xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
گيلان ، روزنامهنگاري و توسعه آرش سيگارچي 1. از آن زمان که ما ايرانيها آقايي دنيا را ميکرديم، سالها و شايد چند قرني ميگذرد. جز حوزة توليدات ذهني مانند شعر، داستان عملاً ما را از قافلة نوگرايي، نوانديشي و تجدّد کنار گذاشته است. شايد بهتر است بگويم خودمان در قرنهاي اخير با تنگنظري، رخوت و سستي، جايمان را در اين کاروان به غير وانهادهايم. تجدّد و روشنفکري که در اروپا سنگ بناي انقلاب صنعتي و مدرن شد، در ايران هنوز طفلي نوپاست که همواره از سوي حاکميت در اين کشور پديدهاي نامطلوب تلقّي ميشود. از اعلامية 231 سالة استقلال آمريکا يا از انقلاب 218 سالة فرانسة مدرن، تنها اسمي شنيدهايم و خود براي آزادي تنها چند دهه است که تلاش ميکنيم. تازه اگر بحث قند، آرد و نان و معيشت را از مشروطه کسر کنيم، ميتوانيم باد به گلو بياندازيم که جنبش روشنفکري و آزاديخواهي ما هم يکصد ساله شده است! 2. پس چه کنيم که زمانه با همة ساز و دغلش، سخت به جلو ميرود و ما درجا زدهايم؟! چگونه يکشبه اين همه ره صد ساله را که تنها به مدد خواب خرگوشي شاهان و حکام زمانه ما را مست و سرخوش به عقب ِ تاريخ پرت کرده، جبران کنيم و يا عاقلانه قدمي به پيشرفت و نزديکي به دنيا برداريم؟ ميدانيد در دنيا کشوري به نام نروژ است که بالاترين سطح رفاه را دارد، يعني تو اگر براي فرزندت لوازم تحرير خريدي، ميتواني با ارائة فاکتور به مسئولان دولتي، هزينهاش را باز بستاني! و افسوس براي ما که فرزندان ايراني هنوز گاه مدرسه ندارند که درس بخوانند!! ميدانيد در دنيا کشوري مثل سوئد بالاترين خدمات اجتماعي را دارد و بيچاره بيماران ايراني که بهخاطر نداشتن هزينة بيمارستان و درمان، مانند عصر سنگ، در مقابل ديدگان خانواده جان ميدهند!! و يا مطبوعات و حرفة روزنامهنگاري را مثال ميزنم. دوست دانمارکيام ـ پروفسور اوه وستربرگ ـ ميگفت 21 سال است که هيچ خبرنگاري در دانمارک زنداني نشده است و 32 سال است هيچ نشريهاي در اين کشور بسته نشده است. بيچاره همکاران روزنامهنگار ِ من که سالي چند ده نشريه را توقيفشده ميبينند!! آري، دنيا و کشورهاي زيادي در آن، اينگونه وحشيانه به موقعيتي رسيده که ما در واژگان ِ فارسي، آن را "پيشرفت" ميناميم. آنها از مسيري که توسعه ناميده ميشود عبور کردهاند و به قلّة رفاه و جاودانگي بيش از پيش نزديک ميشوند و ما هنوز در مسير ابتدايي اين توسعه هستيم که همينگونه است ما را به همراه يمن، سوريه، افغانستان و بورکينافاسو و چند کشور ناشناس ديگر، کشورهاي "درحال توسعه" مينامند که من نميدانم اين واژة "درحال توسعه" کي از ابتداي نام ايران ِ عزيز ِ ما کسر ميشود! 3. حتماً شنيدهايد برنامة وطني ايران 1404 را که اگر چنين شود و چنان، ما در 18 سال آينده قدرت اول منطقه خواهيم بود. تا به حال گذارتان به امارات، قطر، همين عراق يا ترکيه افتاده است؟ فکر ميکنيد در همة اين سالهاي آينده، اين کشورهاي خفته بر پول نفت و توريسم سکوت ميکنند تا ما فاتحانه به قلّه برسيم؟ واي که چقدر خوش خيال و ساده دليم. از ياد بردهايم که اين حس ما را تاکنون صدها سال عقب انداخته است. پيشرفت و توسعه وقتي براي يک ملّت به ارمغان آورده ميشود که عموم خلق به آن اعتقاد داشته باشد و ميل به توسعه در ملّت رسوخ کند. ملّتي به پيشرفت ميرسد که پيشرفتخواهي در تمام رفتارهاي شخصي و گروهي نمود بيابد و از همه مهتر اينکه، آنها اهل ايثار باشند تا نسلهاي بعد کشورشان بتوانند از ميوة درخت نسل امروز برداشت کنند؛ آيا ما ايرانيان اکنون چنينيم؟ براي پيشرفت و توسعهمند شدن حرف و گفته فراوان است که به نظر من هر متخصّصي بايد در زمينة تخصّصش به تبيين آن بپردازد و اينک آنچه که به من به عنوان يک روزنامهنگار مربوط ميشود اين است که همة تجربه و علمم را در تقويت روزنامهنگاري کشور، استان و شهرم بهکار بگيرم. روزنامهنگاري حرفة پُراهميتي است و بياغراق ميتوان گفت که براي توسعهيافتگي به آن نياز است. نميتوان روزنامهها را توقيف کرد و بعد انتظار داشت که توسعه روي بدهد! حاصل اين نوع توسعه آن ميشود که ورزشگاهي را در شهر رشت بعد از گذشت پانزده سال، به نام دولت نهم افتتاح ميکنند که هنوز ساخت آن پس از اينهمه سال به پايان نرسيده است! اين ورزشگاه سال 1373 توسط هاشمي رفسنجاني کلنگ زده شد، خاتمي قول افتتاحش را داد و معاون احمدينژاد به عنوان هزارمين پروژة ورزشي دولت، آن را افتتاح کرد که البتّه معلوم شد هنوز افتتاح نشده است! شما در کدام روزنامة ملّي يا استاني، بررسي اين موضوع را ديديد؟! آيا روزنامهاي توانست يا اجازه يافت به اين موضوع بپردازد؟! آيا روزنامهنگاري وجود داشت حتّي در ذهنش به اين موضوع بپردازد؟! من سعي کردم با همين مثال ساده نقش ژورناليسم را در توسعه برايتان عيني کنم. اگر روزنامهنگاري فعال و پويا وجود داشته باشد، ميتوان انتظار توسعة واقعي را داشت، وگرنه توسعه همان ميشود که در آگهي دولتها ميخوانيم. 4. در سالهاي پس از انقلاب، استان گيلان تنها چند ماهنامه و هفتهنامه داشت که هفتهنامهها خبريترين شکل روزنامهنگاري بودند. در اواخر دهة هفتاد، اندکي بر تعداد نشريات افزوده شد که اين روند رشد "کمّي" تا امروز ادامه دارد و بيش از هفت روزنامه، بيست هفتهنامه و قريب چهل و دو هفتهنامه و ماهنامه در گيلان منتشر ميشود. جالب اينکه مسئولان ادارة فرهنگ و ارشاد اسلامي گيلان به عنوان متوليان مطبوعات، مفتخرند که گيلان همواره در کشور جزء سه استان برتر از حيث تعداد نشريه است. در دنيا براي روزنامهنگاري، علم وجود دارد. به مدد بحث آمار، جامعهاي را از حيث اطلاعرساني، "مدرن" ميدانند که تيراژ روزنامه در آن به ازاي هر هفت نفر يک نسخه است. در گيلان دو ميليوني که قريب سي و پنج درصد روستانشين هستند، شما با يک جمعيت يک ميليون و سيصد هزار نفري روبهرو هستيد. بنابراين شما ميتوانيد جمعيت بالقوة روزنامهخوان را 185 هزار نفر درنظر بگيريد. حال يک سئوال از مسئولان فرهنگي گيلان دارم. اگر آمار دقيق دارند بگويند آيا ميزان کلّ مخاطبان نشريات گيلان (اعمّ از کشوري يا استاني) به بيست تا سي هزار نفر در روز ميرسد؟ به عبارت سادهتر، چند روزنامه در گيلان روزانه فروخته ميشود؟ خيلي دست ِ بالا گرفتم؛ اينطور نيست؟! به من بگويند که کدام روزنامة گيلاني هزار نسخه تيراژ دارد؟ وضع خيلي اسفبار است. کافي است به چاپخانههاي شهر رشت مراجعه کنيد تا آمار دقيقي از تيراژ مطبوعات به دستتان برسد. من يک ادّعا دارم و مطمئنم تيراژ کلّ روزنامههاي گيلاني (قريب هشت عنوان) به پنج هزار نسخه روزانه نميرسد. بيش از بيست هفتهنامة گيلان نيز تيراژي کمتر از پانزده هزار نسخه در هفته دارند! آري، اين وضع اسفناک است! حال به شهر فرانکفورت آلمان که مهدي مهدويکيا در تيم آن شهر فوتبال بازي ميکند، برويم. نشرية محلّي "فرانکفورتر" در شهر يک ميليون نفري فرانکفورت در تيراژ سيصد و پنجاه هزار نسخهاي روزانه منتشر ميشود؛ با اين تفاوت که اگر در اين شهر پروژهاي پانزده سال طول بکشد، روزنامه سکوت نميکند. اگر مقامي سوءاستفادة مالي بکند، سکوت نميکند. اگر فشار بر مطبوعات زياد شود، سکوت نميکند. اگر مردم دغدغه و مشکلي دارند، انعکاس ميدهند و سکوت نميکند. 5. من به شهروند گيلاني حق ميدهم روزنامه نخواند. مردم در روزنامهها خبرهاي دولتي ميخوانند که فقط تبليغ عملکرد گاه پُرغلط يک مسئول است. خبر افتتاح يک پروژه چند بار در روزنامهها درج ميشود و جالب اين است که روزنامهها حافظة خوبي ندارند که اين چندمين بار است اين خبر را درج ميکنند و اما مردم خوب ميدانند؛ بنابراين ديگر آن روزنامه را نميخوانند! شهري مانند لاهيجان چند نشريه دارد؟ کداميک از اين هفتهنامهها توانستهاند به مخاطب درخور توجّهي دست يابند؟ مسئولان بهجاي کمک به رشد و توسعة روزنامهنگاري در مسير توسعه، عملاً با ايجاد محدوديتهاي سازماني و گاه شخصي، روزنامهنگاري را با بنبست مواجه ميکنند و در اين ميان هيچ اميدي به توسعه و پيشرفت نخواهد بود. نشريات چشم مردم هستند و وقتي چشم ملّت بسته باشد، هر تخلّفي امکانپذير است. بگذاريد خيالتان را راحت کنم. کشوري به توسعه دست مييابد که آزادي در آن موج بزند و بخشي از اين آزادي در فعاليت نشريات بايد خرج شود. روزنامهها به عنوان نمايندگان مردم ميتواننند در همة امور حاضر باشند و بر عملکرد دستگاههاي دولتي نظارت کنند. آنها به عنوان امين مردم بر مسير توسعه شاهد و گواه هستند و چنانچه مردم آنها را امين خود بپندارند، به توسعه ميپيوندند و در نتيجه کشور توسعهمند ميشود. سخن آخر همة آنچه خوانديد، تنها بخشي از دغدغههاي يک روزنامهنگار عاشق وطن است که اصرار دارد ملّت ايران برخلاف چند قرن حقارتهاي اخير که تحمّل کرده است، لايق پيشرفت و يگانگي در دنياي مدرن امروز است. بنابراين اميدوارم سخن من به سوء تعبير نشود که يکي از دلايل عدم پيشرفتمان در سيصد سال اخير اين بوده که هر حرف حقّي را حاکمان به حساب خيانت و دل در گرو بيگانه و دشمن سپردن ترجمه کردهاند. من آنقدر بزرگ نيستم، اما ميشناسم بزرگاني را که تنها جرمشان اين بود اسرار هويدا ميکردند. به اين اسامي توجّه کنيد: عباس ميرزا، قائممقام فراهاني، اميرکبير، کمال الملک، ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل، مدرّس، مصدّق، حسين فاطمي، بازرگان، شريعتي، خسرو گلسرخي و اين ليست همچنان ادامه دارد. • مقاله ارائهشده به نخستين همايش چشمانداز و چالشهاي توسعه لاهيجان 15 آذر 1386
|
|||||||||||