عابد توانچه: من يک مارکسيست - لنينيست هستم!
۱۷ تير ۱۳۸۷ Monday, 07 July 2008
من جمله بالا را با اشراف کامل از پيامدها و هزينه هاي سنگين آن بيان مي کنم. به خوبي مطلعم که تا به حال هزاران انسان مبارز تنها به دليل پايبندي به همين اعتقاد و تلاش در جهت نشر و گسترش آن اعدام، تيرباران يا به نحوي جان باخته اند اما مگر اين دليل است براي سکوت و مصلحت انديشي؟ نه. هرگز. من يک کمونيست هستم و کمونيستها از پنهان کردن نظرات و اهداف خود بيزارند.
حاکميت در تلاش است که امثال من به هر طريق ممکن خفه باشيم.به عبارت بهتر آنها مي کوشند تا از ما بابت «زندگي کردنمان» و «زنده بودنمان» حق السکوت دريافت کنند و حق السکوتي که آنها با حرص و ولع به دنبال آن هستند همانا سکوت ماست.
انساني که در برابر نابرابري ها و ستم سکوت اختيار مي کند با انساني که حتي نابرابري ها و ظلم و ستم را درک نمي کند در يک جايگاه قرار داده نمي شوند. مسلما کسي که مي فهمد و سکوت پيشه مي کند در جايگاهي پست تر و همرديف ستمگران و بيدادگران قرار دارند.
ساکت بودن و خفه شدن و به تبع آن عادت کردن به ساکت بودن و خفه شدن بزرگترين اقدام ممکن براي حفظ وضعيت موجود است. سکوت کنندگان براي فرار از آن آگاهي هايي که آزارشان مي دهد با بافتن آسمان و ريسمان به يکديگر و زدن رنگ و لعابي بر جنس بدلي سعي مي کنند «زنده بودن» را بر «زندگي کردن» رجحان دهند. اندک اندک اين سَبکي در نگاه کردن به دنيا مي شود. تلاش براي امروز زنده ماندن تا شايد فردا دنيا طور ديگري باشد. انتظاري که به آن نام ِ اميد را مي دهند اما به واقع حتي انتظاري هم نيست چرا که چيزي براي انتظار کشيدن در اين ميان وجود ندارد. هدف ٬ گذشتن امروز و آمدن فرداست و پيشاپيش فردا هم امروزي است بدتر از ديروز. اين رفتن به جلو نيست که فرو رفتن است. اين در جا زدن نيست که جا ماندن و عقب افتادن است.
در کشوري زندگي مي کنم که همچون تمام جوامع تا کنون موجود ساکنانش با خطي پر رنگ از يکديگر جدا شده اند. حاکمان آن طرف خط هستند و حکومت شوندگان سمت ديگر ، سرمايه دار آنطرف ايستاده و ما کارگران رو در روي آنان در اين سوي خط و اين خط را قهر و انقلاب مي تواند در هم شکست که گرچه ما اين سوي خط «زنده هستيم » اما «زندگي کردن» ما نه بودن در آن سوي خط که از در هم شکستن هميشگي اين خط و خطوط است.
جمهوري اسلامي ايران قسمتي از نظام سرمايه داري جهاني است. قسمتي بيمار و غير متعارف از آن که گرچه همانند سبک برخورد با دشمنانش آن را از تبارش به ارث برده است ليکن وصله ناجوري بر پيکر آن است. اينکه نظام سرمايه داري جهاني بخواهد با زور يا بدون استفاده از زور اين وصله را رفو کند موضوعي جداگانه است اما در نهايت اقتصاد اين کشور چيزي جز يک سرمايه داري وابسته و پيراموني نخواهد شد. ما به انتظار فرا رسيدن دوره اي ديگر نمي نشينيم بلکه تا پاي جان براي گذار مستقيم به سوسياليسم خواهيم جنگيد. ما ابزار کار خود را هم به خوبي مي شناسيم. آگاهي توده ها ، آگاهي توده ها و باز هم آگاهي توده ها تنها عامل به حرکت در آوردن ستمکشان و کارگران براي تغيير سرنوشت و دنياي موجود است. تنها چنين موتوري مي تواند عامل به حرکت در آورد موتور بزرگ جامعه باشد. هنگامي که کارگران و استثمار شوندگان به حرکت در آيند هيچ نيروي مادي اي توان مقابله با آن را نخواهد داشت.
فعلا نيروي مادي حاکميت بر نيروي ما مي چربد. همچنان شاهد جنگ نفر با سيستم هستيم و حرکات جنيني براي جايگزيني نيرويي قوي تر از فرد در برابر اين سيستم در حال شکل گيري است. چگونه بودن اين افراد مهم است چرا که آنها بر کيفيت و کميت نيروي جايگزين بعدي و از آن مهم تر زمان اين جابجايي نيرو تاثير مي گذارند.
تنها کساني لايق مبارزه در راه آزادي و برابري هستند که آزاد زندگي مي کنند و خود جزئي از نابرابري جامعه ي موجود نباشند. آزادي با زنجير و زندان اسير نمي شود. پايه هاي انساني و منطقي برابري با شکنجه درهم شکسته نمي شود. مبارزه کردن چيزي مربوط به فردا نيست بلکه خود زندگي کردن است و زندگي در زمان حال جاري است پس مبارزه نيز بايد پياپي و هر لحظه ادامه داشته باشد. مبارزه با يقه ي اکنون را محکم بگيرد. مبارزه خود زندگي کردن ماست.
من اجازه ي آن را ندارم که ميان حرفهايي که مي زنم و زندگي اي که مي کنم تفاوتي وجود داشته باشد. همچون روباهي مکار از دامها و تله ها خود را بيرون مي کشم اما هيچگاه مبارزه را فراموش نمي کنم چرا که نمي توانم زندگي را فراموش کنم.
حاکميت ايران با عقيده و بيان مشکل دارد. افراد بسياري به دليل داشتن عقايد غير دولتي و نشر آن در زندان به سر مي برند. حاکميت معتقد است که در ايران زنداني سياسي وجود ندارد. آنها به جاي اطلاق واژه ي « زنداني سياسي » از واژه « زنداني امنيتي » استفاده مي کنند و اينگونه است که فکر مي کنند معتقد ترين کشور به حقوق بشر و آزاد ترين کشور جهان هستند. در اين سيستم حقي به عنوان يک انسان براي دگر انديشان وجود ندارد و اين حق نداشته حتي شامل زنده بودن افراد هم مي شود.
من به دليل اقدام عليه منافع سرمايه داري حاکم بر ايران به تحمل هشت ماه زندان محکوم شده ام. اين حکم به زودي در زندان شهر اراک که همچون ديگر زندانهاي ايران محل نگه داري متهمان به قتل، دزدي، مواد مخدر و ... است به اجرا گذاشته خواهد شد. من مطلقا اجازه ي اطلاع از محتويات پرونده اي که وزارت اطلاعات ايران براي من تدارک ديده است را نداشته ام. در دادگاه متوجه شدم که اتهام وارده به من چيز ديگري بوده است و کل بازجوييها _ در بازداشتگاه مخفي وزارت اطلاعات در شهر اراک که خارج از محيط و کنترل سازمان زندانها قرار دارد _ کاملا غير قانوني و با توسل به اختيارات نامحدود وزارت اطلاعات و چراغ سبز هميشگي دادگاه ها به تيم بازجويي انجام شده است. هيچ سند اتهامي در پرونده ي من به جز گفته هاي ديگران و مطالب و نوشته هاي خصوصي و غير خصوصي من وجود ندارد که اين دقيقا مصداق نقض اصل آزادي عقيده و بيان _ به عنوان يکي از ابتدايي ترين اصول حاصل از حرکت تکاملي انسان و جامعه _ توسط نظام سرمايه داري حاکم بر ايران است.
در اين مدت بارها توسط عوامل مستقيم دخيل در پرونده ساخته شده توسط وزارت اطلاعات تهديد شده و مزاحمتهاي مکرري براي خانوده ، دوستان و آشنايانم به وجود آمده است. زندگي و روابط خصوصي به صورت لحظه به لحظه در معرض کاوش و دخالت نهادهاي قدرت قرار داشته است. وسايل زيادي از من در يورش ماموران وزارت اطلاعات به محل زندگي _ بدون ارائه ي حکم _ به غارت رفت که از همانها براي محکوميت من استفاده شد. بسياري از کتب کلاسيک فلسفه، اقتصاد، جامعه شناسي و... به همراه مقدار زيادي از دست نوشته هاي شخصي و خصوصي من توقيف گرديد که در دادگاه به عنوان نگهداري ،مطالعه و تاليف کتب و جزوات ضاله و غير قانوني دليلي براي محکوميت بنده تلقي گرديد. مصاحبه هاي من با رسانه ها در خصوص بي خبري از شش دانشجوي مارکسيست ناپديد شده در آذر 1386 که حاکميت زير بار ربودن و بازداشت آنها نمي رفت تحت نام « نشر اکاذيب به قصد تشويش اذهان عمومي » و « خوراک دهي به رسانه هاي دشمن » مصداقي براي «اقدام عليه منافع نظام حاکم بر ايران » تلقي شد.
از نظر نظام حاکم بر ايران هرگونه پوشش دهي اخبار و اطلاعات و افکار از کانال غير دولتي و عبور نکرده از زير تيغ سانوسور حکومت تحت نام « نشر اکاذيب به قصد تشويش اذهان عمومي » جرم محسوب مي شود. همچنين عمل نوشتن و ابراز عقايد و انتقادات و مخالفتها با تفکرات و رفتارهاي حاکميت اگر در خدمت بقا و تاييد نظام حاکم بر ايران نباشد تحت نام « اقدام عليه امنيت ملي » به عنوان يک جرم در نظر گرفته مي شود.
تمامي بازداشتهاي من همچون ديگر فعالين سياسي و اجتماعي ايران بدون ارائه ي حکم قضايي، با تهديد اسلحه و استفاده از چشمبند و دستبند بوده است. محل نگهداري من همچون ديگر زندانيان سياسي در سلولهاي انفرادي به ابعاد 1.8 متر در 1.2 متر و در بندها يا بازداشتگاه هايي خارج از نفوذ سازمان زندانها و تحت نظارت مستقيم اطلاعات سپاه پاسداران يا وزارت اطلاعات بوده است. حق « نداشتن » وکيل مدافع در مرحله ي بازداشت موقت و بازجوييها يکي از حقوق خدشه ناپذير مقامات قضايي ايران در برخورد با فعالان سياسي است. تعزير نام ديگري شکنجه است که تنها فرق آن با شکنجه اين است که با حکم مقام قضايي مسئول در پرونده صورت مي گيرد. يعني شلاق زدن به کف پا يا پشت کمر و همچنين ضرب و شتم زنداني اگر با حکم قاضي پرونده صورت گيرد _ از آنجا که نظام حاکم بر ايران خود را نماينده ي خدا بر زمين مي داند _ حکمي از طرف خدا و مجاز است.
***
به نظر شما آيا چنين فضاحت عميق و ريشه داري جز با سکوت کساني که آن را شناحته اند و درک کرده اند استوار و حاکم شده است؟ به نظر شما آيا سکوت عين تاييد همه جانبه ي يک يک افکار و اعمال نظام حاکم بر ايران نيست؟ آيا ريا و تظاهر _ به هر دليل حتي به دليل حفظ بقا _ چيزي جز تاييد و تقويت اين سيستم غير انساني نيست؟ به نظر شما آيا با متهم کردن شعور به شعار و متهم کردن آنان که سکوت مي شکنند به ناداني و همراهي با حاکميت براي خفه کردن آنها اين واقعيت را مي پوشاند که پادشاه روشنفکري مفعل جامعه ي ما لخت و عور است و لباسي بر تن ندارد؟...
***
من با افتخار به شرکت در اعتراضات دانشجويي دانشگاه هاي تهران و نمايندگي بخشي از نيروهاي حاضر در آن اعتراف مي کنم.
من با افتخار به ارتباط با فعالان کارگري و تلاش براي بالا بردن آگاهي و انسجام طبقه ي کارگر در ايران اعتراف مي کنم.
من با افتخار به شکستن سانسور حاکميت از طريق وبلاگ نويسي و مصاحبه با رسانه هاي جمعي جهاني اعتراف مي کنم.
من با افتخار به مخالفت صريح و علني نسبت به قتل حکومتي (اعدام) و تلاش براي حذف آن از قوانين حقوقي اعتراف مي کنم.
من با افتخار از برابري زن و مرد به عنوان يک انسان در جامعه دفاع کرده و به تلاش براي تحقق آن در جامعه اي که در آن زندگي مي کنم اعتراف مي کنم.
من با افتخار از آزادي عقيده و بيان دفاع کرده و اعتراف مي کنم که استفاده از کلمات و عقايد براي به بند کشيدن انسانها را حيواني ترين برخورد ممکن با عقايد مختلف مي دانم و حکومتي را که از اين حربه براي بقاي خود استفاده مي کند بدوي ترين و عقب افتاده ترين نظام سياسي ممکن تلقي مي کنم.
من به مبارزه براي رسيدن به دنيايي بر پايه ي دو اصل آزادي و برابري اعتراف مي کنم و اعلام مي کنم که براي تغيير اصول حاکم بر اين جهان پوسيده و برپايي دنيايي به محوريت انسان _ و نه سرمايه _ ، مارکسيست- لنينيست را به عنوان تفکر حاکم بر مبارزه ي خود انتخاب کرده ام.