xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

  

                    

  http://www.poetry.ir

پنجشنبه 6 مردادماه 1384نوذر پرنگ

 

در متن مراسم مهمان ماه با حضور نوذر پرنگ
پير خورشيد گران

  هفدهمين مهمان ماه انجمن شاعران ايران و دفتر شعر جوان نوذر پرنگ بود. در اين برنامه كه با حضور مشفق كاشاني، نياز كرماني، امين الله رشيدي، قيصر امين پور، محمد رضا محمدي نيكو، محمدرضا عبدالملكيان، ساعد باقري و...آغاز شد. سهيل محمودي به عنوان مجري برنامه نوذر پرنگ را شاعري خلوت گزيده اما تاثيرگذار معرفي كرد. "او ضمن اينكه وفاداري خودش را نسبت به غزل حفظ كرده از آنچه سنت و ديدگاه نيما و بعد از نيما بوده هم در غزل استفاده كرده است."
  سپس از مهدي ستايشگر نوازنده و نويسنده كتاب "نامنامه و واژه نامه موسيقي" براي سخنراني دعوت كرد. ستايشگر پس از بررسي موردي برخي غزل هاي نوذر پرنگ و مقايسه آن با غزل هاي حافظ عنوان كرد: "بايد منصف باشيم و اگر برتري‌اي در كاري ديديم عنوان كنيم. من معتقدم اگر يك آهنگساز جوان توانست آهنگي بهتر از روح الله خالقي بسازد بايد بداند كه چنين موفقيتي بدست آورده. به نظر من همانطور كه در ماهنامه "هنر و موسيقي" هم عنوان كردم "ساقي نامه" نوذر پرنگ برترين "ساقي نامه" فارسي است. تذكره ميخانه پر از ساقي نامه است ولي از همان بيت نخستين پيداست كه با يك شعر محكم و زيبا روبرويي:
بيا ساقي مي خورشيد بويي
قلندر رنگ، عارف آبرويي"
او در پايان وعده بزرگداشتي براي نوذر پرنگ را در شهريور ماه داد.
سپس ساعد باقري به دعوت سهيل محمودي ساقي نامه نوذر پرنگ را خواند و پس از او نوذر پرنگ  اينگونه آغاز كرد:
"من معمولاً بلد نيستم صحبت كنم و اين البته نقص بزرگي است. اما در من جبران ناپذير است! با اجازه از همه من فقط شعري مي‌خوانم.
چند شعر دارم كه در آنها دنيا را در آينه دق تماشا مي كنم. و به خاطر چيزهايي كه خودم درباره پيش زمينه شعرها مي‌دانم ارزش زيادي برايشان قائلم. از جمله اين شعرها شعر شهيد است كه آن را حدود چهل سال پيش گفته‌ام."


آن شب، شب سرد سياهي بود
اندوهناك و شوم و پر تشويش
قفل اتاقم بسته بود از تو
من مرده بودم، روي تخت خويش
پيچيده بود اندر اطاق آن شب
بوي غريب مرگ، بوي غم
بر سينه‌ام زخم عميقي بود
مغز سرم، پاشيده بود از هم

من مرده بودم، ليك در آن حال
مي‌سوخت مغز تيره پشتم
دستم جدا بود از تنم، اما،
چاقوي تيزي بود در مشتم

شايد من آن شب خواب مي‌ديدم
بس دردناك و وحشت‌آور بود
فك شكسته، بيني پاره
پلك بريده، چشم خون‌آلود

آن شب، شب سرد سياهي بود
اندوهناك و شوم و پر تشويش
تو گريه مي‌كردي به پشت در
من مرده بودم روي تخت خويش

 

"من در طول زندگي‌ام با چند تن از هنرمندان مشهور, زندگي عاشقانه و صميمانه اي داشتم. ولي بيست سال گذشته در آن هنگام كه ترانه نوذر پرنگ را در مجله سخن ديدم گمشده خود را يافتم زيرا ديرزماني بود كه شاعري بدين پايه مقتدر و توانا نيافته بودم." بيژن ترقي ادامه داد "شعر نوذر چه غزل و چه غير از آن اگر چه از الهامات لطيف و مضمون هاي نو و بديع لبريز است اما از پيچيدگي هاي لفظي و معنايي دور است."
قبل از اجراي موسيقي توسط ناصر مسعودي و همنوازي استاد سلمكي نياز كرماني غزلي از خود خواند:


ديدي شكست جام شرابي كه داشتم
بر خاك ريخت آن مي نابي كه داشتم
كارم ز دست رفت چو دستم ز كار برد
سستي گرفت پاي شتابي كه داشتم
اسب سپيد سركش من ماند و شد خموش
در سينه شوق پا به ركابي كه داشتم
خاموش گشت و گشت فراموش روزگار
آن التهاب و آن تب و تابي كه داشتم
حالم كنون خراب بود ورنه آن زمان
آباد بود حال خرابي كه داشتم
آواز و ساز و بزم مي و جمع دوستان
يادش بخير دور شبابي كه داشتم
ديگر چه جاي شكر كه جاي شكايت است
بيهوده نيست خشم و عتابي كه داشتم
يك بار جان بداد و دو صد بار جان گرفت
پاك است با خداي حسابي كه داشتم

 

در  پايان گروه حسن بطحايي تصنيف "پيرما" را با شعر نوذر پرنگ اجرا كرد.

 

پـيـر مـا

مي‌گذشت از سر بازار سحر خيزان دوش
پير خورشيدگران، شب شكن آينه پوش

من ز هنگامه قامت چه بگويم، مي‌برد
پير ما مژده صد صبح قيامت بر دوش

گفتم اي معني جان طرف طراز سخنت
بازكن گوشه حرفي به من راز نيوش

نفسي خرج صفا كرد و تراويد چو نور
عرق آيه گل از سخن عطر فروش

- پدرت، راتبه صبح نخستين مي‌خورد
اي پسر دلق ميان زركش ازرق تو مپوش

آتش سفسطه اندر جگر جام مزن
يعني از فرط غم سوختگان باده منوش

مُهر لعل لب آن بت به لبت تا كي و چند
چند چون غنچه چراغت خورد آتش خاموش

ديده را قاعده فهم طبيعت آموز
خواهي ار فهم كني معني پيغام سروش

نشنوي شيون افتادن مهتاب در آب
تا چو ياس از در و ديوار نياويزي گوش

به دو زلف تو كه از تاب خيالش گاهي
مي‌رود معني ابيات بلندم از هوش

 

: