xalvat@yahoo.com m.ilbeigi@yahoo.fr |
گفتوگو با دكتر انور خامهاي، مورخ و پژوهشگر
اگر مصدق ميخواست، حزب توده میتوانست جلو كودتا را بگيرد
امير ايرانمهر ـ پويا قلیپور
دكتر انور خامهاي در سال 1295 در تهران متولد شد و پس از گذراندن تحصيلات در تهران در سال 1321 در دبيرستان صنعتي و تعداد ديگري از مدارس آن دوران به تدريس رياضيات مشغول شد. وي براي ادامه تحصيل به آلمان و سوئيس رفت و پس از 9 سال با اخذ مدرك دكترا در رشته اقتصاد و علوم اجتماعي به ايران بازگشت. پس از بازگشت به عضويت هيات علمي وزارت علوم درآمد و هم اكنون نيز دوران بازنشستگي خود را از آن وزارتخانه ميگذراند. انور خامهاي در ابتداي جواني به عضويت گروه مشهور «53 نفر» در آمد و مبارزه خود با رضاشاه را به علت زيرپا گذاشتن اصول قانون اساسي مشروطه توسط حكومت آغاز كرد. در سال 1316 توسط حكومت وقت دستگير شد و به زندان رفت و پس از چهار سال به دنبال اعلام عفو عمومي در سال 1320 از زندان آزاد شد. پس از آزادي فعاليت روزنامهنگاري خود را در روزنامه «مردم» آغاز كرد و از آن پس با عناوين مختلف در روزنامههاي «كيهان»، «اطلاعات» و «رهبر» قلم زد. براي شركت در انستيتوي روزنامهنگاري به اروپا عزيمت كرد و در آنجا با امتياز بالا موفق به دريافت ديپلم عالي روزنامهنگاري شد و پس از بازگشت از اروپا به فعاليت خود در روزنامههاي «اطلاعات»، «كيهان» و «آيندگان» ادامه داد. با وقوع انقلاب و به دنبال تعطيلي روزنامههاي مستقل؛ در مجلههاي «آدينه»، «دنياي سخن»، «گزارش»، «چشمانداز ايران»، «خواندنيها» و «حافظ» فعاليت روزنامهنگاري خود را پي گرفت. دكتر انور خامهاي به عنوان نويسنده، روزنامهنگار و پژوهشگر مسائل تاريخي شناخته شده و تا كنون تعداد زيادي كتاب به دست چاپ سپرده است. با وي درباره كودتاي 28 مرداد و نقش و موقعيت حزب توده در زمان وقوع كودتا به گفتوگو نشستهايم. زمان كودتا تعداد افسران حزب توده و ميزان تاثيرگذاري و نفوذ آنها چقدر بود؟ تعداد افسران تودهاي ارتش كه سازمان مستقلي از حزب توده را تشكيل داده بودند و از طريق نورالدين كيانوري و عبدالصمد كامبخش به طور مستقيم با شوروي ارتباط داشتند، (اگرچه شايد بسياري از افسران از اين ارتباط بيخبر بودند) در زمان دستگيري يعني دو سال پس از كودتا، در ارتش، شهرباني و ديگر نهادهاي نظامي مجموعا به 600 نفر ميرسيد. اما به نظر ميرسد در 28 مرداد اين افراد بيش از 200 نفر نبودهاند. زيرا در آن زمان هنوز شهرباني و ژاندارمري به نيروهاي تحت نفوذ تودهايها افزوده نشده بود، چرا كه در آن زمان هنوز مديريت اين بخشها زير نظر آوانسيان بود و كامبخش راهي به آنها نداشت. پس از جريانات آذربايجان و بلندپروازيهاي سران حزب توده در آن زمان، كه نهايتا منجر به دستگيري تعداد زيادي از هواداران، اعضا و تعطيلي كلوپهاي اين حزب شد، بسياري از صاحبنظران بر اين عقيده بودند كه حزب از هم خواهد پاشيد اما عدهاي از دلسوزان تصميم گرفتند با تشكيل شوراي موقت و انحلال كميته افسران از منحل شدن آن جلوگيري كنند. كيانوري كه در آن زمان مسوول تشكيلات شوراي موقت بود، تصميم گرفت سازمان افسران را به صورت مستقل تشكيل دهد كه هيچ ارتباط تشكيلاتي با شوراي موقت حزب يعني افراد ديگر به جز خود او نداشت. اين اتفاقات به پنج، شش سال پيش از كودتا باز ميگردد. به همين دليل در زمان كودتا كميته مركزي هيچ اطلاعي از آمار و تعداد افسران نزديك به خود در ارتش نداشت. آقاي دكتر! بسياري معتقدند كه در جلسه كميته مركزي حزب توده كه پيش از وقوع كودتا تشكيل شد. پس از پيشنهاد علوي مبني بر حضور افسران حزب با اسلحههايشان در خيابانها براي كنترل كودتاچيان، در ميان اعضاي كميته دودستگي ايجاد شد به شكلي كه برخي بر حمايت بدون شرط از دولت مصدق در برابر توطئهگران تاكيد كردند و برخي تنها با اين شرط كه حزب توده رهبري اتحاد را برعهده داشته باشد حاضر به حمايت از مصدق بودند و همين دودستگي و عدم اتخاذ تصميمي مورد توافق همه اعضاي كميته باعث شد حزب توده در ماجراي كودتا از خود انفعال نشان داده و عكسالعمل مناسبي نشان ندهد؟ آيا از نظر شما چنين چيزي ميتواند صحيح باشد؟ ابتدا لازم است نكاتي را درباره روز 28 مرداد ذكر كنم. صبح روز 28 مرداد عدهاي از چماقداران با كاميونها در سطح شهر پخش شدند كه در ابتدا تنها به پاك كردن شعارهاي حمايتآميز از دكتر مصدق از روي ديوارها ميپرداختند و به راه خود ادامه ميدادند. حدود ساعت 11 بود كه اين گروهها توسط گروههاي ديگري كه نقش هدايتكننده را ايفا ميكردند به سمت منزل دكتر مصدق هدايت شدند. محافظان منزل هم شروع به تيراندازي هوايي كردند كه منجر به درگيريهايي شد. در اين جريان افسران نزديك به حزب توده كه از طريق كيانوري و چند رابط ديگر در انتظار دستور كميته مركزي حزب بودند، بهرغم ميل باطني مجبور شدند انفعال پيشه كنند. در حالي كه پيشنهاد علوي در همان شرايط در كميته مركزي مطرح شده بود كه با مخالفت كيانوري مواجه شد. از افرادي كه در آن جلسه حضور داشتند بابك اميرخسروي و فكر ميكنم دكتر كشاورز معتقدند كه افراد ديگر پس از اين پيشنهاد علوي هيچ نظري نداشتند و تنها كيانوري مخالفت خود را ابراز و دليل اين مخالفت را هم نتايج گفتوگوي خود با دكتر مصدق اعلام كرد. كه گويا دكتر مصدق به او گفته بود كه شما هيچ كاري نكنيد، تا من خودم توسط نيروهاي نظامي كودتاچيان را آرام كنم. البته از نظر من اين بحث از تمام احتمالات ديگر به واقعيت نزديكتر است. دليل شما براي اثبات اين ادعا چيست؟ همانطور كه ميدانيد جريانات حامي دكتر مصدق به چندين گروه تقسيم ميشدند؛يكي گروه موسوم به «نيروي سوم» به رهبري «دكتر خليل ملكي» كه طيف وسيعي از نيروهاي سياسي از جمله جلالآلاحمد، قندهاري و نيروهاي زبده ديگري را در بر ميگرفت كه در ميان دانشجويان نفوذ بسياري داشته و سابقه خوبي هم در فعاليتهاي مبارزاتي داشتند. دوم «حزب ملت ايران» به رهبري مرحوم «داريوش فروهر» كه با وجود تعداد كمتري كه نسبت به نيروي سوم داشت اما فعاليتهاي مبارزاتي با كيفيتي را سامان داده بود، سوم «حزب مردم ايران» به رهبري «محمد نخشب» بود كه تعداد آنها در حد حزب ملت بود اما كارايي مبارزاتي آنان كمتر از گروه فروهر بود به طوري كه تنها براي يك جلسه سخنراني خوب بودند نه براي روز مبارزه و چهارم جمعيت ما بود كه با عنوان «جمعيت رهايي كار و انديشه» فعاليت ميكرد و حدود 150 نفرعضو داشت. برخي از اين احزاب مثل حزب ملت، نيروي سوم و حزب ايران عضو «جبهه ملي» بودند ولي گروه ما و حزب مردم ايران عضو جبهه ملي نبودند اما با خط مشي آنها همراهي ميكردند. علت اينكه معتقدم سخن آخر كيانوري درباره جلسهاش با مصدق درست بوده از اين جهت است كه شب كودتا من با خليل ملكي تماس گرفتم و به او گفتم كه فردا احتمال كودتا جدي است، دولت ميخواهد چه كاري انجام بدهد؟ ايشان در جواب من گفت كه من با مصدق صحبت كردهام و گفتهام اجازه دهيد ما نيروهايمان را بسيج كنيم و در مقابل كودتاچيان بايستيم اما مصدق مرا از اين كار نهي كرده است. او گفته كه شما هيچ كاري نكنيد و كلوپتان را هم تعطيل كرده و اعضاي حزبتان را هم به خارج شهر هدايت كنيد. من خودم با نيروي نظامي كه در اختيار دارم جلو آنان را خواهم گرفت. دليل ديگرم براي صحت اين ماجرا اين است كه دو ماه پيش از كشتهشدن مرحوم فروهر نزد او رفتم و دراينباره (صحبت ملكي و كيانوري مبني بر مخالفت مصدق با مقاومت نيروهاي سياسي در برابر كودتاچيان) از او پرسيدم. وي نيز گفت كه:«من پس از تماس تلفني با مصدق كه گفت شما كاري نكنيد، تصميم گرفتم براي شنيدن حرف آخر نزد او بروم. او در ملاقات حضوري هم عينا همان حرفهاي پشت تلفن را تكرار كرد و گفت كلوپ حزبتان را تعطيل كنيد و به خارج از شهر برويد. من هم روز كودتا از صبح براي اطلاع دادن اين مساله به اعضاي حزب جلو در كلوپمان رفتم و به معدود افرادي كه ميآمدند جريان را اطلاع دادم. تقريبا همه رفته بودند كه سر و كله چماقداران پيدا شد و آنان مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند و تمام كلوپ را نيز به هم ريختند و تابلو را پايين كشيدند.» دو سال پيش هم براي اطلاع از صحت يا عدم صحت اين قضيه نزد مرحوم مهندس حقشناس، وزير راه كابينه دكتر مصدق كه تنها عضو باقيمانده حزب ايران در داخل كشور بود رفتم كه او نيز اين مطلب را تاييد و بر آن تاكيد كرد كه دكتر مصدق از همه خواسته بود كاري نكنند و شهر را ترك كنند. او انتقادات بسياري هم بر اين رفتار و برخي اعمال ديگر دكتر مصدق داشت كه آن شب راجع به آنها نيز سخن گفت. اگر اين مساله صحت داشته باشد، فكر ميكنيد دليل اين امر چه بوده است؟ يعني چه دليلي داشت كه دكتر مصدق از تمامي گروهها بخواهد كه در روز كودتا هيچ مقاومتي نكنند و ماجرا را به دست وي بسپارند؟ از نظر من يكي از دلايل اتخاذ چنين تصميمي از سوي مرحوم مصدق، اعتماد به نفس بيش از حد او بود. اين تقريبا خصوصيت مشترك تمامي نخستوزيران و صدراعظمهاي ايران در گذشته بوده است. همانطور كه قوام السلطنه نيز به خودرايي مشهور است. دليل ديگر را ميتوان در اعتماد بيش از حد او به افراد نالايقي مثل رياحي و دفتري دانست كه اگرچه به ظاهر افراد ملي بودند اما جزو افسران «ناسيوناليست» (كه نماد آنها افشارطوس بود) نبودند. بسياري معتقدند پس از 30 تير كه شاه وزارت جنگ را در اختيار دولت قرار داد مصدق بايد به تصفيه افراد نالايقي مثل رياحي ميپرداخت و به جاي آنها افراد موجهتر و ناسيوناليستي مثل نجاتي را ميگمارد، علاوه بر اين بعدها مشخص شد حتي رياحي به شدت مخالف مصدق بوده است. ضمنا سرتيپ محمد دفتري هم كه خواهرزاده مصدق بود، بهرغم سابقه سياهش در نوكري شاه و ضديت با ملت و با اينكه پس از كودتاي اول مسجل شده بود، از كودتاچيان است به خاطر تشخيص اشتباه شخص مصدق و اصرار خواهرش بر بيگناهي فرزند به جاي «مدبر» به سمت رياست شهرباني منصوب و نهايتا يكي از اركان كودتاي دوم در 28 مرداد شد. پس بدينترتيب شما دليل عمده توفيق كودتاچيان در سرنگوني دولت ملي دكتر مصدق را اشتباه وي در انتصاب افراد نالايق و غيرملي در پستهاي حساس دولت ميدانيد؟ بله. اين يكي از دلايل مهم اين واقعه بود. در همان زمان بسياري از روزنامهها و ارگانهاي احزاب حامي مصدق از جمله جمعيت ما به وي هشدار داده بودند كه چنين دستگاه پوسيده نظامياي نميتواند، حفاظت از حكومت ملي را برعهده بگيرد. حتي به او پيشنهاد تاسيس گارد ملي و كميتههاي محلي را براي اين امر خطير ارائه كرديم اما او اين پيشنهادات را نپذيرفت. او اعتقاد راسخي به نيروهاي ارتش داشت چنان كه در سندي كه اخيرا به دست آوردهام، پس از نشست طولانيمدت نماينده آمريكا و مصدق، او خطاب به نماينده آمريكا اعلام ميكند كه: «شما مطمئن باشيد كه طرفداران جنبش ملي كردن صنعت نفت تا زماني كه تانكهاي آمريكا و انگليس از روي اجسادشان عبور كنند، مقاومت خواهند كرد.» يكي از علل اين اعتماد بيش از حد را ميتوان به خانهنشيني مصدق به مدت طولاني و قطع ارتباطش با متن جامعه و نيروهاي سياسي مربوط دانست. در اين شرايط او نميتوانست قضاوت درستي از جريانات سياسي كشور و فضاي حاكم بر ارتش داشته باشد و اين منجر به اطمينان به كساني شد كه در كودتا پشت او را خالي كردند. در ابتداي بحث فرموديد آمار دقيقي از تعداد افسران حزب توده، در اختيار هيچكدام از اعضاي كميته مركزي قرار نداشت. لطفا درباره شكلگيري اين گروه توضيح داده و بگوييد دليل اين عدم آگاهي درباره گروهي كه وابسته فكري اين حزب بودند و ارتباطاتي نيز با برخي سران حزب همچون كيانوري و كامبخش داشتند، چه بود؟ پس از جريان آذربايجان و تعطيلي حزب توده در كل كشور، روزنامهها به آشكار كردن و افشاگري درباره فجايع ناشي از عملكرد حزب توده از جمله زندانهاي مخفي آنان در كل كشور پرداختند. اين امر باعث شد بسياري از اعضا و افراد تاثيرگذار حزب استعفا داده و از فعاليت كنارهگيري كنند. اما اشخاصي مثل خليل ملكي تصميم گرفتند جلو انحلال حزب را بگيرند و به همين دليل شوراي موقتي تشكيل دادند تا حزب توده را سر و سامان داده تا حداكثر در مدت سهماه اقدام به برگزاري كنگره و تشكيل كميته جديد كنند. يكي از ايرادات عمده اصلاحطلبان آن زمان به ساختار گذشته حزب اين بود كه در مقدمه مرامنامه ذكر شده كه ما طرفدار مشروطه سلطنتي هستيم و به تمامي آزاديهاي حزبي و انتخاباتي مقيديم. اما طبق قوانين كشور اعضاي ارتش نميتوانستند در حزب يا گروهي عضويت داشته باشند و اين كاملا خلاف قانون بود. به همين دليل در اين شوراي موقت تصميم گرفته شد كه افسران حزب از بدنه حزب جدا شده و مرام موردنظر خود را به صورت غيرتشكيلاتي داشته باشند. اما كيانوري مخفيانه با «خسرو روزبه» جلسهاي ميگذارند و به توافق ميرسند؛ براي حفظ افسران نزديك به حزب سازمان جداگانهاي تشكيل شود كه بدون اطلاع حزب اما با هماهنگي كيانوري به فعاليت خود ادامه دهد. اين سازمان داراي تشكيلات و ساختار جداگانه و بسيار مستحكمي بود. البته از نظر من اين تصميم شخصي كيانوري نبوده است و در اين زمينه با كامبخش هماهنگيهايي صورت گرفته بود. به همين دليل بود كه كليت كميته مركزي از فعاليتهاي اين سازمان و آمار و ارقام دقيق آنها اطلاعي نداشت چون اساس تشكيل اين سازمان مخفيانه و دور از چشم اعضاي مركزيت حزب توده بود. آيا با توجه به سخنان شما ميتوان نتيجه گرفت كه اگر مصدق حزب توده و احزاب حامي دولت ملي را از مقاومت برحذر نميداشت، حزب توده با تكيه بر نفوذ خود در بدنه ارتش و حضور احتمالي نيروهايش در خيابانها به همان شكلي كه در پيشنهاد علوي آمده بود، ميتوانست از پيروزي كودتاچيان و سقوط دولت دكتر مصدق جلوگيري كند؟ بله اين امر بعيد نبود و احتمالا ميتوانست منجر به شكست كودتاچيان شود، زيرا كنترل كودتا در ساعات اوليه بسيار آسان بود و اگر اشتباهات رياحي مثل انتقال تانكهاي داخل كاخ سعدآباد به اطراف منزل مصدق (كه نهايتا كودتاچيان از آنها استفاده كردند) يا همراهي دفتري با اراذل و اوباش نبود، مسلما كودتا ناكام ميماند. حزب توده ميتوانست با سازمان جوانان خود و نيروهاي ارتشياش كه در انتظار دستور حضور در خيابانها بودند جلو كودتاچيان را بگيرد. اين مسايل به علاوه اشتباه دكتر مصدق در گماردن نيروهاي غيردلسوز و نالايق در بدنه نيروهاي نظامي و حفاظتي و لجاجت و يكدندگي وي باعث شد يكي از بهترين دولتهاي تاريخ ايران به سادگي سقوط كند. اگر چه دولت دكتر مصدق عملكرد بسيار مطلوبي به ويژه در برنامه «اقتصاد بدون نفت» از خود برجاي گذاشت و خود دكتر مصدق نيز يكي از بهترين و مليترين سياستمداران آن زمان بود، اما نبايد از وي بت ساخت و ايرادات او را ناديده گرفت. بايد در كنار تمجيد از خدمات افراد ايرادات آنها را نيز گفت تا افراد فردايي بهتر از گذشته را براي كشورشان بيافرينند.
|