در خدمت آدميت
فريدون آدميت از دنيا رفت. او درگذشت و به دل تاريخ و روح جهان مسافرت کرد.
آدمي به نام آدميت، در خدمت تاريخ، تمدن و شعور ديرينهي کشوري بود که جشننامهي بزرگانش را در مرگشان ميگيرد و تمام ما، حتا من در همين نوشته نيز به عنوان فصل آغازين جشن، به عنوان سرود ملي پيش از شروع برنامه، از خودمان و اين سياق شرمآور انتقاد مي کنيم و کاري ديگر هم نه.
* * *
با عنايت به اين که «هگل» در تبيين فلسفهي تاريخ خود ميگويد کشوري که تاريخش را ننوشته است اصلن تاريخ ندارد، بايد به سراغ متون شبه تاريخنگارانهي کهن ما رفت تا فهميد تلاش و توجه امثال «آدميت» تا چه حد حکم باريکهي جوي به ريشهي تشنه داشته است.
فريدون آدميت در زبان و کشوري به تحقيقات تاريخي دست زد و رو به تحليل آورد که تاريخنويسياش بيش از هر چيز «تذکره»نويسي شاهان و مسافرتهاي ماجراجويان ميبود.
در تاريخهايي چون «بيهقي»، «طبري» و يا «جهانگشاي جويني»، گذشته از نثر درخشان و زبان زيبايشان، با مرور جانبدارانهي ميرزا بنويسهاي دربار مواجهايم که تاريخ را تنها به مفهوم شرح احوال حکمران و آيين او در مملکتداري تقليل دادهاند. در اين ميانه، شرح سفرنامههاي ايرانيان نيز کمابيش به وصف آب و هوا و احوال دربار شاهان و عجايب آنها پرداخته است. نگاه کنيد به سفرنامهي ناصر خسرو قبادياني و ديگران...
با پا گرفتن انديشهي نوين در عهد مشروطه، نياز به تاريخنويسي آنقدر زياد شد که تمام نويسندگان از آن پس؛ از دور يا نزديک، دستي بر آتش تاريخ کشور بردند. فريدون آدميت نيز، در همين زمينه و زبان به ميانه آمد و تلاش کرد تحقيقي جامع و تحليلي از تاريخ، بهعنوان حافظهي ملت خويش به دست دهد.
ميتوان به جرأت گفت تمام زحمات او يک طرف، دل به دريا زدن و نوشتن از روشنفکران دوران مشروطيت طرفي ديگر. زيرا که نويسندگان مشروطهخواه نه تنها مخالفيني داشتهاند که هنوز زندهاند، بلکه نماد تمرين ناکام دموکراسي و تفکر عقلاني تاريخ ايران هستند.
آدميت» در تيرماه ۱۳۴۹ شمسي دست به نشر «انديشههاي ميرزا فتحعلي آخوندزاده» زد.
او در اين کتاب، علاوه بر نقل متون «آخوندزاده»، نقد او را به شکلي سازنده در پيش گرفت و برخلاف آيندگان خود (همچون جلال آل احمد که هرچيز ناخوشايند خويش را به چوب ميراندند) طرح تفکيک آنچه را به کار تاريخ ما ميآيد، از ناسره، درانداخت. سنت و سياقي که متأسفانه چندان پا نگرفت و تذکرهنويسي و شرح احوالات و حالات حضرات را نتوانست که ريشهکن کند.
«ماشاءالله آجوداني» در کتاب «مشروطهي ايراني» مينويسد:
«براي خوانندهي امروز، آن نقد و نظرهاي آخوندزاده به يک معني افشاگر است. افشاگر مشکلي است که روشنفکران آن عصر بر سر طرح و بحث مفاهيم اساسي مشروطيت با آن روبهرو بودهاند.
آدميت در کتاب ارزندهاش، آن نامهها و انتقادها و نقد و نظرها را به دقت مورد بررسي قرار داده است. نقد و بررسي و طرح مجدد آنها از ديدگاه ما، ميتواند ما را با مشکل اساسي روشنفکران آن دوره، درحقيقت با مشکل بزرگ نهضت مشروطيت آشنا کند.»
درحقيقت تحليل تاريخي آدميت، پاکسازي و تراشيدن زوائد و دستيافتن به جنبههاي روشن انديشهي آن نويسندگان، تأثيرات آنها بر جامعه و در نتيجه سيري تکويني و تکاملي در آن انديشهها را در بر ميگيرد. و اين خود حرکتي تاريخي است.
آدميت در نقد آخوندزاده دست به «نقد نقد» زده است و انتقاد او را از «مستشارالدوله» مورد نقد قرار داده است:
«انتقادهاي سنجيدهي ميرزا فتحعلي بر «يک کلمه» (کتاب مستشارالدوله) انتقادهايي است که دانش و بينش او را نمايان ميسازد. و در فلسفهي پروتستانيسم او نيز منعکس است. اما آن نکتهجوييها به شريعت بازميگشت نه به «يک کلمه». عقايد نويسندهي آن رساله، پرداختهي احکام ديني نبود. بلکه عينن از اعلاميهي حقوق بشر ۱۷۸۹ و قانون اساسي ۱۷۹۱ فرانسه گرفته شده بود. فقط براي آنکه طرح خود را مقبول عامه و اهل دولت استبدادي گرداند، و نگويند اصول انقلاب فرنگي را آورده است، آيات و احاديثي را بر صدق گفتار خود گواه آورده بود. انتقادي که بر آن ميتوان وارد دانست اين است که اين آيات و روايات اغلب وصلههاي ناجوري بر قانون اساسي فرانسه بودند.»
آدميت به ما ميآموزد که با خواندن آنچه ديگري نوشته است، بايستي که به انديشه فرو برويم و آن را بيواسطه نپذيريم. نکتهاي به غايت ساده که در فرهنگ تاريخي ما همچنان موجود نشده است!
و نيز اين نکتهي مغفول را نشان ميدهد که وصلهپينهي امور و ناديدهانگاشتن شرايط محلي، تاريخي و جغرافيايي؛ تا چه اندازه تاريخ يک کشور را به بنبست ميکشاند.
باري، از اين دست تلاشها و نغزپردازيها در آثار «فريدون آدميت» کم نيست. او در رسالهي آخوندزاده که به طور مثال آورده شد و ديگر نوشتههاي خويش نشان داده است که نه تنها تلقي عميقي راجع به تمدن غرب دارد، که اطلاعات جامع و کاملي نيز راجع به تاريخ و جامعهشناسي و از همه مهمتر مذهب کشور خود کسب کرده است.
او در کتاب بسيار ارزشمند خود «مجلس اول و بحران آزادي»، بدون اشارهي مستقيم به مشکلات نظام پارلماني در کشور ما و تغيير کاربري مجلس از همان آغاز در ايران، از «هرمنوتيک» مدد ميگيرد و با تأويل تاريخي بحرانهاي دموکراتيک ايران، به ظرافت نشان ميدهد که اين کجي ناشي از خشت اولي است که معمار کج نهاده.
نميتوان ميزان رنجي را که يک روشنفکر، در هنگام تماشاي تکرار خطاهاي تاريخي ميبرد سنجيد. قومي که حافظه ندارد و مدام در حال بازسازي الگوهاي تاريخي خود به شکل مکرر است، هرگز گامي به جلو نخواهد گذاشت.
از اين منظر متون «آدميت»، بسيار مورد استناد نويسندگان پس از خود قرار گرفته است. «سيد جواد طباطبايي»، در طراحي طرح خود مبني بر «تئوري انحطاط در ايران» و ديگر و ديگران در بررسي تاريخ معاصر، نوشتههاي «آدميت» را به عنوان سندي محکم مورد اتکا قرار دادهاند، سندي که از الک عقلانيت بيخته شده و بدون جانبداري، تلاش کرده است واقعيات را از لابهلاي کتب گذشته بيرون بکشد.
او در «فکر دموکراسي اجتماعي در ايران» به دقتي هرچه تمامتر، اسناد دوران مشروطيت و مکاتبات ريشههاي مشروطه را (همچون حيدرخان عمو اوغلي و تقيزاده در تبريز) در نهايت امان داري بررسي کرده است.
آدمي افسوس ميخورد که چرا بستر تاريخي قرون پيشتر، آماده براي خلق بزرگاني چون «آدميت» نبوده است...
آدميت در جايي به آزادي نوپاي دوران مجلس اول و انتقال قدرت از مظفرالدين شاه به محمدعلي شاه، پيش از استبداد صغير و با اين اعتقاد که قهر و خشونت، در جنگ ميان آزادي و استبداد اجتنابناپذير است به نقد قهر و خشونت رفتار انقلابيهاي تندرو در دورهي آزادي و مجلس اول ميپردازد و از سر اعتراض و به درستي مينويسد:
«در ايران آن دوره، اگر دولت مطلقه و دستگاه استبداد کهن در کار بود، ماهيت قضيه به کلي فرق ميکرد. اما چنين حالتي وجود نداشت.»
ميبينيم که نقد خشونت که نوسط او انجام شده، معضل تاريخي بزرگي را نشان ميدهد که متأسفانه هنوز پابرجاست و تمايل به قهر را نزد ايراني، گاه به جنون جنگطلبي تبديل کرده است.
آدميت براي آنکه نشان دهد آزادي تا کجاها به ثمر نشسته بود، با اشاره به اعلاني در روزنامهي «صور اسرافيل» چنين مينويسد:
«با ايجاد مشروطهي پارلماني، حاکميت به مجلس ملي تعلق گرفت و دستگاه مجلس در گردش بود. حقوق آزادي (آزادي بيان و قلم و اجتماعات سياسي و تظاهرات) به رسميت شناخته شدند و قلمرو عملي پيدا کرند. آزادي به آنجا رسيد که اعلان کشتن رئيس دولت را در روزنامه منتشر کردند، اما نه معترض روزنامهنويس گشتند و نه انجمني که آن اعلان به نام آن انتشار يافت.»
آدميت در کتب متعدد خود، تاريخ ايران معاصر را چون کالبدي شکافته و جدا کرده است. او در «انديشهي ترقي و حکومت قانون»، دوران پيشا ـ مشروطيت را به دقت بررسي کرده است. دوراني که ميرزا حسينخان مشيرالدولهي سپهسالار، نخستين تلاشها را کرد تا شاه عصر خويش (ناصرالدين) را با فرهنگ فرنگ و روند تکاملي آن آشنا سازد.
آدميت به نقد، بازخواني و شناسايي کساني دست زد که گذشته از پارهاي نارساييها (همچون غربيگرا خواندن ميرزا ملکم، که موجب گمراهشدن نويسندگاني چون آلاحمد راجع به او شد)، عملن براي ايرانيها ناشناخته مانده بودند.
تلاشهاي او بود که غبار زمان را از روي تاريخسازان زدود. باز افسوس و باز دريغا دريغ که چرا راهي که امثال آدميتها با خون دل در دل تاريخ گشودند، اينچنين کمرهرو و متروک مانده.
براي احترام و سفر به خير به «فريدون آدميت»، اين بار دو قرن نه، يک دقيقه سکوت ميکنيم.
پينوشت:
تصاوير داخل متن متعلقاند به: ۱ـ فريدون آدميت، ۲ـ ميرزا فتحعلي آخوندزاده، ۳ـ فريدون آدميت، ۴ـ مجلس شوراي ملي در زمان مشروطيت و ۵ ـ ميرزا ملکمخان.