xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

  

                    

http://www.roshangari.net

شصت سال با قدم و قلم در راه آزادی     


رضا مرزبان در جايی گفته است نمی خواست روزنامه نگار شود. او قرار بود شاعر و قصه نويس باشد، اما روزگار کار او را به روزنامه نگاری کشاند. مرزبان روزنامه نگار شد تا بطور روز مره با بلايايی که گلوی آزادی در ايران را در چنگال خود می فشردند، و عزت انسانی و برابری مردم ايران را زير پای خود لگد مال ميکردند، پنجه در افکند. مرزبان بيش از 60 سال به اين راه وفادار ماند و خود به يک سرمايه ملی برای جنبش آزادی در ايران تبديل شده است.

مردی کوچک اندام با آرزويی بزرگ و شريف

در باره سوابق مرزبان يکی از دوستانش نوشته است:
"رضا مرزبان در فروردين 1307 در مشهد متولد شد. در وقايع شهريور 20 تازه چشمانش به جهان، مملکت و اطراف خود باز می شود. سمت گيری فکری اش در آغاز با آثار کسروی شروع می شود. در سن 14 سالگی "باهماد آزادگان" را با همکاری حسين يزدانيان و احمد قزلباش در مشهد تشکيل داد. ("باهماد آزادگان" سازمانی سياسی بود که توسط احمد کسروی تأسيس شده بود )

نخستين اثر او در خرداد 1325 در روزنامه "آفتاب شرق" مشهد منتشر می شود. بعد از کشته شدن کسروی در اواخر مرداد 26 برای ادامه تحصيل و مداوای مادر مسلولش به تهران می رود. او تدريجاً به مطالعات مارکسيستی رو می آورد که در آثارش نيز منعکس می شوند. همزمان به کار روزنامه نگاری ادامه می دهد.

در بهمن سال 32، به دنبال کودتای 28 مرداد، دستگير و زندانی شده و در ديماه 34 آزاد می شود.
پس از آزادی در روزنامه کيهان به کار ادامه می دهد. در بهمن سال 38 به "پيغام امروز" که صاحب امتيازش دکتر عبدالرسول عظيمي، سردبير سابق "کيهان" بود، می رود.
از سال 42 عضو و چندين دوره پياپی دبير سنديکای نويسندگان و خبرنگاران می شود. در سال 53 با تشديد اختناق و فشار بر مطبوعات، رضا مرزبان نيز ممنوع القلم ميشود. در اين زمان دانشکده علوم ارتباطات برای تدريس روزنامه نگاری از مرزبان دعوت به عمل می آورد که او می پذيرد و از سال 53 تا انقلاب 57 به کار تدريس در اين دانشکده ادامه می دهد.

با تصويب منشور آزادی مطبوعات و رفع ممنوعيت از نويسندگان در کابينه شريف امامي، مرزبان مجدداً به عرصه روزنامه نگاری بازميگردد و در جريان انقلاب نقشی فعال در اعتصاب های روزنامه نگاران و تثبيت سنديکای کارکنان مطبوعات بازی ميکند.

مرزبان از همان فردای انقلاب، پی به ماهيت قشريون مذهبی برده و مستقلاً با حرکت های مذهبی مخالفت کرده و خطر آنها را می شناخت و آشکارا در نوشته های خود بيان می کرد.
به همين جهت از سال 58 تحت تعقيب قرار ميگيرد و با صدور حکم اعدامش مخفی می شود و سرانجام در 11 ارديبهشت 61 (اول ماه مه 1983) ناگزير به ترک ايران شده و به فرانسه می رود.

مرزبان در خارج از کشور تمام تلاش خود را برای انتشار نشريه ای برای دفاع از آزادی به کار می برد. اگرچه در تامين اين خواسته خود موفق نمی شود، اما هميشه يار و ياور نشريات طيف چپ بوده و علاوه بر نگارش مقالات، با انتقال تجارب خود به شکل دهی و سازمان يابی و دوام و گسترش آنها بی دريغ ياری می رساند.

رضا مرزبان علاوه بر روزنامه نگاري، شاعر و قصه نويسی برجسته است که با وجودی که از همان نوجوانی آثاری در اين زمينه ها از او منتشر شده، ولی متأسفانه کمتر به نام شاعر و داستانسرا شناخته شده است. تا کنون کتب بسياری از جمله مجموعه شعر، منظومه، مجموعه داستان، رمان، مجموعه مقالات و کتب تحقيقی و تاريخی از او منتشر شده است. اما آثار منتشر نشده بسياری دارد که اميد است ناشری در انتشار آنها همت کند."

در اين ستون با بخشی از اين آثار آشنا ميشويد. در زيرشعر معبد خاموش را می خوانيد که در سال 1334 در زندان قصر سروده شده است. در زندانی که طی نيم قرن اخير زندانی هايش فقط توانستند زندانبانان خود را عوض کنند، اما همچنان خستگی ناپذير برای برافکندن زندان ها، نه فقط زندان بانها تلاش ميکنند. در راه اين تلاش، پندی که استاد در همان آغاز جوانی گرفته است، توشه خوبی است:
"تو هم ای کبوتر، هُشيوار باش
چو خواهی که از بام خود بر پَری"
-----------
مقالات:

دربررسی يك كتاب / بيوگرافی نويسی يا سياست پردازی ؟
-----------

ليست مجموعه ای از سروده های رضا مرزبان :


- معبد خاموش

- عشق ما ... / پيشواز نوروز / به: خواهرم...

- سالی که رفت / مرگِ حماسه / اين بنده / سرود شبنم / نغمه ارديبهشت / جشنِ گُل / دو تنها / انتظار

- خروش عصيان ... / حلق آويز / بعد از ديدار / اسب می تازد ... / حسرت ... / چنگ زن ...

- دوام ِ سکوت ... / شِکوه ِ زندان ... / غزلی برای ماه ... / شراب نگاه / اختر گمشده

- بی نصيب / خواب و خيال / مرداب در پائيز / تو، ای زن / زبان و دل/زبانداری / گُل ِ محبوبه / احساس

- گله ی دوستانه و چند شعر برای غم ...

- آوای ناقوس / غزل / اين بود! – اين نابود! – / وای اين روز و شب

- خاطر ی نخستين بوسه / اندرز / يک غزل / چيزی نبود / طلوع غروب ها / پيام ستاره

- چکامه ی سوگ و خشم - به ياد جانباختگان کشتار سال 67

- بدرود غم / نشان توفان / ابر گريان / بازی سايه ها

- غروب بی شکوه / در طلسم قلعه ی تاريک / جامه ها از ميخ آويزان

- هشتاد سال و ..هيچ!

- پیام به خویشتن

- غزل ياد / خزان زود رس / غزل شوريدگی / آرمان

- فانوس دريايی / بيد و ... باد / آرزو

- باريکتر از پل صراط: "خطّ امام" ! / قمری ها

- برگ ريزان / گياهِ راستی / کبوترها ...

 

: