندارد و آن، طرفِ سلطه را گرفتن است. آنها با ژستهاي به اصطلاح روشنفکرانهشان، کارگزاران انقلاب و دگرگوني را، به دنبال امور کاذب و بيهودهاي نظير آگاهي بخشي ميفرستند و موجبات تحليل و هدر رفتن نيروهاي آنان را فراهم ميسازند، حال آنکه آگاهي رهايي بخش در بطن چنين اعمالِ راديکالي نهفته است. 3. حاکم شبهاي زيادي را با اطمينان از اجماعِ ايدئولوژيک در بين ملتش به خواب ميرود، اما شب 18 تير شک و وسواس را براي ساليان دراز در روح حاکميت تماميتخواه دميد! ما بيش از هر چيز ديگر به اين دليل 18 تير را گرامي ميداريم که توانست ناکارآمدي، سرکوبگري و توحش ايدئولوژي حاکم را عيان کند و با مشتهاي گره کردهاش به او نشان دهد که زماني آشفتگي خوابهايش فرا رسيده است. چماقي که دست حاکم بيرون آمد و بر فرق دانشجو زده شد، هزينهيي بود که اين براي به وجود آوردن اين آشفتگي بايد پرداخت ميشد. اين چماق نماد همهي چيزهايي بود که سابق بر اين از صدا و سيماي مبتذلِ حکومتي و متبوعاتِ(نه مطبوعات) جيره خور تبليغ ميشد؛ نمادِ عدالت، نمادِ آزادي همگان، نمادِ رحمت و عطوفت... جنبش دانشجويي بايد به خوبي درک کرده باشد که به ازاي هر باتومي که بر تن دانشجو فرود ميآيد، شمشيري به تن حاکم اصابت خواهد کرد. اين نتيجهي 18 تير است؛ اسم 18 تير نيز براي حاکم هماکنون هزينهآور است، بيدليل نيست که ماموران امنيتي و انتظامي در اين روزها چهار چشمي به خيابان ذل ميزنند تا از وقوع 18 تيري ديگر جلوگيري کنند. 4. تساهل خاتمي، تساهلي خنثي و بياثر بود. شعاري بود، براي پر کردن صندوقهاي راي! دقيقا دانشجو تا آنجا مشمول اين تساهل مي شد که حرکتاش متوجه ساختارها و بنيانهاي نظام مستقر نشود. در بهترين حالت، تساهل خاتمي تنها عرصهي حرف و نشر را شامل ميشد. عمل راديکال و ريشهاي زماني ميتوانست از اين تساهل برخوردار شود که وجود خارجي نداشته باشد! اما هر کسي در زندگياش فريفته ميشود؛ بسياري از دانشجويان در 18 تير فريفتهي ظاهر اين شعار شدند، اين خود تبديل به يک تجربه شد. جنبش دانشجويي پس از 18 تير آموخت که نبايد پياده نظامِ افراد و گروههاي فرصتطلب حاضر در حاکميت باشد. ميتوان و بايد، از امثال روزنامه سلام دفاع کرد، اما شيفتگي و نزديکي بيش از حد به اموري از اين دست به معناي فراموشي ريشههاي شرايط نکبتبارِ موجود و چسبيدن به اموري است که تغيير آنها باعث ايجاد تغييرات اساسي در وضعيت موجود نميشود. جنبش دانشجويي اين روزها ميآموزد که با دست زدن به حرکتهاي فراسيستمي و خارج از چارچوبِ گفتمانهاي کلان و خنثاي موجود، چگونه در بطن ساختارهاي شيشدهي موجود نفوذ کند و خود را محقق سازد. 5. خيابان خالي است. ماشينهاي گند و مضخرفتان را آتش بزنيد و با پاي پياده به خيابان بياييد! آيا 18 تير به شما نياموخته است که محل توزيع قدرت خيابان است؟ آيا تنها لياقت آن را داريد که هر روز جلوي زن، دختر و دوستتان را بگيرند و به سر و وضعش گير بدهند؟ چند نفر از شما در انتصابات(نه انتخابات) آنها کانديدي داريد؟ بچههاي تان در مدرسههاي آنها چه کتابهايي ميخوانند؟ آيا فکر نميکنيد؟
|