xalvat@yahoo.com        m.ilbeigi@yahoo.fr          

                         

پزشكي در ايران باستان         از پاسارگاد تا گنديشاپور

بهروز برومند

 

دانش پزشكي از دوراني كه  انسان پا به دنيا گذاشت پديد آمد. زيرا هر انساني در درازاي زندگي دچار درد و بيماري مي گرديد و ناگزيز , در پي راه كاري براي بيماري و درد مي بود، اين كوشش نهال دانش پزشكي را آبياري  نمود . از همين رو دانش پزشكي اگر نخستين دانش بشري نباشد بي شك ديرين ترين انديشه ايست كه به ذهن بشر راه يافته . در درازاي تاريخ زندگي بشر؛ در  همه سرزمين ها،  پزشكي در باور مردم يك هنر آميخته با پرهيزكاري ، گذشت ، بزرگواري و معجزه بوده است. از اينرو از دير باز آموخته ايم كه نفس پزشك شفا بخش است ازآن گذشته معمولي ترين معجزه  و كرامت پيامبران  را زنده كردن مرده و شفا دادن بيماران مي دانسته اند و  باور داشته اند كه هر كس و هر چيز كه در درگاه خداوند جايگاهي  دارد مي تواند خاستگاه  تندرستي و رهايي از درد هاي بي درمان باشد . اين گونه باورها در همه جا و در ميان همه ملت ها و دين ها رواج داشته و درخواست تندرستي كردن از ساختمان ها و اشياء مقدس و بازماندهاي كساني كه پرستيدني شمرده مي شدند و پناه بردن به آنها از آفات ، همچنين زيارت مزارها و مشاهد مقدسه و امامزاده ها و درخواست تندرستي و مشكل گشائي  خواستن از آنان حتي از بازو بندها ودعاها و خاك يا تربتي كه ممكن است بخون يك آفريده بي گناه و مورد پرستش و شهيد راه دين و حق پرستي آغشته شده باشد ؛  برپايه چنين باورها است و در ميان مسيحيان و بودائيان خيلي رايجتر از مردم مسلمان مي باشد و نيز توسل به درختاني كه بدست اشخاص بزرگ و مقدس كاشته شده نيز ناشي از همين گونه باورها  است.در صفحه 28 و 29 كتاب تاريخ پزشكي ايران و سرزمين هاي خلافت شرقي آمده است  در ايران باستان پزشكان از بين روحانيون، كه عاليترين طبقه از گروه هاي چهارگانه مردم بودند انتخاب مي شدند.روحانيون هم در رشته خد ا شناسي و هم در رشته پزشكي آموزش مي دبد ند  و با توجه به ذوق و سليقه شخصي ، يا پزشكي كار اصلي آنان بوده ، كه به نام اتروان شناخته مي شدند و يا به نام مجوس به خدمات ديني مي پرداختند انتقال اين گونه دانش آموختن دو جانبه به دوره اسلام جالب توجه و شايان يادآوري است . دانش اندوزي وآزمودگي پزشكي در خيلي از شهرها انجام مي گرفته ولي بزرگترين آموزشگاه ها مدرسه هاي ري ، همدان و پرسپوليس بوده اند ، در اين سه شهر بي شك بيمارستان هايي هم وجود داشته اند .

 مسلمانان از پيامبر اسلام نقل مي كنندكه   “ العلم علمان علم الابدان و علم الاديان ”  و بويژه مقدم بودن علم الابدان (  دانش پزشكي ) را بر علم الاديان را نشانه بر اهميت  و شرافت بيشتر آن ميدانند- در اين رهگذر  نظامي در اندرز به فرزند خود سروده است :

                                      در ناف دو علم بوي طيب است                                        و آن هر دوفقيه يا طبيب است.

                                     مي بـاش طبيب عيسوي     هش                                     امـا   نه طبيب   آدمي     كش

                                    مي  بـاش  فقيه   طـاعت  انــدوز                                   اما  نه   فقيه   حيلت       آموز

واژه هاي مسيح دم و مسيحا  نفس كه در باره پزشكان گفته ميشود نماينده همانندي آنان با پيامبري كه معجزه اش شفا بخشيدن بيماران و گاهي هم زنده كردن مرده بوده مي باشد، نه تنها پيروان عيسي مسيح به تاثير روحاني يا اثر نفس او در شفا باور داشته اند تا بدانجا كه او را پزشك روحاني ميدانسته اند در ايران باستان براي ماني هم چنين جايگاهي را باور داشتند و بيماران را براي درمان نزد وي ميبردند و ماني آنان را شفا ميبخشيد . گفته مي شود بهرام پادشاه ساساني براي آنكه ماني نتوانسته بود يكي از بستگان بهرام را درمان نمايد و  از مرگ بيمار پيشگيري نمايد وي را به بند و زنجير كشيد و با فشار زنجير در زندان به زندگي وي در شامگاه سه شنبه بيست و ششم ماه فوريه سال 277 مسيحي پايان داد .

از ديدگاه  مردم تنها ميزان آگاهي  پزشك و مقام علمي او مهم نيست بلكه نفس و قدم او هم مورد توجه مي باشد چنانكه حافظ سروده است :

                                    طبيب راه نشين  سر  عشق نشناسد

                                                                                                 برو بدست كن  اي  مرده دل مسيح  دمي

اگر به تاريخ قوم ها و ملت هاي  متمدن دوران باستان بنگريم . هر ملتي خاستگاه دانش پزشكي را به خود نسبت مي دهد  .چون ؛ در زمان هاي گذشته پيوند ملت ها با يكديگر ناچيز بوده و كمتر ملت ها از دستاورد هاي علمي يكديگر آگاه  مي شدند برداشت همه ملت ها مي تواند درست بوده و به راستي هر  ملتي بدون آگاهي از كار ديگران و يا  پيروي از ملت هاي ديگر ، خود در اين راه گام هائي برداشته و روشهائي كم و بيش ابتدائي بوجود آورده باشد . و بعلت هم زماني و يكسان بودن ، توان و ساير امكانات  انسان در زمان هاي خاص ، دستاوردهامانند  يكديگر بوده اند .

بي شك  هر بخش از دنياي متمدن  باستان داراي فرهنگي جداگانه و ويژه خود بوده كه به مرور با فرهنگ هاي ملت   همسايه پيوند  پيدا كرده است. دانش پزشكي ملت ها هم بي شك چنين  روندي داشته و همه ملت ها  در به بار نشستن دانش پزشكي دست داشته اند. در ميان ملت هاهمانند مصريان و بابليان ،  پزشكي از دير باز رواج داشته و يك دانش بشمارمي آمده و آيين هاي ويژه خود را داشته است و اين سخن از قانون سنگ نوشته حمورابي و برگ هاي  پاپيروسي كه در پاره اي از گورستان هاي  مصري پيدا شده است بخوبي  روشن ميشود سامان پزشكي درميان هنديان وچينيان همين گونه بوده است.

كوتاه سخن  آنكه پزشكي از ابزار گروه هاي انساني بوده و هر زمان كه كسي احساس رنج و  درد كرده  در انديشه از ميان بردن   آن و جلوگيري از پيشرفتش بوده است واين  در گرو ملت و زمان و تمدن  ويژه اي  نبوده .

 يوناينان  از شمار ملت هايي هستند كه پزشكي درميان آنها به گونه دانشي با برنامه پيشرفت داشته و نوشته هاي آنان پيرامون دانش پزشكي تا حدي  به جا مانده و  پزشكان ايراني و سرياني و يهودي  پاره ايي از آنها رابه زبانهاي عربي و فارسي برگردانده اند و به دست ما رسيده است ، يونانيان پزشكي را دانشي از سوي خداوند مي دانستند و بر اين باوربوده اند  نخستين پزشك اسقلبيوس ( به فرانسه Esculape  به روميoesculapius  - به يوناني Asclepius  )  نام داشته كه فرزند اپلن(Apollon)  بوده وپزشكي را از قنطورسي(Centaure )   به نام خيرون (Chiron )   كه آفريده اي نيمه انسان و نيمه اسب و داراي مقام و تواني بيشتر از ديگر انسانها  بوده و با خدايان يونان از جمله آپلن ارتباط و حشر ونشر بيشتري داشته و از آنها آموزش مي گرفته آموخته بوده است .

از زمان هاي گذشته يونانيان  پيشين اسقلبيوس را بواسطه  پزشكي و شفا بخشيش در رديف خدايان قرارداده بودند . خدايي كه بيشتر از همه خدايان ديگر مورد علاقه و پرستش بوده است  . مي بايستي كه همينگونه  باشد زيرا تندرستي  با ارزش ترين بخشش ها است و هنگامي تندرستي در كار نباشد خوشنودي  در زندگاني نيست و هيچ چيز دنيا ارج و ارزشي ندارد . پس از سده ها  ابقراط (Hippocrat)  يا بقراط پسر ايراقليس ( متولد در حدود 459 قبل از ميلاد )  كه بنا بر بعضي روايات از فرزندان خود اسقلبيوس   ( نسل هجدهم ) بود پيدا شد  بر اساس نوشته سيريل الگود در 700 سال پيش از ميلاد در ايران باستان  سامان پزشكي  پيشرفته تر از پزشكي آشور  بوده بنابر اين  با توجه به سال  زايش بقراط آنچه در دانش پزشكي در ايران داشته ايم نمي تواند همگي حاصل كسب علم از بقراط باشد.و او گذشته بر آنچه از پزشكان ميهن خود و كشيشان پرستشگاههاي آن آموخته بود از دانش پزشكي  ملت هاي ديگر نيز جستارهاي زيادي فرا گرفت و بناي پزشكي را بر  بررسي  چگونگي  تندرستي  بيماران و سنجيدن آن با  باورهايي كه در ره مايه پيدايش بيماري از ديدگاه به هم خوردن  ميانه نمناكي بدن و بروز تباهي در آنها داشت قرارداد  و به بيان درست پزشكي يك  دانش به شمار آمد و بخش هاي گوناگون آن را گردآوري كرد و مشاهدات خود و برداشت هائي را كه از راه  پژوهش و آزمايش در حال بيماران به دست آورده بود نوشت .آقاي سيريل الگود  در كتاب تاريخ پزشكي ايران و سرزمين هاي خلافت شرقي مي نويسد :. “ حتي به جرات مي توان پا  را  فراتر  نهاده گفت كه ايرانيان اصول آن چيزي را كه طب يوناني ناميده شده به يونانيان تعليم داده اند . در سال 700 پيش از ميلاد هيچ گونه  نشانه ايي از  دانش و فرهنگ يونانيان  ديده نمي شد . با اين حال ، 200 سال پس از آن يونانيان چنان در علوم و فنون پيشرفت كردند كه بقراط توانست رساله هائي در دانش پزشكي  بنويسد و عنوان پدر دانش پزشكي را براي خود كسب كند . نويسنده ادامه ميدهد : “ خيلي بعيد به نظر مي رسد كه يونانيان در  درازاي  اين دو  سده روشي را كه اكنون به نام روش بقراط شناخته ميشود خود پديد آورده باشند . گذشته از آن ، در نوشته ها و و كتيبه هاي  بقراط نشانه هاي  تازگي  به روشني ديده ميشود و هيچ گونه اثري از دگرگوني آهسته آهسته در آنها ديده نمي شود . در بسياري  از موارد به قسمتهاي مختلف بدن نامهايي كه ريشه آنها هند و اروپايي است ، داده شده است و بقيه  نامگذاري ها  هم  به روشني  اساس بابلي دارند . يونانيها نظريه “ طبايع چهار گانه ”  خود را يك نظريه بيگانه مي شناختند و به رسم زمان خود آن را ايراني مي ناميدند . از ديدگاه  ايرانيان باستان ريشه بيماري ها گوناگون بود ، مانند سرما، گرما ، گرسنگي و تشنگي ، عفونت و  گرمي آتش ( تب )   مي دانستند .

 بند 2- پس اهورا مزدا گفت : اي سپيتمان رزدشت در ميان مردم اول تندرستي دهند . كه درد را از دردمند جلو گرفت و . تريته بود . گفته شده كه تريته سومين كسي است كه عصاره گياه مقدس هوم Haoma   را مهيا كرد كه آن گياهي شفا بخش  و مقدس و پديد آورنده  درمان ها بود كه همه آلودگي ها را از ميان مي برد .و همچنين در اوستا آمده است : فريدون ( تريته ) نخستين پزشك خردمند بود كه بيماري و مرگ را به بند كشيد و براي نخستين بار با كارد و آتش تب و ناخوشي را از تن انسان دور كرد . او بود كه به جستجوي داروها و شيوه هاي درماني بر آمد و امشاسپند شهريور را براي پايداري در برابر بيماري و مرگ و درد و تب  و ناخوشي و پوسيدگي و گنديدگي . آفريد  و داروها و شيوه هاي درماني را بدو بخشيد و آموخت ..

حمزه اصفهاني  در كتاب سني الملوك مي نويسد :

فريدون افسون و نيز  ترياق را كه از جرم افعي به دست مي آيد ، به وجود آورد و دانش پزشكي را بنياد نهاد ، و از  گياهان داروهايي براي دفع بيماريهاي جانداران ساخت ..

در آبان يشت نشانه هاي ديگري از گسترش دانش پزشكي به چشم مي خورد .

ابان يشت ، آناهيتا را اين گونه وصف مي كند :

 “ اوست كه نطفه همه مردان را پاگ كند و زهدان همه زنان رابراي زايش ، بي آلايش سازد ”

“ اوست كه زايش همه زنان را آسان گرداند و به هنگام نياز ، شير در پستان زنان باردار آورد ”

“ بسان دوشيزه اي جوان و برومند و خوش اندام ، كمر بر ميان بسته ، راست بالا ، آزاد و پاك دامن ”

آنچه در آبان يشت در مورد آناهيتا گفته شد ، نشان ميدهد در آن زمان اين آگاهي وجود داشته كه براي زايش زهدان زنان بايد بي آلايش بوده باشد . مي دانستند كه زايش مي توانسته آسان يا سخت باشد و در پايان به هنگام نياز شير به پستان مي‌ آمده . تمام اين نكات نشان دهنده وجود دانش پيرامون  بهداشت و تندرستي بوده است .

در صفحه 22 كتاب اخلاق ايران باستان نوشته دينشاه ايراني زير عنوان هروتات (Haurvatat برابر خردات در پهلوي كه امروزه خرداد ناميده ميشود ) سعادت و كمال آمده است : اشو زرتشت  هروتات را تعمت و بخشايش مينامد و پيروي از دستورات آنرا موجب آن ميداندكه سعادت و بهروزي بدون اينكه ما در طلب آن خود را رنجه داديم به ما روي نمايد  و هماي سعادت بر سر ما سايه  افكن گردد. در آموزش هروتات پرداختگي هاي روحاني و معنوي بدون  آراستگي جسماني و مادي  نيمه كاره مي باشد بنابر اين تندرستي  بخشايش هروتات به ما مي باشد . از اينرو ، پاسداري از  بهداشت نيز يكي از كارهاي  مذهبي زرتشتيان مي باشد و تنها نگهداري  بهداشت و تندرستي  تن خود بلكه  نگهداري بهداشت ده ها ، شهرها و كشور نيز به گردن ما است زيرا چنانچه گفتيم بايد محبت ، عام باشد و شامل  همه انسان ها گردد. بخش هاي  گوناگون هروتات در نموداري چهار گامي ترسيم شده است كه ميتوان آن را سرچشمه همه انديشه ها و باورهاي نوين در باره بهداشت دانست .

                                                         هروتات

              صحت و سلامتي                                                                                      كمال

سلامتي عمومي                                                           سلامتي شخصي

                                   ورزش               خوراك سالم                                             پاكيزگي و عادات

                                                                  ميانه روي                                                         سالم

حفظ نسل سالم                                        نظافت عمومي                                       رعايت بهداشت

باز در اوستا نمونه هاي بارز ديگري مي بينيم كه به روشني  نشاندهنده  گسترده گي  دانش پزشكي زمان باستان در ايران  مي باشد .

در اوستا فروردين يشت ، نظام پزشكي به سه بخش دسته بندي شده :

1-      كارد پزشكي

2-       دارو پزشكي

3-       روان پزشكي  

اين بخش بندي تنها روي كاغذ نبوده بلكه بر اساس نوشته سيريل الگود در صفحه 29 كتاب تاريخ پزشكي ايران: دانش  اندوزي و پژوهش پزشكي گويا در بسياري از شهرها انجام مي گرفته ولي بزرگترين  آموزشگاه ها احتمالا دانشكده هاي  ري ، همدان و پرسپوليس بوده اند . در اين سه شهر بي شك  بيمارستان هايي هم وجود داشته است زيرا وظيفه فرمانروايان حكم مي كرد كه در شهرهاي با ارزش بيمارستان هايي بسازند و آنها را با داروها و پزشكان  بايسته تجهيز كنند . دانش اندوزي در اين رشته در برگيرنده فراگرفتن  درس هاي پزشكي  و كار آموزي  بود و چندين سال به  درازا كشيد. از آموزشگاه هاي پزشكي سه دسته پزشك بيرون مي آمدند : شفا دهندگان بر پايه خداشناسي ، شفا دهندگان با قانون و شفا دهندگان با چاقو. پزشكان گروه  نخست  از ديدگاه دانش از همه بالاتر بودند . “ اي سپتاما زرتسترا  اگر چندين نفر خود را شفا دهنده معرفي كنند يعني يكي كه با چاقو شفا مي دهد ، ديگري كه با گياهان درمان مي كند و سومي كه با كلمات  مقدس  درمان مي كند ، شخص اخير است كه مي تواند به بهترين وجهي بيماري را از تن مومن خارج سازد ،” دومين دسته از اين سه گروه يعني كساني كه با گياهان درمان مي كردند اتراوان ها يا پاسداران آتش بودند كه در ميان آنان نيز تا  اندازه اي ورزيدگي وجود داشت .

و در  ارديبهشت يشت پزشكي  پنج بخش  دارد  :

1-آشوبييشه زو ـ پزشك بهداشت و پاكسازي

2- دايربئيشه زو= پزشك قانوني

3-كره توبيشه زو= جراح و شكسته بند

4-      ارور روبئيشه زو = پزشك داخلي و بيماريها عفوني

5-       منتره بيئيشه زو= پزشكي كه كلام درمان مي كند

در اين باره  آقاي محمد تقي سرمدي در كتاب “پژوهشي در تاريخ پزشكي و درمان جهان از آغاز تا عصر حاضر” جلد اول صفحه0 14 آورده اند: آموزشكده  ديگري كه در تاريخ ديده مي شود “ مكتب سده اكباتان ” است اين  آموزشكده صد سال پس از زردشت توسط يكي از شاگردانش  بنا نهاده شد  . مكتب سده اكباتان  پزشكي و بهي بخشي آن زمان را عهده دار بود . پلوتارك ( پلوتارخس ) مورخ نامي يوناني ( حدود 45 تا 125 م ) مي گويد در مكتب سده اكباتان كه شخصا بدان راه يافته ، حكمت ، نجوم ، طب و جغرافيا آموزش داده مي شد و 100 شاگرد در آن دانش مي آموختند . در همين باره  دكتر موبد سهراب خدابخشي در كتاب پزشكي  در ايران باستان صفحه 27  قسمت مكتب اكباتان OKBATAN  آورده اند سئناپور اهوم ستوت يكصد سال پس از زرتشت با يكصد نفر شاگرد“ بهي بخشي ” را دنبال نمود چنانكه  در فروردين يشت بند 97  آمده است : “ فروهر پارساي سئناپور اهوم سئوت  را درود مي فرستيم كه با يكصد  شاگرد بر  روي زمين زندگي كرد ، “ اين نام همانست كه در خداينامك بصورت سين مرو  و بعدها به هيبت سيمرغ  حكيم در آمد و كارهاي شگفت آور نمود . پلوتارك  تاريخ نويس يوناني در كتاب خود از زبان تمستوكلس سردار يوناني كه به “ مكتب صده ” اكباتان راه يافته بود شرح مي دهد كه اعضاي اين مكتب صد نفر وشرايط ورودي بسيار سخت و براي همه دست يافتني نبود . دانش هاي معاني  مانند فلسفه ، ستاره شناسي ، پزشكي و جغرافيا آموزش  داده مي شد و پي از آن  دانش آموختگان اين  دانشگاه در آسياي صغير ، فيثاغورث حكيم بزرگ يوناني را آموزش دادند . بنابر اين  بي گمان بدرستي مي توان  گفت كه “ مكتب اكباتان ”  در سده ششم پيش از ميلاد يادگار مكتب صد نفر سئنا بوده است  و به راستي از “ مكتب مزديسنا ” سير آب شده .  و باز سيريل الگود در برگ 38 كتاب خود مي نويسد : تاريخ ايران با پادشاهان هخامنشي كه در حدود 650 پيش از ميلاد  تاسيس شده راه خود را از افسانه جدا مي كند .. ايران آن زمان داراي بهي بخشي ملي سازمان يافته اي بود . ” و در برگ 39 همان كتاب آمده است كه داريوش كه پس از كمبوجيه پادشاه شد .  مدرسه طب سائيس را كه در مصر روبه انحطاط گذاشته بود دوباره سر  و صورت و رونق داد و تا آنجا كه امكان داشت تمام كتب و لوازم آن را تجديد كرد .روشن مي گردد كه دانش پزشكي مي بايست در ايران چنان گسترش مي داشته كه داريوش هخامنشي  توانسته است با به كار گرفتن ساز و كار و توانائي هاي  ايران  دانشكده پزشكي سائيس را در مصر از  فروپاشي برهاند . درستي اين گفتار باز در برگ 155 كتاب تاريخ پزشكي ودرمان جهان مي خوانيم “ با تشكيل  دولت هخامنشي مصرف گياهان  داروئي و غذائي رونق بيشتري پيدا كرد داريوش هخامنشي به حاكم گداتس فرمان داد تا در آسياي صغير و روسيه گياهان و درختان شرقي بكارند تا  پايان دوره هخامنشي ، ايرانيان نزديك به 60 گياه داروئي مي شناختند .

شادروان دكتر ذبيح اله صفا در سخنراني كه در تالار مركزي جمعيت شيرو خورشيد سرخ تحت عنوان تاريخ طب و بيمارستانها در ايران پيش از اسلام نموده بود و متن سخنراني در شماره 8 از سال دوم مجله يادگار چاپ شده ميفرمايد : “ درمتن و تفسير هوسپار نسك (husparam Nask)  يكي از نسك هاي اوستا ي عهد ساساني توضيحاتي راجع به علم طب و در باب پزشكان وجود داشت ……… اهورامزدا براي فرو نشاندن هر درد گياهي خاص خود خلق كرده است …… در موردي كه طبيب مرضي را كه متعلق به سراسر جسم بود معالجه مي كرد  نسبت به معالجه بيماري يك عضو پايمزد  بيشتري در خواست مي نمود . طبيب موظف بود كه با دستي پاك و نا آلوده با كمال احتياط و بردباري بيمار را معاينه كند و اگر در عيادت بيماران تسامح و غفلتي روا ميداشت چنان بودكه مرتكب جنايتي شده باشد……. مراجعه به پزشك ايراني يا پزشك خارجي در موارد لزوم تفاوتي نداشت اما اگر  درمان بيماري از  يك پزشك ايراني مي توانست كمك  بگيرد  از پزشك بيگانه  اي كمك  مي گرفت  چنان بود كه مرتكب گناهي شده باشند

 در تاريخ بلعمي از پزشكي بنام جاماسب در دوران هخامنشي ياد مي شود كه كتاب در باره طب وهندسه تاليف كرده بود.

 گزنفون مي نويسد “ كوروش به وضع دارو و درمان در كشور سر  و سامان داد . او عده اي از پزشكان مجرب را فرا خواند . انواع معجون ، شربت ، دارو  و عصاره هاي مفيد را در جائي متمركز كرد ، هر يك از رعايا را كه بيمار مي شد پزشكي را مامور درمان او مي كرد ، همچنين خود بيمار نيز مي توانست به پزشك مراجعه نموده و از دارو  و درمان رايگان بر خوردار گردد. و در زمان هخامنشيان تشكيلات و موسسات پزشكي و درماني داير بوده است كه با حمله اسكندر به ايران نابود شده و اسناد آن به يونان برده شده .

گزنفون همچنين از دانشگاه با عظمت “ پازارگاد ” در برابر كاخ شاهنشاهي كوروش كبير نامبرده است و در  CYRUS  ENCYCLOPEDIA    از كوروش ( 558-527ق.م ) نقل قول نموده “ با تعديل خوروش ، ورزش و سكونت در آب و هواي مساعد بايد تندرستي را حفظ كرد ” صفحه 29 كتاب تاريخ پزشكي ايران نوشته سيريل الگود براساس نوشتار گزنفون آمده است  كوروش خود كاملا از قوانين پزشكي و بهداشتي آگاه بوده است تا آنجائئي كه پرستاري بيماران خانواده شاهي را خود به عهده مي گرفت .

از آموزشگاه هاي  پزشكي در ري ، همدان ، پرسپوليس ياد شده و آمده است كه در اين شهرها بيمارستان با پزشك و دارو  وجود داشته وتحصيل در مدارس پزشكي نظري و عملي بوده و چندين سال طول مي كشيده و سه نوع پزشك تربيت مينموده اند . 1- مجوس 2- انزاوان 3- درست پات.

و در تاريخ گرديزي آمده است كه جمشيد پادشاه مشهور پيشدادي مردم را به چهار طبقه :

1-      گروه دانايان

2-      گروه لشگريان

3-      گروه دبيران و طبيبان و منجمان

4-       گروه برزگران و بازرگانان و پيشه وران

تقسيم نموده بود در اينمورد آقاي دكتر حسن تاج بخش در صفحه 392 كتاب ارزنده تاريخ پزشكي و دامپزشكي آورده اند كه پزشكان عالي ترين طبقه از طبقات چهار گانه را تشكيل مي دادند . و فردوسي شاعر بلند پايه ما نيز پيدايش فن پزشكي را نيز دست آورد جمشيد دانسته مي فرماي :

                                    بدين  اندرون  سال   پنجــــــاه   رنج                   بپيمود و زين چند بنهـــــاد گنــج

                                         دگر  بويهــــاي  خوش‌ آورد بـــــــاز                   كه  دارنـــد مردم به بويش نيــــــاز

                                         چوبان و چو كافور و چون مشك ناب                  چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب

                                         پزشكي و درمــــــان  هر دردمنــــــد                    ره   تندرستـــــــي    و   راه  گزنــد

و آقاي سيريل الگود نويسنده كتاب “ تاريخ پزشكي ايران و سرزمين هاي خلافت شرقي ” ؛ در صفحه 19 كتاب ؛ معرفي الكل به نوع بشر را نيز به جمشيد نسبت مي دهد ، كه عامل آن هم اشتباه يكي از همسران وي بوده است . جريان امر چنين است كه جمشيد مقداري انگور ذخيره كرده بود كه دستخوش تخمير شده و تصور مي رفت كه به صورت سم در آمده باشد . همسر جمشيد كه از بيماري دردناك و غير قابل علاجي رنج مي برد ، به قصد خاتمه دادن به زندگي خويش مقدار زيادي از اين شيره انگور را سر كشيد ولي بر خلاف انتظار ، به خواب راحتي فرو رفت و پس از بيدار شدن خود را درمان شده و  تندرست يافت .

بي شك در همان زمان بقراط و پيش از او ، در كشورهاي  اسيا و بويژه  ايران هم  دانش پزشكي گسترش  داشته و پزشكاني بوده اند  و تصور اين مطلب كه  چگونه  هخامنشيان با داشتن تمدني درخشان وفرهنگي  پيشرفته وبا امپراطوري وسيعي كه تشكيل و سازمان داده وبر آن ،تسلط و فرمانروايي

داشته اند ؛   توجهي به پزشكي و فلسفه و ادب نكرده و در فكر داشتن  پزشك  و تربيت او نبوده باشند ، بسيار مشكل و تا  اندازه اي نشدني  مي باشد  ، چنانچه حتي در مورد نحوه آموزش پزشكي و نحوه رفتار پزشك دستور العمل وجود دارد در صفحه 24 تاريخ پزشكي آمده “ پزشكان براي اينكه موجب شيوع بيماري در نزد اشخاص سالم نشوند نمي بايستي بدون رعايت دقت و احتياط از سر با لين يك بيمار به عيادت بيمار ديگر بروند .

 مانكجي نوسروانجي دالا  هم در كتاب تمدن زرتشتي  نوشته “ كه اولين شرط غير قابل اجتناب براي يك پزشك اين است كه بايد در علم پزشكي به خوبي تحصيل كرده در باره مسائل پزشكي كتاب زياد خوانده و مطالب زيادي به ياد داشته باشد ، داراي تجربه كافي در فن خود باشد ، به سخنان بيمار با صبر و حوصله گوش دهد و در تشخيص  بيماري مريض خود تلاش ورزد ، اندام هاي بدن را بشناسد و  وظايف آنها را بداند ، مريض را وجدانا معالجه كند و از طول دادن درمان به نيت در آمد بيشتر چشم در پوشد . پزشك بايد شيرين زبان ، آرام و صميمي باشد وبه حرفه خود افتخار كند.

 تنها بناي با شكوهي  مانند تخت جمشيد را در نظر بگيريم بي شك هزاران نفر در طول ساليان در بر پا ساختن آن كوشيده اند و با وسايل آن زمان بي شك  رويدادهايي  مانند  سقوط سنگ ها موجب شكستگي ها مي شد يا در هنگام تراشيدن سنگ ها،  خرده سنگ ها ايجاد بيماري مزمن ريه مي نمود، و بالاخره بيماري هاي نوع بشر از بدو تولد اولين انسان ، با او بوده است  و به ناچار بايد دانش پزشكي؛ متناسب با آن مهندسي شگرف ؛ وجود مي داشته كه با اندوه بسياراز بين بردن و سوزاندن كتاب خانه هاي آن دوران كه براي از بين بردن هويت ملت ايران از راه محو نمودن فرهنگ و تمدن ايران صورت پذيرفته نگذاشته كه ما امروز آگاهي روشني از پيشينه پر افتخار و با شكوه ايران زمين داشته باشيم . پس از دودمان هخامنشيان و روي كار آمدن اشكانيان و در فاصله زماني اين دو سلسله پزشكي  و بهداشت در ايران به همان روش ياد شده دوران هخامنشيان بود . اشكانيان به علت درگيري پيوسته و جنگ با روميان فرصت و فراغت براي گسترش دانش بهداشت و پزشكي و نوآوري نداشتند .

در درازاي تاريخ تا زمان اشكانيان كه از آن ياد نموديم همواره  جنگ و ستيز در كار بوده  .بي شك   كشور گشايي  هاي كورش   با آنكه همگي همراه  مهرباني و بزرگواري بوده  ناگزير سپاهيان ايران در روند ستيز آسيب هايي مي ديدند . در اين رهگذر نيز  اداره كنندگان كشور بايد همه توان خود را براي داشتن پزشكي و بهي بخشي پيشرفته  بكار مي بردند . اگر ايران در اين لشكر كشي ها پيروزي هاي چشمگير داشت به ناچار بخشي از آن  در گرو داشتن پشتوانه اي ارزشمند براي درمان  سپاهيان بوده است .   از سوي ديگر بخاطر پيدايش حاكم نشين هاي آسياي صغير طب يونان در آن  ناحيه  ها  گسترش  يافت و به مناسبت نزديكي زياد به ايران به ميهن ما نفوذ نمود بطوريكه اندك اندك پزشكي دوران هخامنشي كه خود زماني پايه دانش پزشكي را در يونان ريخت با آنچه  در زمان اشكانيان از يونان بصورت طب يوناني كه همان پزشكي آريائي تكوين يافته بود در هم آميخت و از اين رو مي توان پذيرفت كه از اين دوران   نشانه هاي  فرهنگ و دانش پزشكي  ايراني را در  پزشكي و بهداشت  باز مي يابيم كه در روزگاران بعدي پايه پزشكي ساسانيان شده و شكوفايي  آن  در  دانشكده پزشكي گنديشاپور  به روشني ديده  ميشود، كه دانش پزشكي به حداكثر درخشندگي خود رسيد و يكبار ديگر رد پاي فرهنگ ايران  در آن پبشتر و نفوذ نظرات و عقايد روميان در دانش پزشكي ساسانيان  كمتر شد . و همانگونه كه امروزه دانشمندان از سراسر دنيا به آمريكا مي روند در آن زمان به خاطر عظمت پزشكي در ايران و براي بهره بردن از آن به ايران كوچ نموده و در گنديشاپور شناسايي تازه ايي بدست مي آوردند . روانشاد آقاي دكتر محمود نجم آبادي  درجلد اول تاريخ طب در ايران ضمن نام بردن از پزشكان دوران اشكاني حكايت مي كند كه مهرداد ششم حكمران پنتوس كه يكي از پادشاهان اشكاني بوده خود پزشك بوده و به خاطر آنكه در برابر خطر احتمالي مسموميت ايمن شود به تدريج سم هاي مختلف را با مقادير كم مي خورد اما در آينده سم موجب هلاكت وي نگرديد . نامبرده  نوشته ايي در دانش پزشكي داشته   كه به زبان رومي ترجمه شده . در گياه شناسي نيز مردي آزموده و مطلع بوده است از اين رو آقاي اتول بتمان آمريكائي مولف تاريخ طب مصور مهرداد اشكاني را اولين ايمن شناس دنيا ناميده است . اشكانيان مانند زرتشتيان  احترام زيادي براي آب قائل بوده و در بهداشت آن مي كوشيدند و آلوده نمودن آب ، مجازات سنگيني داشت .اساس پزشكي ايران باستان بهداشت بوده و از همين رو در ونديداد آمده شخصي كه از فنجاني آب آشاميد ديگري بايد از آشاميدن از آن فنجان احتراز جويد واز كثافات زنده و لمس مرده اجتناب شود و هر فردي بايد روزي چند مرتبه دست و صورت خود را با آب بشويد .

تاسيس دانشگاه  گنديشاپور در زمان ساسانيان كه دنبال رو تمدن و كشورداري هخامنشيان بودند و  گروه هايي بسياري از دانشمندان  و پزشكان در آنجا و در دربار  انوشيروان نماينده توجه كامل ايرانيان عصر ساساني به  پزشكي ،  دانايي و ستاره شناسي مي باشد از برزويه پزشك كه به دستور انوشيروان به هندوستان رفته و كتاب كليله و دمنه را به پهلوي ترجمه كرده به ايران آورده است ، روايت كرده اند “ و چون سال عمرم به هفت  رسيد مرا به آموزگار  سپردند و پس از انكه در نوشتن توانا و ماهر شدم نظر كردم كه علمي بياموزم و نخستين  چيزي كه به آن پرداختم علم طب بود ” و چندانكه اندك وقوفي افتاد و فضيلت آن بشناختم به رغبت صادق و حرص غالب در تعلم آن مي كوشيدم تا بدان صنعت شهرتي يافتم و در معرض معالجت بيماران آمدم . ‌آنگاه نفس خويش را ميان چهار كار كه تكاپوي اهل دنيا از آن نتواند گذشت مخير گردانيدم : وفور مال و لذات حال و ذكر ساير و ثواب باقي . و پوشيده نماند كه علم طب نزديك همه خردمندان و درتمامي دينها ستوده است و در كتب طب آورده اند كه فاضلتر اطبا آنست كه بر معالجت از جهت ذخيرت آخرت مواظبت نمايد كه به ملازمت اين سيرت نصيب دنيا هر چه كاملتر بيايد و رستگاري عقبي مدخر گردد چنانكه غرض كشاورز در پراكندن تخم دانه باشد كه قوت اوست اما گياه و كاه كه علف ستوران است به تبع آن هم حاصل  آيد . در جمله بر اين كار اقبال تمام كردم و هر كجا بيماري يافتم كه دروي اميد صحت بود معالجت او بر وجه حسبت  بر دست گرفتم “  و اگر اميد صحت نبود كوشيدم كه دردش را تخفيف دهم ”  و در اين كار نظرم به اجر و پاداش نبود و قصدي جز بهبود بيمار و رضاي خدا نداشتم .

در پاره اي نوشتارها و سخنرانيها استفاده از وجود پزشكان خارجي را در دربارهاي پادشاهان ايراني از عهد هخامنشي تا پايان عهد ساساني نشانه برتري و قدمت پزشكي در ساير كشورها  بويژه يونان نسبت به ايران دانسته اند . با  يادآوري  آنچه كه رفت روشن است كه پزشكي در ايران دست كم دويست سال زودتر از يونان شروع شده است و چنانچه از پزشكان بيگانه در دربار پادشاهان استفاده ميشده  شايد از بيم آن بوده است كه مخالفين آن شاهان راحت تر ميتوانستند با پزشكان ايران دربار ارتباط برقرار نموده و خطري براي ادامه سلطنت بوجود آمدند و بناچار   پزشكان خارجي  راكه كمتر مي توانستند با دشمنان  پادشاه  همدستي نمايند به كار مي گرفتند . در اين مورد يك بار ديگر به نظرهاي سيريل ايلگود پيرامون رفتن طب از ايران به يونان و بازگشت مجدد پزشكي ايران با دگرگوني هايي كه در يونان يافته بود به مهد اوليه  دانش برسد  اشاره مي كنيم . گذشته از آن باز سازي دانشكده پزشكي در مصر وسيله كوروش نشانه اي از گستردگي دانش پزشكي در ايران بوده كه توانسته اين علم را در مصر شكوفا نمايد .