xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

  

                    

  http://www.paymanemeli.com

(برگرفته از سایت فردا)

 نگرش تحسين برانگيز به زن در اشعار فريدالدين عطار
 

نصير مهرين 

"کار به صورت نيست به نيت است..."

"گر نيم زيشان از ايشان گفته ام"

                                            عطار

مثالهای بسياری از شاعران زبان فارسی را ديده ايم که درفش هجوم به حقوق زن را در شعر خويش افراشته اند اما، اين عيب معرف کليت شعر و ادبيات جنس مذکر نيست، محاسنی با دوری گزين از زن ستيزی و ره دادن احترام آميز و پيدايش منطقی و تابعی عارفانه که مبتنی است بر رعايت توحيد با نتايج فراجنسی را نيز داريم، اين نمونه در جهانبينی فريدالدين عطار چشمگير است. ازين زاويه ميتوان گفت که عطار نخستين مرد شعر و عرفان است که در سروده ها و جهنان نگری هايش نه تنها زن را مورد تحقير و توهين قرار نمی دهد بلکه با بديلی عارفانه و کاربرد سنجش نيت شناسانه و نه صورت شناسانه و جنس شناسانه، به سوی رعايت احترام به زن ره می برد، در بافت داستان های منظوم او زن حضور احترام آميز دارد، در آنجا از سخنان احساساتی، سخيف و  تبعيض آلود شاعر و اديب اخته شده با ويژه گی های جامعه مرد سالار خبری نيست، دور از انصاف نتواند بود اگر گفته شود که بر مبنای همان جهان نگری و وارستگی از تبعيض عليه زن است که عطار به عنوان نخستين شاعر بزرگ، زنده گی رابعه را در کتاب منطق الطير با شکوهمندی به حله نظم می آرايد و در تذکرة الاوليا او را باز هم در مقام شايسته می آورد.

حتا در باره عشق رابعه به بکتاش که بسياری آنرا "مجازی" ياد کرده اند، عطار هنگام مکث بدان عشق، گويی ناباوری خويش را با نام بردن از عارف و صوفی مشهور جنيد و نشان دادن منبع و قول جنيد، حالی ميسازد، زيرا در بسا موارد به سخنان ديگران خواننده را مراجعه نمی دهد، حرمت عطار به رابعه بلخی در واقع از سعه صدر و وسعت جهان بينی او در مقايسه با تبعيض آلوده گان حاکی است، شالوده نيت نگری و نه صورت نگری، در آفرينش صفات آگاه سازنده از زنده گی رابعه نقش موثر دارد، ازين رو می توان گفت که اگر بيت هايی از منطق الطير عطار در زير عنون «حکايت رابعه دختر کعب» سروده نشده بود، امروز آگاهی از يکی از سرچشمه های آشنايی با رابعه وجود نمی داشت.*

نگهداشتن حرمت زن، راه نيافتن تحجر زمانه در برابر زن در اشعار عطار  قايل شدن احترام به زن را در آن شب های تار تاريخ در ذهن ايجاد ميکند، مثال های پايان را از منطق الطير و الهی نامه  انتخاب کرده ايم که مويد برداشت های بالايی است.

صوفيی را گفت آن پير کهن

چند از مردان حق گويی سخن

گفت خوش آيد زنانرا بر دوام

آنکه ميگويند از مردان مدام

گرنيم زيشان از ايشان گفته ام

خوش دلم کين قصه از دل گفته ام

....

چون زنان خشک گيرم سفره پيش

ترکنم از شوروای چشم خويش

از دلم آن سفره را بريان کنم

گه گهی جبريل را مهمان کنم

....

و يا درين حکايت و تمثيل، سخن را از زبان رابعه می آورد، بدان گونه که از مشايخ و صوفيان و بزرگان آورند:

رابعه گفتی که ای دانای راز

دشمنان را کار دنيا می بساز

دوستان را آخرت ده بر دوام

زانکه من زين کار آزادم مدام

....

و در حکايتی به نام «سلطان محمود و پيرزن» که در «الهی نامه» عطار است، پيرزنی عصا بر دست حضور می رساند که ميخواسته از دست ظالمان به شاه دادخواهی کند اما شاه به شکايت او توجهی نکرده به تيزی رانده است، شاه او را در خواب می بيند که در چاهی افتاده و عصای پيرزن وسيله نجات او شده است، و هنگامی که بار ديگر شاه او را می بيند که برای داد خواهی بسوی او می آيد، شاه او را در کنار خود ميخواند و به لشکريان امر ميکند که او و عصايش را حرمت کنند که عصايش اويزگاه او شده است. ويژه گی حرمت نهادن عطار به زن درين حکايت هنگامی برجسته می شود که پيرزن، شاهی چون محمود را نصيحت ميکند و پند ميدهد و در واقع در مقامی قرار ميگيرد که بسياری از شاعران از آن بدورند و چه بسا زن را در نقش جادوگر و کارساز محيلی وارد صحنه های ميکنند، همان کاری که فردوسی بارها در شاهنامه بزرگ و شکوهمند کرده است. عطار در گزينش چهره های ناصح و سرزنش کننده شاهان در محدوده های انحصاری فراز آوردن جنس مرد نيست.

اين سخنان پيرزن را که به سلطان محمود می گويد بخوانيم:

چو اينجا جاه بخشان کم زنانند

همه ياری ده شاهان زنانند

چرا چنين مغرور بودن

ز مجهولی چنين مسرور بودن

زهر دونی قفائی نيز خوردن

ز هر شومی زيانی نيز بردن

تو همچون کافر درويش ماندی

که هم در خلق و هم در خويش ماند

نميدانی که چه در پيش داری

از آن پروای ريش خويش داری

....

سر تو نشيمن گاه سوداست

سر تابوت را دستار زيباست

چرا جاهی و مالی در خور تست

که آن تا واپسين دم همبر تست

چو آن تو نخواهد بود هيچی

چرا همچون کفن در خويش پيچی.

-------------------

* به منطور درک حرمت عطار به رابعه بلخی، ديده شود، حکايت بلند «رابعه دختر کعب» در «الهی نامه». بحث بيشتر درين زمينه از طرف نگارندهء اين سطور در مقاله «رابعه بلخی سرتاج سخنوران زن» می آيد

: