xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

  

                    

http://namayebaz.com

 

علي سنتوري؛ پيانوي مدرن و سنتور سنتي     

بهروز امامی    

شايد در اواسط دهه هفتاد بود که موجي از  يک جريان فکري شدت گرفت که بيش از هر چيز درصدد آميزش يا نزديک کردن سنت و مدرنيزم بود. بروز شعارهايي با مضاميني از قبيل مردمسالاري ديني، جامعه مدني مذهبي، روشفکر ديني و ... بيش از هر چيز شاهدي بر اين مدعاست. تفکري که فارغ از قضاوت بد يا خوب آن و جداي از موفقيت يا شکستش براي مدت زماني فضاي کلي جامعه را  معطوف به خود کرده بود.

سنتوري شايد در نگاه اول فيلمي به نظر برسد که زاواياي شخصيتي انسان ها را به چالش مي کشد، ولي بدون ترديد در لايه هاي پنهانتر خود و فراتر از همه افت و خيزهايش، سرگرم بررسي و تحليل همين موضوع است که اصولاً مي توان پيوندي ميان سنت و مدرنيته برقرار کرد يا خير؟ که البته فيلم پا فراتر از طرح يک پرسش مي گذارد و در اين زمينه به نتايجي نيز مي رسد و يا به عبارتي به قضاوت مي نشيند و حکم خود را نيز در اين زمينه صادر مي کند.

با بررسي نمادهاي به کار گرفته شده در فيلم به نتايج جالبي مي رسيم. سمبلها با ظرافت ديد هنرمندانه اي انتخاب شده اند. نمادهايي که در رأس آنها دو ساز قرار دارند، يکي از خانواده سازهاي سنتي به نام سنتور که تشابه کلامي آشکاري با واژه سنت دارد و ديگري پيانو که هر چنداز خانواده سازهاي کلاسيک است اما به خوبی آشکار است که موسيقي کلاسيک، موسيقي جهان روشنفکري و پيانو ساز مادر در اين حوزه و موسيقي غربي است.

آنچه مشخص است نقش بارز اين دو ساز در شکل گيري دو شخصيت اصلي فيلم است. کاراکتري که علي و هانيه در کنار اين دو ساز پيدا مي کنند بيش از هر چيز تلاش فيلم براي به تصور کشيدن تاثيري است که هر کدام از اين دو تفکر به زعم کارگردان بر انسان ها مي گذارند. علي سنتوري فردي با ريشه هاي سست خانوادگي، با برداشتي سطحي و مطربي از موسيقي، انسان معتاد، الکلي و بي انديشه که خريداران هنرش فقط مجالس عروسي و مهماني هاي عاميانه هستند و تاثير هنرش بر ديگران نيز بيش از به رقص درآوردن و لذت هاي لحظه اي و زود گذر و سطح پايين نيست. اما پيانو درست در نقطه مقابل مي ايستد و طبعاً هانيه نيز در کنار پيانو انسان ديگري مي شود. گروهي که هانيه آن را همراهي مي کند هنرش را در محافل لهو و لعب ارائه نمي کند. اين گروه با اهداف انسان دوستانه و در اجتماعات خاص به اجراي برنامه مي پردازد. شنوندگان يا مخاطبان هانيه و گروه هنري اش به هيچ عنوان سطح عامه مردم نيستند بلکه گروهي از انسان هاي فهيم جامعه هستند که نوع رابطه اي که با موسيقي برقرار مي کنند به گونه ديگري است. آنها هرگز به دنبال لذتهاي سطحي موسيقي نيستند بلکه با آثار برجسته موسيقي کلاسيک ارتباط برقرار مي کنند و بر خلاف شنوندگان سنتور علي، بسيار متمدنانه و با فرهنگ به شنيدن موسيقي مي نشينند.

برخورد و تعامل دو شخصيت اصلي فيلم با يکديگر در اصل برخورد  و گفت و گوي سنت است با مدرنيته. تمام اتفاق هايي که ميان اين دو رخ مي دهد نيز نمايش و قضاوتي است که فيلم از اين رابطه و گفت و گو ارائه مي کند. نمايش اعتياد يا بيماري و زوال علي سنتوري و از سويي ديگر اعتراض و برخورد هانيه است با شرايط  که هرچند شايد مخاطب را در نگاه اول به هانيه بدبين مي کند ولي در اصل برخورد بالغانه و سير رو به رشد تفکر مدرن را نشان مي دهد.که نمي تواند خود را پايبند و گرفتار رکود و درجازدن سنت کند. سنتي که از ديد فيلم تغيير نمي کند و تبلورش در فيلم اعتياد علي است که قادر به ترک کردنش نيست.

در سراسر فيلم هانيه به عنوان نماد روشنفکري بارها و بارها در برخورد با علي سنتوري در موقعيتي فراتر و قدرتمندانه تر قرار مي گيرد. به عنوان نمونه در صحنه اي که هانيه خود را براي يادگرفتن سنتور علاقه مند نشان مي دهد، نشانه اي از باز بودن و پذيرش بالاي تفکر مدرن است که اساسا هر تفکري را مي پذيرد و بررسي مي کند بي هيچ تعصب و پيش فرضي و در عين حال هيچ لزومي نمي بيند که توانمندي و داشته هاي خود را نيز آشکار کند. اين حس را به خوبي مي شود در صحنه اي که علي براي اولين بار هانيه را پشت پيانو مي بيند و از مهارت او آگاه مي شود دريافت. جايي که انگار علي سنتوري با همه هنرش به تمسخر گرفته شده است.

از نگاه فيلم علي سنتوري به عنوان نماد تفکر سنتي ويژگيهاي بيمار گونه وجودي خود را نه تنها در ابعاد جسماني به عنوان يک معتاد بلکه از نظر روحي نيز به کرات نمايش مي دهد. بدبيني هاي مکرر و وابستگي بيمارگونه اش به هانيه يا نحوه برخوردش در فضاي خانواده به خوبي مبين اين نکته است.

از جمله ديگر صحنه هايي که موقعيت برتر هانيه را نسبت به علي سنتوري نمايش مي دهد لحظه يا صحنه اي است که هانيه براي خداحافظي به سراغ علي سنتوري مي رود. لفظ "علي جان" که هانيه به کار مي برد بيش از آني که مهرآميز به نظر برسد خبر از آرامش ، خونسردي و بي تفاوتي او در برخورد با کسي است که روزي همسر او بوده. در اين صحنه شخصيت قدرتمند هانيه است به آشکارا به نمايش گذاشته مي شود. شخصيتي که وابسته نمي شود و رها است و در عين حال مي تواند کسي را که با او شديدترين تنش ها را داشته است علي جان خطاب کرده و حتي با او خداحافظي کند در حالي که علي سنتوري از هم پاشيده و خيابان خواب آنچنان متزلزل و پر از ترس است که با ديدن هانيه وحشت زده از صحنه مي گريزد گويا حتي توان رو به رو شدن با او را ندارد.

از ديگر ويژگيهايي که فيلم در شخصيت علي سنتوري به عنوان نماد تفکر سنتي قرار مي دهد تعصب بيش از حد او به سنت است که در فيلم با سنتور متجلي مي شود. اين موضوع را در دو صحنه از فيلم مي توان ديد يکي در صحنه اي زد و خورد در مهماني که فرد مهاجم اقدام به شکستن سنتور مي کند و علي فرياد مي زند " به سنتورم چي کار داري نامرد" و يا در مشاجره با هانيه  زماني که او کاهو را به سمت سنتور پرتاب مي کند و علي مي گويد "به سنتور چرا مي زني؟" به نظر مي رسد برخورد خشن علي با هانيه بعد از اين صحنه، مي تواند اشاره فيلم به تعصب ، کم تحملي و خشونت سنت گرايان باشد.

فيلم در پايان کار خود، سرانجام اين جدال را به شکلي مشخص مي کند که سنت به حاشيه و به جايي مي رود که جايگاه بيماران روحي است. از نگاه فيلم، علي سنتوري به نشانه نماد تفکر سنتي نياز به شوک مغزي دارد چرا که بيش از حد بيمار و عليل شده. در حاليکه هانيه سرزنده و شاد به آغوش دنياي مدرن پر مي کشد. حکم نهايي سنتوري مبين اين پيام است که ازدواج ميان اين دو تفکر غير ممکن است چرا که تفکر سنتي توان و ظرفيـت همنشيني با تفکر مدرن را ندارد هرچند که از ديد فيلم نه تنها به آن نياز دارد بلکه به آن وابسته ومحتاج نيز مي شود.

 و فيلم در صحنه اي به پايان مي رسد که علي سنتوري افسرده، ديگر قصد بازگشت به جامعه را ندارد و همچنان به هانيه فکر مي کند و گويا تا ابد در حسرت و عشق او مانند يک مجنون مي ماند و براي هميشه او را کم دارد در حاليکه ديگر هيچ تصويري از هانيه نمي بينيم گويا مانند يک فرشته آزاد و رها پر کشيده و رفته است.

 فيلم  ِ "علی سنتوری" را دراينجا ببينيد

                                    

: