m.ilbeigi@yahoo.fr               samedi, 05. octobre 2024  

         

       ۱    ۲    ۳   ۴

 

دشواری مباحثه‌ی هویت / بهروز معظمی / ویرایش خلیل رستم‌خانی

نقد اقتصاد سیاسی (pecritique.com)

بهروز معظمی، استاد بازنشسته‌ی تاریخ خاورمیانه در دانشگاه لویولا نیواُرلئان

یادداشت:‏ این متن را در آغاز خانم م .ر به فارسی برگرداند. در پی آن، سه تن از دوستان من در متن فارسی پیشنهادهایی دادند ‏‏.در پایان، خلیل رستم‌خانی تمامی ‏متن فارسی را با اصل انگلیسی ‏ آن مطابقت کرد و ویراست. ‏

 اهمیت این مقاله برای خوانندگان فارسی‌زبان چیست؟

چرا باید به موضوعی بپردازیم که هنوز در ایران توجه ویژه‌ای به آن ‏نمی‌شود؟ پاسخ کوتاه من به این پرسش چنین است: در خیزش اخیر سال ۱۴۰۱ به‌ظاهر از خواست‌های جنبش‌های هویتی خبری نبود. اما با ‏کمی تعمق در این خیزش نیز می‌توان مسئله‌ی هویت را در اشکال گوناگون دید. به‌ویژه اگر مبنای بررسی خود را درباره‌ی ‏‏«مباحثه‌ی هویت» به‌عنوان بخشی از بررسی مفهومی «روایت تغییر تاریخی» بدانیم و برآن باشیم که هویت رابطه‌ا‌ی است اجتماعی ‏استوار بر«تجسم ساختارها و گفتمان‌های قدرت».‏

بهروز معظمی ـ شهریور ۱۴۰۳

 

چکیده

مفاهیم هویت، شکل‌گیری هویت، سیاست هویتی و هویت جمعی، به‌رغم مبهم‌بودن، از پرکاربردترین مفاهیم در نظریه‌های اجتماعی، تحلیل‌های تاریخی، سیاسی و زندگی روزمره هستند. در چهار یا پنج دهه‌ی اخیر، «هویت» به تکیه‌سخنی[1] تبدیل شده که تقریباً هر تحول سیاسی یا فرهنگی را توضیح می‌دهد. در این مقاله، ابعاد وجودی و اجتماعی هویت و شکل‌گیری آن را به بحث می‌گذارم، از شرایط تاریخی و ارتباطی شکل‌گرفتن آن رمزگشایی می‌کنم و توضیح می‌دهم که چگونه هویت در هر زمان بازتاب بیانی کلی (گرچه چندگانه) و پاره‌پاره از ظرفیت انسان است. علاوه‌براین، ادعا می‌کنم که هویت رابطه‌ا‌ی اجتماعی است تجسم ساختارها و گفتمان‌های قدرت. در پایان تأملی خواهم کرد بر این‌که چگونه می‌توان با جایگزین‌کردن جهان‌شمولی بشریت به‌جای ویژ‌گی هویت و تمرکز بر انسانیت و گفتمان‌های رهایی انسان جامعه‌هایی سازگار با رهایی انسان تصور کرد. این مقاله «مباحثه‌ی هویت» را به‌عنوان بخشی از بررسی مفهومی روایت تغییر تاریخی بازسازی می‌کند.

 درآمد

مفهوم هویت، از آغاز دهه‌ی ۱۹۷۰ به‌بعد، به یکی از مفاهیم پرکاربرد در نظریه‌های اجتماعی، تحلیل‌های تاریخی زندگی روزمره و سیاست تبدیل شده است. چرا؟ چگونه می‌توان چنین اقبالی را در چهار یا پنج دهه‌ی اخیر توضیح داد؟ آیا قدرت عصر ساختارزدایی در نظریه‌ی اجتماعی و تأکید آن بر برخورد با پدیده‌های اجتماعی، ازجمله هویت و گفتمان مربوط به آن، به‌عنوان مفهومی درخود و نه به‌عنوان بخشی از مناسبات به‌هم‌پیوسته‌ی اجتماعیِ به این محبوبیت انجامیده است؟ گسترش گفتمان هویت در سطح دانشگاهی و در پندار عمومی، درباره‌ی جهانی که در آن زندگی می‌کنیم و نظریه‌هایی که در صدد توضیح یا تغییر آن هستند چه چیزی به ما می‌آموزد؟ هویت را چگونه بایستی تعریف کرد و کاستی‌ها و پیامدهای احتمالی نظریه‌هایی که بر پایه‌ی آن شکل می‌گیرند چیست؟ آیا این نظریه‌ها می‌توانند مانع از ارزیابی انتقادی از وضعیت موجود شوند؟ چگونه می‌توان از «مباحثه‌ی هویت» به‌عنوان بخشی از کنکاشی مفهومی از روایت تاریخی که در جهت ترویج دموکراسی و عدالت اجتماعی تلاش می‌کند، بهره جست؟ چگونه می‌توان جهان‌شمولی بشریت را جای‌گزین ویژ‌گی هویت کرد؟

من پاسخ رضایت‌بخشی به این پرسش‌ها ندارم. در این مقاله با صدای بلند درباره‌ی آن‌ها فکر می‌کنم، و امیدوارم که با مشارکت و هم‌فکری دیگران، بتوانیم در مفهوم هویت و گفتمان مربوط به آن بازنگری کنیم. از همین رو عنوان «دشواری مباحثه‌ی هویت» را برای مقاله انتخاب کرده‌ام. ره‌یافت شخصی من این است که به سازوکار و روند شکل‌گیری هویت از دید تاریخی بپردازم و نتیجه‌ی لحظه‌ای آن را تاریخی کنم. من خود را در اردوی ساخت‌گرایان[2] می‌دانم، البته، چنان‌که ملاحظه خواهد شد، شاید به‌شکلی ویژه‌. به‌جای درگیرشدن با دیدگاه‌های دیگر دانش‌پژوهان، با پذیرش بحث‌های آنان از آن‌ها به‌عنوان بخشی از ابزار تحلیلی خود بهره می‌گیرم. به‌بیان دیگر، پیش از بازسازی نظریات ایشان، نخست از آن‌ها ساخت‌زدایی می‌کنم! گفت‌وگو در‌باره‌ی گفتمان هویت، دست‌کم برای من، در وهله‌ی نخست سیاسی است. خاورمیانه، زادگاه من که تا حدی می‌توانم مدعی داشتن شناخت از آن باشم، به دلیل‌های پرشمار، ازجمله چگونگی درک و بیان هویت و هویت سیاسی و کاربرد آن به‌دست بازیگران سیاسی و مذهبی در شُرُف فرو‌پاشی است. نظریه‌های اجتماعی، هم‌چنان‌که همه می‌دانند، حتی اگر در ذات خود سیاسی نباشند، از انگیزه، کاربرد و پی‌آمدهای سیاسی برخوردارند.

برای بررسی پرسش‌هایی که پیش‌تر مطرح شد نخست بر ابعاد وجودی و اجتماعی هویت تمرکز و از ساخت تاریخی و ارتباطی ایجاد آن رمزگشایی می‌کنم. سپس به ظرفیت اجرای[3] هویت، یا هویت به‌مثابه‌ی اجرا خواهم پرداخت و ردّ تاثیر هویت‌های چندگانه و پاره‌پاره را در سپهرهای سیاسی و اجتماعی پی خواهم گرفت. سوم، موضوع هویت را در میانه‌ی ساختار قدرت قرار می‌دهم و نقش و قدرت عاملان[4] را در شکل‌دادن به‌هویت تشریح می‌کنم و از بازیگران این صحنه به‌عنوان «سرمایه‌گذارانِ هویت» نام می‌برم. چهارم، به بررسی تاثیر سرمایه‌داری، به‌ویژه شرایط سیاسی‌اجتماعی سرمایه‌داری متاخر، در شکل‌گیری هویت خواهم پرداخت. در پایان، بر چگونگی غلبه بر کاستی‌های بحث هویت و روایت‌های پراکنده‌ای که پیش می‌گذارد، از طریق گنجاندن آن در روایت هنجاری تغییر تاریخیِ آگاه به دشواری مباحثه‌ی هویت، تأمل خواهم کرد.

 پرسشی وجودی و پیچیده

من که هستم؟ هویت در ساده‌ترین شکل آن پرسش وجودی بشر است. در نگاه اول، پاسخ این سؤال ساده به نظر می‌رسد، اما چنین نیست. پاسخ‌ها به این پرسش مانند تنوع و پیچیدگی بشر متفاوت و پیچیده است. بسته به آن که چه‌کسی این سؤال را می‌پرسد، چرا، چگونه و چه زمانی، یک شخص یا گروه پاسخ‌های متفاوتی به این پرسش خواهند داد. این پاسخ‌ها گاهی شرطی، گاهی مبهم یا حتی متضاد، اما تقریباً همیشه ناقص یا خیلی کلّی خواهند بود.

هرگونه پاسخ در مقطعی خاص به سؤال «من که هستم» در ذاتِ خودْ هنجاری،[5] مشروط و زودگذر است. پاسخ باید دست‌کم دربرگیرنده‌ی این ویژگی‌ها باشند: ارتباطی[6] (توصیف یک فرد یا گروه در مقایسه با افراد یا گروه‌های دیگر)، تاریخی (تشریح زندگی‌نامه‌ی شخصی و تاریخی گروه در خود و نیز در ارتباط با دیگر گروه‌ها و افراد)، موقعیتی[7] (توضیح زمینه‌های شخصی و یا اجتماعی گروهی و سیر تحول آن‌ها)، تقاطعی[8] (نگاه به روابط درهم‌تنیده‌ی افراد یا گروه‌ها با یک‌دیگر و دیگر بخش‌های مرتبط جامعه) و هنجاری (رمزگشایی از باورهای شخصی یا جهان‌بینی گروه) باشد. پاسخ به این پرسش باید تمام موارد بالا را دربر گیرد و به بررسی تغییرات هر یک در طول زمان بپردازد.

از سوی دیگر، پاسخ به پرسش «من که هستم» با درنظرگرفتن موارد زیر حتی پیچیده‌تر می‌شود: (الف) ما خود و گروه اجتماعی‌ای را که به آن تعلق داریم با تشریح رابطه‌ی خود با دیگران، و از آن جمله مخاطبان خود، تعریف می‌کنیم. (ب) ما هنگام روایتِ بخشی از زندگی‌نامه‌ی خود یا نقل بخش‌هایی از تاریخ جمعیْ آن را بر پایه‌ی ماهیت گفت‌وگو و دلیل پرسش تنظیم می‌کنیم. (پ) ما در روابط متعددی درگیر هستیم. اما، در هر برخوردی تنها بر متناسب‌ترین جای‌گاه فرد یا جمع مورد نظر تأکید می‌کنیم. (ت) ما بر پایه‌ی هدف‌ها و درکی مقطعی خود تنها بخشی از جهان‌بینی خود را بیان می‌کنیم. و (ث) هویت‌ها و موقعیت‌های ما با گذر زمان تغییر می‌کنند. پس، هویت چیست؟

هویتْ سازه و رابطه‌ای اجتماعی و نماد پیچیدگی‌های ساختار قدرت است. اما از قدرت و سلسله‌مراتب خود برخوردار است. هویت، به‌عنوان سازه، نتیجه‌ی شناختی از فرایند خردگرایانه‌ی برهم‌کنش[9] شرایط انسانی با ساختار قدرت است. ساختارهای قدرت هویت‌هایی را می‌پذیرند، بررسی می‌کنند و، اگر آن‌ها را برقرار نکنند، شکل می‌دهند که یا از بالا تحمیل و سپس عقلائی شده‌اند یا در پایین شکل گرفته‌اند و پس از آن عقلایی شده‌اند. این ‌عقلایی‌شدن، در این‌جا مانند همه جا، فرایند و نیرویی مرتبط با حقایق عینی یا تصوری و ساختار قدرت است. عقلایی‌کردن هویت، در واقع عقلایی‌کردن شکل‌های معینی از رابطه‌ی اجتماعی است؛ تجسم بشری تمامی قدرت‌هایی است که در آن برهم‌کنش مشخص اجتماعی درگیرند. در عبارت ساده‌ی ارتباطی «ما» در مقابل «آن‌ها»، «ما» رابطه‌ای اجتماعی است­. آن‌هایی که «ما» را تشکیل می‌دهند از قدرت یک‌سانی برخوردار نیستند. همین موضوع برای آن‌هایی که «آن‌ها» را تشکیل می‌دهند درست است. فزون بر آن، به‌همان میزانی که «ما» فراگیرتر باشد، «آن‌ها» انحصاری‌تر است. در فرایند شکل‌گیری هویتْ ویژ‌گی‌های فیزیکی؛ تجربه‌های موقعیتی، تاریخی، فرهنگی و سیاسی و دیدگاه‌های هنجاری عوامل و مخاطبان در برهم‌کنش‌های پرشمار افقی و عمودی با دنیای اجتماعی بزرگ‌تر و ساختارهای درونی قدرت آن به یک‌دیگر می‌پیوندند و شماری هویت عمومی، چندگانه و جمعی چندپاره می‌سازند. به بیان کوتاه‌تر، هویت سازه‌ای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، ارتباطی و تاریخی است که عمل‌کردها، توقع‌ها، هوس‌ها، ترس‌ها، منافع فرهنگی یا مادی، و مناسبات قدرت در جامعه‌ای مشخص و در زمانی معین را بازتاب می‌دهد و تجسم می‌کند.

جمع‌بودگی[10] پیش‌فرض تحول انسانی است و فردگرایی نتیجه‌ی آن. هویت‌های فردی و جمعی ــ احساس تعلق و قدرت‌مندی ناشی از شباهت به دیگران در یک گروه و درعین‌حال احساس یگانه‌بودن در آن ــ ناشی از تجربه‌های طولانی برهم‌کنش انسانی با دیگران در محیط‌های جغرافیایی، اجتماعی، سیاسی، تاریخی و فرهنگی آن‌هاست. هویت جمعی تنها به‌مفهوم یک‌سان‌بودن نیست، بلکه متفاوت بودن با دیگران را نیز دربر می‌گیرد. این تفاوت‌ها در آن‌چه من «اجرای هویت» می‌نامم، برجسته می‌شوند.

هویت هم‌چون اجرا

هویت‌ها فراتر از ارائه‌ی تعریفِ خود هستند: آن‌ها هم‌چنین اجرا می‌شوند. هویت‌ها، در این مفهوم، روایت‌هایی‌اند که به اجرا می‌انجامند؛ اجرا در قالب ژانری است که با فراهم‌کردن فرصت بداهه‌پردازی، به بازیگران امکان خلق روایت‌های خود را می‌دهد. ترکیب ساختارِ قدرتْ لحن، شتاب و گستره‌ی این اجرا را تعیین و متن‌های[11] اولیه، بازیگران[12] و پی‌رنگ‌ها[13] را فراهم می‌کند.

 هویت‌ها پرده‌ها[14] و پی‌رنگ‌هایی در جریان تکوین هستند

خواه با قدرت‌مندان علیه هنجارها و قاعده‌های موجود همراه باشیم خواه در حال تغییر جای‌گاه خود در سلسله‌مراتب اجتماعی و سیاسی، تغییرْ افزایشی و تدریجی خواهد بود. گروه‌های اجتماعی حتی زمانی که میل به تغییر ساختار قدرت دارند در درون آن قرار دارند و با پارامترهای آن برهم‌کنش دارند. این راز پایداری تداوم در مواجهه با تغییر است. در تدوین متنْ بیان تفاوت‌ها، تاکید بر مرزهای مشخص‌شده و ایفای نقش در صحنه‌های اجتماعی، با نیم‌نگاهی آگاهانه یا ناآگاهانه به قدرت انجام می‌شود. گروه‌های اجتماعی پدیدارشونده، در روایتی که به هزاره‌ها پیش برمی‌گردد، خود را به‌عنوان منبع‌های نوین و ضروری ثبات یا پیشرفت عرضه می‌کنند و از یگانه‌بودن روایت‌های خود، از بقا و به‌حق‌دانستن أن‌ها جان می‌گیرند و بر همان اساس عمل می‌کنند.

به منظور برپاکردن اجرایی که هم برای راویان جذاب باشد هم برای مخاطبان، برای مسحورکردن بینندگان و درگیرکردن بازیگران، برای اجرای هر صحنه‌ای که بر تماشاگران و بازیگران تأثیر ماندگار بگذارد و آنان را برای اجراهای بیشتر آماده و توان‌مند کند، روایت‌ها باید پی‌رنگ‌هایی احساس‌برانگیز داشته باشند. متن‌هایی شایسته‌ی اجرا به‌نظر می‌رسند که تقریباً همیشه خطرکردن و ماجراجویی مشابه آن‌چه در لحظه‌های حساس تاریخی مانند جنگ‌ها، انقلاب‌ها، اعتصاب‌ها، تظاهرات و درگیری‌های خیابانی دیده می‌شود دربر داشته باشند. گرچه بازیگران امیدوارند روایت‌هایشان در زمان اجرا نوآورانه تلقی شود، حقیقت آن است که این روایت‌ها، همان روایت‌های پیشین هستند که کمی تغییر یافته‌اند. این اجرا‌ها از آن‌جا که موضوع‌ها و ذهنیت تازه‌ای خلق می‌کنند و نارضایتی از وضع موجود را نشان می‌دهند می‌توانند اصیل به‌نظر برسند. اما درواقع آن‌ها بر اندوزه‌ی[15] تاریخی ما، شامل هویت‌های درونی‌‌شده‌ی پیشین بنا شده‌اند. هویت‌ها نه‌تنها چندگانه و متغیر بل‌که چندلایه و چند چهره‌اند.

 قدرت تاریخی هویت و تعیین هویت

نظر به پیچیدگی، تاریخ‌گرایی، چندگانگی، و تقسیم‌بندی‌های داخلی هویت‌های گسترش‌یابنده و متغیر، لازمه‌ی هرگونه تلاش در جهت کنترل آن‌ها، طراحی مقوله‌های قابل مدیریت و اعمال نوعی از رابطه‌ی سلسله‌مراتبی از طریق خشونت است. قانون‌ها با به‌رسمیت شناختن یا ابداع مقوله‌ها مرزهای هویتی را تثبیت و تفاوت‌های موجود در موقعیت‌ها را تحکیم و عملکرد نظام داخلی را حفظ می‌کنند. جامعه‌های سیاسی از طریق زور و از طریق ارائه‌ی خدمات و حمایت، گروه‌های گوناگون را به یک‌دیگر متصل و بر آن‌ها حکومت می‌کنند. دین‌ها توجیه اخلاقی برای گسترش یا حمایت از جامعه‌های سیاسی ارائه و شبکه‌های اجتماعی ایجاد می‌کنند تا به وعده‌های خود عمل کنند و درعین‌حال تمایل به رستگاری را زنده نگه دارند. حاکمیت سیاسی، قانون‌های هماهنگ، و مناسک دینی و فرهنگی به هویت‌های جامع و دیرپا شکل می‌دهند و آن‌ها را درونی می‌کنند. در این فرایند، تاریخ عمدتاً روایت هویت‌ها می‌شود و پیچیدگی زندگی را به روایت‌های گروه‌های مختلف در برابر یک‌دیگر می‌کاهد.

هم‌ذات‌پنداری[16] ابزار موثری برای قدرت و توان‌مندسازی است. هم‌ذات‌پنداری هویت با سرزمین‌های معین، دولت‌ها، دین‌ها یا گروه‌های اجتماعی به شکل‌گیری هویت‌های فراگیر می‌انجامد. هم‌ذات‌پنداری هویت با یک خدا، یک دین، یک حاکمیت، یک ارزش اخلاقی، یک قانون اساسی، یک ملت، یک طبقه یا تلفیقی از تمامی این‌ها هنجار شده است. اعلام‌کردن، اختصاص‌دادن یا فرض‌کردن هویت‌ها، حد و مرز میان گروه‌های گوناگون را تعیین می‌کند و به تعریف، بسیج و درونی‌شدن ویژگی‌های رفتاری این گروه‌ها کمک می‌کند. این وضع حتی زمانی پیش می‌آید که «دیگری» فرد یا گروه نباشد و اسنادی باشد مانند کتاب‌های آسمانی، قانون یا نهادهایی هم‌چون دولت‌ها، سازمان‌های سیاسی، دانشگاه، دستگاه دین، یا انجمن‌های کم‌تررسمی دیگر. هم‌ذات‌پنداری هویت به استاندارد‌سازی و همگُن‌سازی[17] گروه‌ها می‌انجامد و این روند به دسته‌بندی[18] یا انگ‌زدن[19] به آنان می‌انجامد. مقوله‌های انتزاعی نیرو‌مند تبدیل به نیروهای شکل‌دهنده به جامعه می‌شوند. برخی از هویت‌ها تغییرناپذیر به‌نظر می‌آیند و تبدیل به الگو یا توجیهی برای شکل‌گیری دیگر هویت‌ها می‌شوند.

هویت برای شکل‌گرفتن نیاز به عامل یا چند عامل دارد. عامل می‌تواند از برهم‌کنش‌های معمولِ بخش‌های مختلفی از جامعه برآید که شبکه‌ی وسیعی از نخبگان فرهنگی، سیاسی یا مذهبی در رأس آن باشد. این روند می‌تواند یک مسیر تدریجی تکامل یا ناگهانی ــ انقلابی ــ داشته باشد. درعین‌حال، این عامل می‌تواند نیرویی بیرونی یا رویدادهایی در ابعاد بزرگ باشد. هویت‌سازان هویت را از طریق تقویت یا به‌روزکردن عادت‌ها، سنت‌ها و شِکوِه‌های گروهی مشخص و ارائه‌ی این عادت‌ها به‌عنوان پیوند غالب مردمِ هدف سلطه‌ی خود دگرگون می‌کنند. هدف اصلی این هویت‌سازان، فارغ از زبان یا نشانه‌هایی که به‌کار می‌برند یا نیت اصلی آن‌ها، آن است که جایگاه‌های مشخصی برای گروهی خاص در ساختار قدرت به‌دست آورند. در واقع این افراد ــ اعضای گروه‌ها، حرفه‌ها یا نهاد‌ها ــ یا حتی خود نهاد‌ها، سرمایه‌گذارانِ هویت هستند. آن‌ها درک ما از خود و دیگران را شکل می‌دهند و در شکل دادن به هویت‌ها سهم دارند. آن‌ها یا بخشی از نخبه‌های قدرت هستند یا می‌کوشند بخشی از آن شوند. در هر صورت، قدرت آن‌ها در هویت‌هایی است که به‌شکل‌‌دادن، حفظ یا تغییر آن یاری می‌رسانند.

سرمایه‌داری و هویت

تحول سریع تاریخی در شش قرن گذشته و شکل‌گیری نظام سرمایه‌داری صنعتی، سازوکارهای بازتولید هویت‌های فراگیر، معناها و پی‌آمدهای آن را گسترش داده و دگرگون کرده است. این تحول برخی از هویت‌ها را نابود و برخی دیگر را در سال‌های اخیر به‌وجود آورده است؛ مهم‌تر از همه ملی‌گرایی را که به‌عنوان الگوی توانمندسازی هویت‌های دیگر عمل کرده است. هنوز دولت، قانون و تا حدی دینْ داوران اجتماعی و سیاسی نهایی در شکل‌گیری هویت‌ها هستند و شعاع دایره‌ی نفوذ آن‌ها را تعیین می‌کنند. حقوق شهروندی، در ساده‌ترین تعریف آن، فرصت شرکت فعال در شکل‌دادن به سرنوشت خود و جامعه‌ی خود را فراهم می‌آورد. ادعا می‌شود که همه در پیشگاه قانون برابر هستند و شهروندی امکان مشارکت همگان را فراهم می‌سازد. اما شهروندان نسبت به غیرشهروندان از موقعیت و حقوق «طبیعی» متفاوتی برخوردار هستند. صرف‌نظر از تأثیر تاریخ کشورهای مختلف دموکراتیک و معناهای گوناگون شهروندی، در پیش‌رفته‌ترین کشورهای دموکراتیک هم رنگ پوست، زادگاه، دین، جنسیت، حرفه و رده‌ی اجتماعی همگی به مفهوم شهروندی و اجرایی‌شدن آن ارتباط داشته‌اند. همه‌ی شهروندان یک کشور، حتی اگر در ظاهر حقوق یک‌سانی داشته باشند، از قدرت یک‌سانی برخوردار نیستند. شمول در سیستم اجتماعی، به معنای شمول «دیگران» در نظم سیاسی و اجتماعی نیست. نکته‌ی جالب توجه این نیست که میراث گذشته به ما شکل می‌دهد یا این‌که هویت‌های واقعی یا صوری مانعی در راه تکامل ما هستند، بلکه این است که این فرایند چگونه به اجرا درمی‌آید. مدرنیته، هر چه هست ــ هم‌چنان که در بازسازی هویت‌های ساختاری و پایدار مانند نژاد، دین و قومیت می‌بینیم ــ دشواری مباحثه‌ی هویت را بیش‌تر کرده است.

تغییر در هویت‌های ساختاری و پایدار کُند رخ می‌دهد، حتی کُندتر از واقعیت‌های اجتماعی که آن هویت‌ها را به‌وجود آورده و سر پا نگه داشته‌اند. این نوع از هویت‌های جمعی وجهی از تداوم، استحقاق و توان‌مندی دارند و برخی به‌رغم تغییرات تدریجی‌شان در تاریخْ موقعیتی پایدار دارند. اشتیاق بشری به همکاری و تعلق، نیاز به ایجاد شبکه‌های اعتماد، پذیرش جزم‌ها یا قاعده‌های مشخص رفتاری و کارآمدی فشار و خشونت، همگی شکل‌هایی از عقلایی‌کردن هستند که به‌درونی‌شدن و ماندگاری برخی از هویت‌ها می‌انجامند. این هویت‌ها، از طریق متولیان قدیمی یا خودگماشته‌ی تازه، همان سرمایه‌گذارانِ هویت که می‌کوشند خلاء را پر کنند، مادیت می‌یابند. اینان به بحران‌های سیاسی و اجتماعی در شُرُف وقوع واکنش نشان می‌دهند تا قدرت خود را از طریق به‌کارگیری و بازتولید هویت‌های مشترک متصورْ گسترش دهند. سرمایه‌گذارانِ هویت، ساختار قدرت، و گفتمان مرتبط با این هویت‌ها معمولاً به این هویت‌ها جایگاه دائمی‌تری از جایگاه واقعی آن‌ها می‌دهند. عادت‌های گذشته در زمان حال ادامه پیدا می‌کنند.

سرمایه‌داری متأخر و هویت

سرمایه‌داری متاخر، به‌ویژه پس از پایان عصر طلایی سرمایه‌داری، از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۳، و آغاز زوال نسبی چیرگی آمریکا و دولت‌های رفاه اروپایی را می‌توان به این شکل توصیف کرد: الف) چنگ‌اندازى روزافزون سرمایه به دولت که به گسترش نقش دولت در اقتصاد و نظامی‌شدن آن می‌انجامد. ب) شتاب در توسعه‌ی سرمایه‌دارانه که به دگرگونی در تقسیم کار داخلی و بین‌المللی می‌انجامد. پ) افزایش تدریجی اما تعیین‌کننده‌ی سهم سرمایه‌ی مالی نسبت به سرمایه‌ی صنعتی و بین‌المللی‌کردن بازار سرمایه‌ی مالی. ت) ایجاد اختلافی فاحش میان بخش‌های مختلف جمعیت دنیا و مناطق جغرافیایی متفاوت. ث) شکل‌گیری اقلیتی ــ نخبگان جهان‌وطنی که در موقعیت‌های فرهنگی محلی، ملی و منطقه‌ای و جایگاه‌های رفتاری جا گرفته‌اند ــ که قدرت اقتصادی و بخش اعظم ثروت و منابع دنیا را در اختیار دارد.

دولت، تاریخ، جغرافیا و دین همگی در خلق سرمایه‌داری متاخر سهیم هستند. دولت‌ها با افزایش ظرفیت نظارت و قهر، نظم سیاسی لازم را برای کنترل، توان‌مند‌سازی و توسعه‌ی اقتصاد بازار حفظ کردند. دولت‌ها زیرساخت‌های نظامی و صنعتی لازم را ایجاد کردند، قانون‌هایی برای تسهیل رقابت، تجارت و گردش سرمایه و نیروی کار وضع کردند و قانون‌های مالی و پولی ملی و منطقه‌ای را به‌اجرا گذاشتند. دخالت دولت در توسعه‌ی سرمایه‌داری در چنین ابعاد و شدتی در تاریخ بی‌سابقه است. نزدیکی تاریخی و جغرافیایی و تا حدی دین چارچوب و انگیزه‌ای برای ادغام بازار منطقه‌ای (اتحادیه‌ی اروپا، قرارداد تجارت آزاد امریکای شمالی، اتحادیه‌ی کشورهای آسیای جنوب شرقی)[20] فراهم کرد. همه چیز برای تسهیل ادغام سریع سرمایه‌داری بسیج شده است. نتایج سیاسی این فرایند کاملاً آشکار است: شکل‌گیری نهاد‌های سیاسی و منطقه‌ای که اتحادیه‌ی اروپا به‌رغم بحران داخلی آن هنوز بهترین نمونه‌ی آن است، فروپاشی بلوک شوروی و بازپدیداری روسیه به‌عنوان قدرتی منطقه‌ای و جهانی، تغییر در موقعیت چیرگی امریکا، که اکنون بیشتر قدرتی نظامی است تا اقتصادی؛ و گسترش آشفتگی در صحنه‌ی جهانی. من این تحول کلی را منطقه‌ای‌کردن نظام جهانی قدرت می‌نامم.

 نتیجه‌گیری

اما این نکات چه ارتباطی به بحث درباره‌ی هویت دارد؟ نخست و مهم‌تر از همه این است که تغییرات سریع در شرایط سیاسی و اجتماعی تولید سرمایه‌داری به گسترش برهم‌کنش میان‌نقش‌آفرینان مختلف و پدیداری نقش‌آفرینان جدید در سطح‌های محلی، ملی، منطقه‌ای و جهانی انجامیده است. این تحول باعث می‌شود همه‌ی نقش‌آفرینان موقعیت‌های تازه‌یافته‌ی خود را عقلایی یا با ایجاد هویت‌های جدید خود را با مسائل نوپدیدار سازگار کنند. این تحولات با شکست روایت‌های بزرگ کلاسیک مدرن از تغییرهای تاریخی، لیبرالیسم و سوسیالیسم در تاریخ و در تئوری و دگرگونی نظم جهانی و آشفتگى و نظامی‌گریِ همراه با آن هم‌زمان شده است. از این رو، در کشورهای صنعتی پیشرفتهْ گفتمان هویت و در کشورهای کم‌تر پیشرفته روایت‌های ملی‌گرایی و منطقه‌گرایی و نیز گفتمان احیا شده‌ی دینی تقویت شده‌اند. درحالی‌که گفتمان‌های هویت می‌توانند معناهای متفاوتی داشته باشند و با تغییر شرایط تغییر کنند، در چارچوب گفتمان هویت و در دل ساختار قدرت آن عمل می‌کنند. این وضع را می‌توان تغییر داد.

برای هدف‌گذاری متفاوت، و بازاندیشی درباره‌ی چگونگی بازسازی فراروایت[21] امید و تغییر، باید بر انسان به‌عنوان واحد تحلیل و بر انسانیت به‌عنوان گفتمان پایه‌ای تاکید کرد. علاوه‌براین، باید رهایی انسان موضوع اصلی تأمل ما قرار گیرد. ما می‌توانیم برای تصورِ آینده‌ی پساسرمایه‌داری ارزش‌ها و بینش‌هایی از سنت‌های سوسیالیستی ولیبرالیستی را درهم‌آمیزیم. لازم است شکل‌های تازه‌ای از هویت را که تاکنون تجربه کرده‌ایم، پیش بگذاریم. باید از حدود و چارچوب‌های محصورکننده بیرون برویم. «ما»، این اکثریت ۹۹ درصدی می‌توانیم، دست‌کم در بیان، آغازگر ارائه‌ی «جامعه‌های تخیلیِ» سازگار با شأن و رهایی انسان باشیم.

پیوند با متن انگلیسی:

https://glocalismjournal.org/wp-content/uploads/2020/06/moazami_gjcpi_2017_2.pdf

[1] catchword ‎

[2] constructionist

[3] performance

[4] agencies‏ ‏

[5] normative

[6] relational

[7] situational ‎

[8] intersectional

[9] interaction

[10] collectivity

[11] scripts

[12] casts

[13] plots

[14] Acts

[15] repertoire

[16] Identification

[17] homogenization

[18] profiling

[19] stigmatization

[20] EU, NAFTA, ASEAN

[21] meta narrative

گزیده‌ی کتاب‌شناسی

Anderson (2006 [1983]), Imagined Communities(London: Verso).

Brubaker, F. Cooper (2000), Beyond “identity”, in “Theory and Society”, 29 (1): 1-47.

Chatterjee (1993), The Nation and Its Fragments: Colonial and Postcolonial Histo-ries(Princeton: Princeton University Press).

Gellner (2008 [1983]), Nations and Nationalism(Ithaca: Cornell University Press).

E.J. Hobsbawm (1990), Nations and Nationalism since 1780(Cambridge: Cambridge University Press).

Laclau (ed.) (1994), The Making of Political Identities(London: Verso).

Ch. Tilly (2003), Political Identities in Changing Polities, in “Social Research”, 1: 605-620

 

بالای صفحه