xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
بازم کُل ِ نرگس ، اومد به خونه . به کوچه اومده ، نعنا و پونه . بيا گُل ِريحون دارم ، ديگه نوروز تو راهه . بيا رنگين کمون دارم ، ديگه نوروز تو راهه . پرستو برگشته ، لونه ميسازه . لونه شو گوشه ء ايوون ميسازه . بيا گُل ِ ريحون دارم ، ديگه نوروز تو راهه . بيا رنگين کمون دارم ، ديگه نوروز تو راهه . اسب ِ سفيد ِ شو سرما زين کرده . بادو بارونِشو تو خورجين کرده . بيا گُل ِ ريحون دارم ، ديگه نوروز تو راهه . بيا رنگين کمون دارم ، ديگه نوروز تو راهه . 1375نوروز
على عطار http://www.jadidonline.com در سفر بودم که توسط يک "پيامک" ازمرگ تاسف انگيز ثمين باغچه بان در ترکيه با خبر شدم، هنرمندي که نامش با موسيقي و به ويژه موسيقي کودک ايران آميخته است و کودکان ديروز و امروز ايران زمين بخوبي او را مي شناسند. ثمين باغچه بان که به عنوان شاگرد ممتاز هنرستان موسيقي ايران براي ادامه تحصيل به ترکيه فرستاده شده بود، در سال ١٣٣٠ به عنوان آهنگساز به ايران بازگشت و آثار متعددي همچون "زال و رودابه"، "لالايى"، "دوره گرد"، "تو رو ميخوام" و "شليل و ويرانه" از خود به يادگار گذاشت. توجه و علاقه مندي او به موسيقي کودک سبب شد که با ياري همسر ترک تبار خود "اِولين باغچه بان" که او نيزگروه کُر کودکان و نوجوانان يتيم و بي سرپرست را در ايران رهبري مي کرد آلبوم زيبا و هميشه جاودان "رنگين کمون" را خلق کند. ثمين باغچه بان همچنين به ترجمه آثار عزيز نسين ، ياشار کمال و ناظم حكمت به فارسي همت گماشت و کتابي نيز به نام چهره هايي از پدرم در وصف فعاليت هاي پدر خود، جبار باغچه بان، منتشر کرد. باغچه بان پس از انقلاب ايران به ترکيه مهاجرت کرد و تا لحظه مرگ در استانبول مي زيست. سال پيش بود که با او مصاحبه اي تلفني انجام دادم تا ازآن در برنامه اي در مورد تاريخچه موسيقي کودک ايران استفاده کنم. او در اين گفتگو ازاين که بايد در ترکيه به دور ازايران و بدور از موسيقي ايران زندگي کند، شکوه داشت. گفت دلش مي خواست ده "رنگين کمون" ديگر هم بسازد و گفت که رنگين کمون که در آن سال ها توسط بچه هاي يتيم ايراني اجرا شد، ديگر همتايي نيافت نه توسط او و نه ديگر آهنگسازان ايران. ثمين باغچه بان ٨٢ سال پر از کوشش و تا آخرين روزهاي سال ١٣٨٦ زيست و در بهار ١٣٨٧ زندگي ديگري آغاز کرد و ما را در حسرت فيلمي که مي خواستيم در تابستان آينده از زندگي او تهيه کنيم تنها گذاشت. يادش گرامي باد. پس از تماس با "ثمينه باغچه بان"، خواهر ثمين، او متني را که در سوگ برادرش نوشته بود برايم فرستاد و من از مصاحبه تلفني با ثمين باغچه بان و موسيقي هايش در حدي که در سفر همراهم بوده قطعه اي به زبان خودش آماده کرده ام. جاي عکس هاي او که تا اين لحظه به دستم نرسيد خالي است.
برادرم ثمين ثمينه باغچه بان
کاشکي...
نامه اي است تلخ و غم انگيز. نمي توانم خودم را نگاه دارم. يعني کسي که اين
همه عاشق بهار و نوروز بود مي بايستي در آن روز به خاک سپرده شود؟
به ياد اين نوشته اش مي افتم:
ثمين در هر چهار شنبه سوري از تابش سرخي ي آتش بر چهره هاي کودکانمان گرمي و
جاني نو خواهد گرفت... چهار شنبه سوري زاد روز او خواهد بود و بايد آن روز و
نوروز را با ياد ماندگار او شاد بود. هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق . ثمين با تمام دلبستگي که به مرز و بوم ايران داشت متاسفانه به سبب ضرورت هاي زمانه در سال ١٣٦٣ نا چار از کوچيدن شد و از آن سال تا در گذشتش در شهر استانبول با خانواده ي خود در غربت زيست.
برادر عزيزم ثمين در تمام زندگي توان موسيقي و نويسندگي ي خود را در خدمت مردم
ايران ثمين در سال ١٣٢٣ با استفاده از بورس تحصيلي براي تحصيل در رشته ي کمپوزيسيون به آنکارا رفت...در آن جا با "اِولين" که از هنرجويان برجسته ي رشته ي آواز و پيانو بود آشنا شد. کار اين دو جوان شيفته ي موسيقي ، به عشق و ازدواج انجاميد. ثمين و اولين نه تنها همسر يکديگر و پدر و مادر کامبيز و کاوه و فرهنگ بودند بلکه همکاري هاي نزديک با يکديگر داشتند و يکي مکمل ديگري بود . ثمين مي نويسد: " زندگي ي من و اِولين به سبب هدف هاي مشترکي که داشتيم درهم بافته شده است." در اينجا نامه ي پر مهر اِولين همسر هنرمند و وفادارش را که در مراسم خاک سپاري گفته است مي خوانيم:
"ثمين من ، خوشگل من ، ثمين عزيزم، برادرم، درد دوري را به اميد شادي روانت تاب مي آورم... مي دانم که از عزيزانت چه مي خواهي... شکيبا خواهيم بود و تو را در اِولين و کامبيز و کاوه و فرهنگ خواهيم يافت و اميدوارم که شنيدن صداي گرم و نوازشگرت به همه ي ما آرامش ارزاني کند. به اميد ديدار، قربانت خواهرت ثمينه- فروردين ١٣٨٧ و اين را بشنويد : " ثمين باغچه بان " از خود و کارهايش می گويد
|
ديگر « از نگاهِ ديگران ... » : تاريخ و جغرافيا سياسي ديني هنر و ادبيات |