مرگ در بستر
به : بيژن يزدانی
کوه خاکستر .
مرگ در بستر .
در سکوت ِ مردهء يکشب که خاموشی ست فرجامش
با تو خواهم گفت :
رازی را .
مهر در قلب ِ تو خواهد خفت .
خشم در خون ِ تو خواهد رست .
اشک در چشم ِ تو خواهد سوخت .
شيون و زاری به نفرين بال خواهد داد .
کوه خاکستر .
مرگ در بستر .
برلب ِ من شرم خواهد سوخت .
در دل ِ من راز خواهد مرد .
در تن ِ من باغ ِ تسکين سبزه خواهد داد .
در رگ ِ من خون ِ ديرين خانه خواهد کرد .
من تهی از اشک و شرم و مهر خواهم شد .
کوه خاکستر .
مرگ در بستر .
مرغ ِ يادت با پر و پرواز
در ميان ِ آسمان ِ تيره و شفاف ِ روزان و شبانت بال خواهد زد .
در سکوت و خلوت ِ معراج
آنچه در من بود ،
در تو آنرا باز خواهد يافت .
راز ِ تو با راز ِ من همسايه خواهد بود .
اشک در چشم ِ تو خواهد رست .
خشم در خون ِ تو خواهدخفت .
در تن ِ تو ، کوه ِ شرمی خانه خواهد کرد .
در رگ ِ تو ، خون ِ رنجی گريه خواهد کرد .
باد خاکستر .
خواب در بستر .
در رگ ِ تو ، خون ِ رنجی خانه خواهد کرد .
کوه خاکستر .
مرگ در بستر .
در تن ِ من ، باغ ِ تسکين سبزه خواهد داد .
تهران
21-9-40
|